به گزارش خبرنگار تشکل های دانشجویی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ در ماه های اخیر مسئله گشت ارشاد و صحبت های مختلف موافقان و مخالفان این طرح در فضای مجازی گرم بود. اما این روزها با درگذشت مهسا امینی به واسطه ایست قلبی در یکی از محل های کلاس اخلاقی گشت ارشاد باری دیگر کاربران فضای مجازی را به واکنش به مسئله حجاب و گشت ارشاد وا داشت.
درخصوص علت مرگ مهسا امینی فارس نوشت: نتایج بررسی اولیه پزشکی قانونی درباره علت فوت مهسا امینی نشان می دهد که وی به علت سکته قلبی فوت کرده است. مهسا امینی به دنبال ایست قلبی توسط اورژانس به بیمارستان منتقل شد و پس از احیا در فاصله ۲ ساعت، ۲ مرتبه دیگر نیز ایست قلبی کرده که مجددا احیا شده است. در سی تی اسکن مغزی علایمی مبنی بر هیدروسفال بودن (عارضه قبلی) گزارش شده است. وی در پنج سالگی هم تومور مغزی عمل کرده و مبتلا به بیماری صرع و دیابت نوع یک بوده است. نامبرده مجددا بعدازظهر روز جمعه ایست قلبی میکند و نهایتاً پس از ۴۵ دقیقه عملیات احیای قلبی cpr، به علت ایست قلبی ریوی فوت میکند.
از این رو در ادامه واکنش فعالین دانشجویی را درخصوص حواشی اخیر می خوانید:
از قضیه حجاب باید فرهنگ‌زدایی بکنیم!
احمدرضا بنایان، فعال سابق دانشجویی در اینباره نوشت: بنظرم اولین وظیفه تبیینی ما در قضیه حجاب این است که بفهمیم که قضیه ی حجاب فقط یک مقوله فرهنگی نیست و در قضیه حجاب از اتفاق فرهنگ فرع از اصل مسأله است! باید حجاب در مدارهای قدرت و اقتصاد سیاسی فهمید، حجاب را باید جزو مفاهیم هویتی قدرت مسلمانان، شیعیان و اسلامگرایی و حکومت اسلامی فهم کرد نه یک موضوع فرهنگی!
اگر بفهمیم فرهنگ فرع قضیه است، مسأله نوع دیگری تحلیل میشود و به دنبال این میرویم که حجاب چگونه باعث تقویت قدرت میشود و بی حجابی چگونه بنیادهای ما را میشکند و مارا تضعیف میکند!
اینگونه حجاب را میخ اولی می یابیم که باید محکم بزنیم، تا مسأله به مراحل دیگر نرود، اگر حجاب مسأله فرهنگی باشد، راهکار را در درون قدرت و انعطاف قدرت می یابیم اما اگر مسأله قدرت اسلامگرایان، وظیفه تک تک خود می یابیم که از وضع حجاب در جامعه خود صیانت بکنیم، اگر اسلام گرایان از مسأله حجاب صیانت بکنند از اتفاق ساختار مرکزی و دولت به جایگاه اصلی خود باز میگردد و رفتارهای خشونت آمیز و نامنعطف کمتر میشود.
مسأله قدرت به ما می‌گوید مسأله حجاب سنگر اول است که اگر از دست بدهیم یا دست را تو برویم، قدرتمان از هم می‌پاشد و هر مسأله فرهنگی فرع این قضیه است... سعی کردم بسیار صریح بگویم که باید نوع نگاه ما به این مسأله چگونه باشد. از حجاب فرهنگ زدایی کنید تا بهتر مسأله را بفهمیم. اگر از زاویه قدرت مسأله وارد مسأله شویم از اتفاق قضیه حجاب اولویت است و اصل اصل اصل...
خلاصه بگوییم حجاب جنگ قدرت است در سطح نخبگان، حجاب جنگ قدرت است بین اسلامگرایی و اسلامیت سکولار، در این جنگ باید خرج شویم و آبرو بگذاریم، بیایید میدان را درست ببینیم و در فانتزی های فرهنگی غرق نشویم.
