به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» کتاب نشان حسن نوشته لیلا مهدوی است که توسط انتشارات کتابستان معرفت منتشر شده است، نشان حسن داستانی از عشق و ادب و ارادت است. روایت آفتاب و ماه و آیینه. قصه گام نهادن در مسیر بندگی تا رسیدن به رهایی و سرافرازی. داستان سرباختن و سربازنزدن. روایت به طور رفتن موسی و قربانی دادن ابراهیم …
«نشان حسن» در مورد فرزندان امام حسین(ع) است، معمولا مخاطب عام تنها با حضرت قاسم از میان فرزندان امام حسن(ع) آشنایی دارد، اما علاوه بر ایشان، به صورت متقن و دقیق نام چند نفر از فرزندان ذکور و مونث امام حسن(ع) نیز در تاریخ آمده است. برای نمونه در کتاب «ارشاد» شیخ مفید از حسن مثنی، عبدالله اکبر یا عمر، قاسمبنحسن، عبدالله اصغر و دختر امام حسین(ع) و همسر حضرت سجاد(ع) هستند،نام برده شده است.
از بین فرزندان امام حسن که در کربلا حضور داشتند، همه میجنگند و شهید میشوند جز حسن مثنی که در هنگامی که قرار بوده سر از تنش جدا شود، داییاش که در سپاه یزید بوده اماننامه میآورد.
حضور این شخصیتها در کتاب بر اساس بستر تاریخی متقن است، حضور شخصیتها در واقعه عاشورا از حرکت امام از مدینه تا رسیدن به کربلا و پایان واقعه مطرح شده است، در برخی موارد طبق اصول ادبیات آیینی تخیل را وارد کردیم.
این کتاب حاصل تحقیق و پژوهش در میان منابع و کتب معتبر شیعی و اهل تسنن است و به گفته خود نویسنده علاوه بر بستر واقعیت داستانی، از عنصر خیال هم خالی نیست. کتاب برای تفکیک سیر داستانی خود از سی بخش یا سی قدم و یک بخش پایانی یا قدم آخر تشکیل شده است و هر بخش به روایت نمادگونه ای از آفتاب و ماه و آینه تعلق دارد که مثل علامت و نشانه ای خواننده را تا آخر در مسیر داستان قرار می دهد.
«لیلا مهدوی» نویسنده جوان و قلم اولی کتاب «نشان حُسن» این بار از زاویهای تازه به واقعه عاشورا و شخصیتهای آن پرداخته است. او فرزندان امام حسن(ع) در واقعه عاشورا را محور نخستین کتاب خود قرار داده است، هر زمان سخن از فرزندان امام حسن(ع) در ادبیات داستانی و مقاتل و روضههای شفاهی به میان آمده است همه نام قاسمبن حسن(ع) را شنیدهاند، اما مهدوی به سراغ دیگر پسران و حتی دختران امام حسن(ع) که در واقعه عاشورا در کنار امام حضور داشتند و به شهادت رسیدند نیز پرداخته است.
در قسمتی از این کتاب آمده است:
«ربنا افرغ علینا صبراً و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.»
با صدای نافذش میخواند. رو بهسوی بیابان دارد و از خیمهگاه دور شده است. باد زلف سفیدش را به بازی گرفته است و او باز میخواند. شنیدهام او را امالقرای کوفه مینامند. حسن میگوید او مخزنالاسرار علی بوده است. سکوت میکنم تا باز هم صدایش را بشنوم.
الحق که خوش میخواند!