به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» سیدمهدی حاجیآبادی// خواه یا ناخواه تلقی از عدالت در بخشی از اجتماع شکل گرفته که نشان از شکاف روایت رسمی و غیررسمی از عدالت دارد. پس از افول و صعود مجدد احمدینژاد تاکنون گفتمان عدالت بیسر (بدون رهبر) تصور میشد.
در تحلیل و توضیح این وضعیت می توانیم به "بحران نمایندگی" فکر کنیم: بازیگران رسمی(حکومتی) در میدان سیاست، خواست های عمومی جامعه را نمایندگی نمی کنند. این وضعیت خود مولود و مولد انحصارخواهی طبقه نخبگان سیاسی است.
دو جناح سیاسی نخبگانی دارند(اصلاح طلب و اصولگرا) که از امکانات فوق العاده مادی و معنوی بهره میبرند.
این بهره مندی از عوایدی مادی در سطح زندگی (خانه های مصادره ای، وقفی، سازمانی و ردیف های متنوع حقوق و دستمزد) آغاز می شود و تا برخورداری از امکان های ویژه و نابرابر برای فعالیت فرهنگی و سیاسی ادامه دارد.
همین وضعیت عاملی مهم در محبوبیت افشاگری و رواج گونه های انتقام محور از عدالت است. رواج این گونه از کنشگری سیاسی اجتماعی، بخش ساختاریِ پدیده احمدی نژاد را هم توضیح می دهد. (مانند رویه او در مناظره های معروف و اصطلاحاً بگم بگم).
در شرایط بحران نمایندگی، جامعه نماینده هایی برای خود در سطوح رسمی سیاست نمی یابد. سیاست از امر مدنی تهی شده و در محاق سیاست مدنی، جامعه به انتقام علاقه نشان می دهد. البته پیدایش چهره های جدید که لازمه یک سیاست مدنی است ناممکن می شود. بازیگران سیاست رسمی را چهره های تکراری نخبگانی تشکیل می دهند و چهره های جدید در سیاست غیررسمی و افشاگری و ... رشد می کند. یکهو می بینیم کسانی که کنش و حرفِ سیاسی ندارند با افشاگری تبدیل می شود به شاخهای مجازی مهم. ناگفته پیداست رواج سیاست غیررسمی به رغم ظاهر انتقادی و ادعای آلترناتیو بودن، ممکن است چه مصائبی بر حکومت بار می کند.
واقع قضیه این است که برآمدن پدیده احمدی نژاد یک وجوه ساختاری دارد که اغلب در تحلیل ها کمتر به آن توجه می شود.
بحران نمایندگی در پایان دهه سوم و البته تا کنون، مسئله مهم جامعه است. این مسئله در دوره ای پاسخی ایجابی پیدا می کند به نام احمدی نژاد.
پس از آن این مسئله، پاسخ هایی از جنس الگوی کنشگری هم تولید می کند (عدالت مبتنی بر انتقام)
و در نهایت با سرخوردگی به سمت نفی کلی پیش می رود. ( "دیگه تمومه ماجرا" در دی۹۶ و بروز جدی اغتشاش و برتری آن بر امر اعتراضی در آبان ۹۸).
حال طی سالهای اخیر با ظهور سیدابراهیم رئیسی ، تلاشهای جدیدی در عرصه رسمی حکومت برای بازپسگیری عدالتخواهی از عرصه غیررسمی آغاز شده است.
عملکرد رئیسی در دستگاه قضا، سعی او در قرار نگرفتن ذیل ساختارهای فرتوت سیاسی، ایجاد امید در بخشی از بدنه اجتماعی به ویژه طبقه ایدئولوژیک حکومت که سرخوردگی عجیبی از اراده مبارزه با فساد و عدالتخواهی در برههای از زمان بر آنان حاکم شد؛ عملا در رسانهها به بدیلی مقابل عدالتخواهی انتقامی تعریف و ترویج شد.
هرچند نقطه ضعف جدی فعلی تیم رئیسی، عدم ارائه الگویی از تحول ساختاری و برقراری عدالت (متفاوت از داغ و درفش قوه قهریه) و ارائه آن به زبان ساده مردم فهم رنج میبرد و این مقوله ممکن است طی روزهای آتی به پاشنه آشیل رئیسی در انتخابات مبدل شود.
حضور رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری و سخن از تغییر ساختارهای حکمرانی برای برقراری عدالت در عرصه اجتماعی، عملا رقیبی برای بازپسگیری طبقه اصلی حامی احمدینژاد و قرار گرفتن در جایگاه «سر» گفتمان اصیل عدالتخواهی ایجاد کرده است. همین مساله احمدینژاد را دوگانهای جدی قرار میدهد:
او باید بین واکنش غریزی به انتخاب دشمن دیرینه اش علی لاریجانی و انتخاب رئیسی و از دست رفتن طبقه اصلی حامیانش یکی از دو راه را انتخاب کند.