ترک فعل و تحمیل هزینه
اکبر نصراللهی از فعالین رسانه ای و عضو هیئت علمی دانشگاه نیز در این خصوص نوشت: چرا فراجا با وجود ساختارها و امکانات گسترده و داشتن سخنگو و روابط‌‌عمومی‌های پرشمار، نتوانست موضوع را پیش‌بینی و مدیریت کند و از عصر جمعه و بعد از فوران احساسات مردم و انفجار فجازی، فیلم حادثه دلخراش #مهسا_امینی را به صداوسیما داده و سخنگوی محترمش در بخش‌های‌خبری ظاهر شده‌است؟ اگر این #ترک_فعل و تحمیل هزینه‌های غیرقابل‌جبران به کشور نیست، پس اسمش چیست؟
چرا طرح تحول در صداوسیما اجرایی نشده‌است و آیا با فرض تلاش صدا و سیما برای داشتن روایت اول در موضوعات مهم مورد نیاز مردم ازجمله موضوع مرحوم امینی و امتناع احتمالی فراجا از پاسخگویی بموقع، راهبرد جهاد تبیین از مسیرها و مجاری دیگر قابل پیگیری نیست؟ چرا در مورد طرح گشت ارشاد با این همه اشتباه و هزینه در اجرا، بازنگری و اصلاح و عذرخواهی نمی‌شود؟
چرا حل مسئله‌فرهنگی در دستگاه های مرتبط تعطیل و به دستگاه امنیتی محدود و ختم شده‌است؟ چرا انبوه کاربران و سلبریتی‌ها، بدون انتشار گزارش رسمی با بازی در زمین سیاسیون، اشتباه وقوع جرم را در بخشی از پلیس، حتی اگر ثابت شود عمدی بود ( که نیست )، به کل پلیس و از پلیس به نظام تعمیم می‌‌دهند؟
چرا متولیان بحران الگو و مدلی برای مدیریت در موارد مشابه، بازدارندگی و همچنین برخورد با کسانی که به امنیت روانی مردم تعرض می کنند، ندارند؟ و چرا فضا به گونه‌ای شده‌است که با طرح هر نکته فنی و کارشناسی، با خشونت از نوع ناسزا و تهدید و تحقیر پاسخ داده میشود؟
بهره‌برداری سیستماتیکِ از شکاف اجتماعی ممنوع!
رضا رخسایی از فعالین سابق دانشجویی نیز درخصوص موضوع مهسا امینی نوشت: ای بازیگران عرصه مجازی و دکان داران رسانه مجازی، قضاوت سیاسی ممنوع. درگذشت یک هموطن در هر شرایطی باشد تاثر و تاسف به همراه دارد، ذاتا همه انسانها به هم نوع و هم قشر و هم وطن خود حس نوع دوستی داریم ... بر همین اساس هم فوت دختر هموطن مهسا امینی هم در همین شرایط تاسف بار است، چرا که یک انسان وقتی جانش را از دست دهد بر اساس همین تعلیمات دینی هم بالاترین درد و آلام را دارد ...
با کفتارهای #منافق و #خائن و #ضد_انسانی هم کاری ندارم تکلیفشان مشخص است اما اگر از این سیاه پوشی دنبال سود و بهره باشیم، به زعم رسیدن به دیده شدن رسانه، گرفتن فالوور، وایرال شدن و ... چه فرقی داریم با عناصر ذکر شده بالا ...
دقت کنید سه نوع مواجهه با مسئله ی مهسا امینی وجود دارد:
1. مردم کشور، که اساسا ذات خوب و درست و انسان دوستی دارند، خوب بالاترین فاجعه رو می‌بینند، طبیعی است متاثر بشن، یک هم وطن یک انسان از این دنیا رفته خوب داغ بالایی است، پس احساسات و ... دچار خدشه میشود.
