تاریخ انتشار: سه شنبه 1399/10/09 - 08:25
کد خبر: 380816

ماجرای پنهان شدن رزمنده نوجوان از حاج قاسم

صدام انگار هنوز با ما کار داشت. گفت: حالا دخترم، هلا، گل‌های سفیدی را به نشانه صلح و دوستی میان شما تقسیم می‌کند. این را که گفت، افسری با ظرفی بلوری، پر از غنچه‌های سفید، از راه رسید و ظرف را داد به هلا. دخترک بلند شد، دور میز چرخید و ما هر یک غنچه‌ای رز سفید برداشتیم و در جیب گذاشتیم.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ ،احمد یوسف‌زاده یکی از «آن بیست و سه نفر» رزمنده کودکی است که در دوران اسارت با صدام دیدار داشته است. در آستانه سالگرد شهادت حاج قاسیم سلیمانی به مرور بخشی از خاطرات این رزمنده کرمانی می پردازیم.

«جلسه داشت به پایان خودش نزدیک می‌شد، اما صدام انگار هنوز با ما کار داشت. گفت: حالا دخترم، هلا، گل‌های سفیدی را به نشانه صلح و دوستی میان شما تقسیم می‌کند. این را که گفت، افسری با ظرفی بلوری، پر از غنچه‌های سفید، از راه رسید و ظرف را داد به هلا. دخترک بلند شد، دور میز چرخید و ما هر یک غنچه‌ای رز سفید برداشتیم و در جیب گذاشتیم.

کار هنوز تمام نشده بود. صدام دستور داد همه پشت سرش جمع شویم. گفت: حالا می‌خواهم با شما عکس یادگاری بگیرم. این عکس‌ها را می‌گذارند توی آلبوم. شما به عنوان یادگاری با خودتان به ایران ببرید. عکس گرفتن با صدام حسین بیش از حد برایمان سخت و نفرت‌آور بود. اما ما اسیر بودیم و چاره‌ای جز انجام دادن فرمان نداشتیم. با اکراه جمع شدیم پشت صندلی صدام.

به دستور، منصور و جواد و حمید در صف اول، درست پشت سر صدام، قرار گرفتند. حال بدی داشتم. ثانیه‌ها به تلخی می‌گذشت. نمی‌خواستم در عکس دیده بشوم. پشت سر آخرین نفر قرار گرفتم. سرم را پایین گرفتم. زانوهایم را خم کردم و تقریباً از دید عکاس‌ها پنهان ماندم. پیش از این با همین ترفند خودم را از دید قاسم سلیمانی، فرمانده تیپ ثارالله، پنهان کرده بودم که از صف اعزام بیرونم نکشد.

همه چیز برای گرفتن یک عکس یادگاری مهیا بود. اما این عکس چیزی کم داشت؛ لبخندی که روی لب‌های ما باشد تا با لبخندهای مداوم صدام در هم بیامیزد و فضای عکس را کاملاً عاطفی کند. صدام زیرکانه برای عوض کردن چهره درهم رفته ما دست به کار شد. از ما پرسید: کدام یک از شما می‌تواند یک جوک تعریف کند؟ هیچ کس پاسخ نداد. صدام کوتاه نیامد. گفت: پس هلا برا شما یک جوک می‌گوید.

هلا، بعد از تقسیم کردن گل‌های سفید، سرجایش برگشته بود تا نقاشی‌ای راکه ابتدای جلسه شروع کرده بود تمام کند. صدام دستی روی سر دختر شش ساله‌اش کشید و گفت: هلا، تو بلدی برای این بچه‌ها جوک تعریف کنی؟ هلا لحظه‌ای کوتاه سرش را از روی کاغذ نقاشی‌اش برداشت و کودکانه گفت: «نچ»!»

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
تحریم های جدید آمریکا علیه ایران؛ ۸ فرد و ۱۵ نهاد تحریم شدند
تصاویر ورود سیلاب شدید به گلزار شهدای کرمان
صورت‌ حساب سنگین غزه برای تل آویو
حمله پهپهادی نیروهای امنیتی ایران به خودروی تروریست‌ها
بازداشت مرزبان ایرانی توسط‌ طالبان
تصمیم فرهاد مجیدی برای پایان دادن به همه شایعات
فیلم| عقلانیت انقلابی به دنبال حل نظام مسائل کشور
با شاهکار مهندسان ایرانی در سریلانکا آشنا شوید
فرودگاهی در ایران برای خواستگاری! +عکس
همسر سید مصطفی خمینی درگذشت
بستری شدن آیت الله شیرازی در بیمارستان
نیروی دریایی ارتش به داد سیل زدگان سیستان و بلوچستان رسید +فیلم
پشت پرده سفر محرمانه ۲ مقام نظامی و امنیتی اسرائیلی به قاهره
رهاسازی آب به سمت دریاچه ارومیه
یک تاکسی پر از گلهای تازه
تقدیر از رزمندگان عملیات حمله به اسرائیل
توماج صالحی حتما اعدام نمی شود اما...
به اسرائیل کمک می‌کنیم تا با حملات ایران مقابله کند
عملیاتی که صهیونیست‌ها را مضحکه تمام جهان کرده است
بارندگی‌های فراگیر اردیبهشتی تا کی ادامه دارد؟
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top