2. مواجهه مسئولینی که بعضا در سیاست گذاری دچار اختلال هستند و بازیگران عرصه سیاست گذاری در این حوزه ی اجتماعی را هم از کسانی می‌گذارند که کمترین آشنایی ات با مسئله دارند، مثل اینکه اپراتور یک راکتور هسته ای را فردی بگذارید که فقط کارش عمران باشد و ساخت و ساز چه میشود؟
3. اینجا بهره برداران مجازی هستند، بعضا رسانه هم متاسفانه دارند، هر جا بشود از موضوعی فالوور گرفت، وایرال شد، اساسا خود را طوری نشان داد که بیشتر دیده شود، بر سر اتفاقات اینچنینی چون با #احساس و #رفتار_جمعی همراه است، معامله می‌کنند حتی به قید ضربه وارد کردن به اجتماع کشور، ایجاد شکاف اجتماعی سوار شدن بر شکاف اجتماعی، از دوگانه های جدید روزگار ماست، کسی کاری به حل مسئله ندارد، حل را در شکاف میبیند، چون امکانات زیستی اجتماعی سیاسی رسانه ای خود را در این شکاف میبیند.
شکافی که پس از شکاف سیاسی خطرناک ترین شکاف در بین جامعه است، که شاید موج سواران این شکاف هم خطرناک تر هم باشند. در موضوع #مهسا_امینی هم با انتشار تصاویر اتفاق پیش آمده برای این هم وطن از سوی فراجا، سر جریان ضد ساختار و ضد کشور و ضد ایران که رو شد، اما دست #کاسبان و #بهره_برداران_سیستماتیک_رسانه کی رو خواهد شد؟؟!!!
جریانی که با مهسا امینی، گشت ارشاد تنها مسئله شان نیست، جریانی که سر هر مسئله اجتماعی هم ورود میکند، چون شکاف اجتماعی عرصه دیده شدن و فائق آمدن بر #افکار_عمومی است. اما با چه قیمتی...؟
مهسا امینی یکی از آن سه دختر بود
هومان خدابخشی از فعالین سابق تشکل های دانشجویی نیز در رابطه با حواشی اخیر در یادداشتی نوشت: الف. میترا استاد همسر دوم محمدعلی نجفی وزیر دولت اصلاحات به روش وحشیانه ای با اسلحه آن هم به دست همسرش به قتل می رسد. ب. شیلر رسولی مادر دو فرزند بخاطر حفظ آبرو و جلوگیری از تجاوز به عنف، خودش را از پنجره به بیرون پرت می کند. ج. مهسا امینی بانوی جوانی که بعد از ماجرای گشت و ارشاد در کلاس های آموزشی به گفته پلیس امنیت و با توجه به فیلم ضبط شده ی دوربین ها بعد از حمله قلبی روانه بیمارستان می شود و فوت می کند.
هر سه نفر فوت شده مادران، دختران و خواهران این سرزمین هستند و همه کنشگران باید احساس حزن برابر مطالبه برابر و خواسته یکسانی نسبت به مرگ این سه عزیز داشته باشند. اما نوشته ها، پست ها، استوری ها، کپشن ها، تبلیغ ها(شبکه های اجتماعی مجازی) این را نشان نمی دهد. گویی خون یکی نسبت به دیگری رنگین تر است. حال چرا این گونه؟ دلیل روشن است افراد با انگیزه های مختلفی کنشگری می کنند.
یکم: دسته ای از افراد بخاطر حس انسان دوستی و از سر دلسوزی متأسف و متأثر می شوند و چون تحت تأثیر هیجانات و احساسات اند هر مطلب حمایتی را بدون توجه به عواقب و اثرات آن نشر می دهند.
دوم: دسته ی دیگر بخاطر حب و بغضی که نسبت به حاکمیت دارند همه چیز را صفر و صد نشان می دهند هر چند فوت شده گان خاطی اصلا برای این دسته از افراد موضوعیت ندارد فقط به دنبال کله کردن حاکمیت هستند اگر نیاز باشد از مرگ این افراد تجارت هم می کنند.
سوم: دسته ی دیگر چپ های سیاسی ایران هستند که دنبال خط و مشی سیاسی خودشان اند و گزینشی عمل می کنند مثلا آقایان خاتمی، موسوی، ابطی و تاجزاده...نسبت به قتل میترا استاد که بدست هم جناحی شان بوده سکوت کردن ولی نسبت به مرگ مهسا امینی به کرات مطلب منتشر می کنند تا به حریف ضربه بزنند.
چهارم: دسته ی دیگری هم وجود دارد که عموما ایرانیهای خارج از کشورند که با حاکمیت زاویه دارند هر چند تئوریک نیستند و شامل همین سلبریتیهای سینما،ورزش، خبرنگار و خاندان سلطنتد که به عنوان کنشگر وارد می شوند. اینها نقش لاشخور را دارند تا می بینند در داخل اتفاقی رخ داده فوری آماده می شود جهت حمله کردن به لاشه بی جان
پنجم: شبکه های عریض و طویل رسانه ای که در ضدیت با حاکمیت اند. امثال: ایران اینترنشنال، بی بی سی، فارسی وان و شبکه های مجازی که برای غرب نقش امپراطوری رسانه ای را دارند به کمین نشستند تا بر موج ایجاد شده موج سواری کنند و از آب گل آلود ماهی بگیرند. و چون تکنیک های اقناعی رسانه ای را خوب بلدند سریع مخاطب عامه را فریب می دهند و باعث فضای پر التهاب می شوند.
چند نکته در مورد گشت ارشاد و حجاب
سید حسام دین زندوی از فعالین دانشجویی در این خصوص نیز طی یادداشتی نوشت: 1. نقد گشت ارشاد به معنای مخالفت با حجاب نیست.اینکه اگر کسی به آشپزی بگوید غذایت شور است به معنی این نیست که مخالف طبخ غذاست.شاید غرض اصلاح است، پس سریع مقابل هر نقدی موضع نگیریم و دو قطبی ایجاد نکنیم.
٢.واقعا تربیت اخلاقی یک نسل در جامعه بد حجاب بسیار سخت تر و پیچیده تر است. این را گفتم که بگویم حجاب در ذهنم کم وزن و اولویت چندم نیست.
٣.محور گشت ارشاد فریضه امر به معروف و نهی از منکر است بنابر این باید تمام شرایط این فریضه لحاظ گردد. توجه به نتیجه و تاثیر از شرایط اصلی این واجب الهی است. با این وصف اگر دیدیم راهی را برای امر به معروف انتخاب کردیم که نتیجه و اثر ندارد و بعضا منجر به نتیجه عکس و ایجاد گارد اجتماعی می شود باید در انتخاب طریق امر به معروف تامل بیشتری کنیم.
۴.انقلابی گری به باد کردن رگ گردن و شعارهای دهن پر کن نیست.باید برای بی حجابی تدبیر کنیم اما تدبیری اثرگذار. موضوع حجاب به تعبیر رهبری، پیچیده و چند وجهی است. استفاده از کارشناسان رشته های مختلف از جمله روانشناسی و جامعه شناسی ناگزیر است.این که تصمیم گیری در زمینه نوع برخورد در خصوص این امر پیچیده را به یک نهاد امنیتی بسپاریم خطاست.
۵.چه دوست داشته باشیم چه نداشته باشیم موضوع حجاب به یک مقوله چالش برانگیز تبدیل شده و چالش آن روز به روز بیشتر می شود. باید و نباید ایدئولوژیک یک بحث است و صیرورت اجتماعی بحثی دیگر. وقتی چهل سال موضوع حجاب اولویت نباشد و یا مواجهه به آن سطحی باشد تا حدی که حجابی که از منظر ما ارزش است در بین خیل عظیمی حتی هنجار هم نیست،دیگر کار سخت می شود.
رودخانه های مختلفی که به یک سد ختم می شوند را در نظر بگیرید. وقتی نتوانی ورودی را درست کنی و تمام تمرکزت را روی سد بگذاری، اگر ورودی زیاد شد بالاخره سد را می شکند. این یک امر غیر قابل اجتناب است. این ها را می گویم تا ابعاد مختلف موضوع و پیچیدگی آن ملموس تر شود.
انتهای این نوع برخورد ما جز به تبعات چالش های روزافزون ختم نمی شود. چه خوشمان بیاید چه نیاید.
۶.و نکته آخر یک بحث حقوقی کمی بی ربط به نکات بالا. اینکه مرجع انتظامی فردی را دستگیر کند و الزام به حضور در کلاسی کند قانونی نیست. این الزام در اصطلاح حقوقی یک مجازات تکمیلی است و فقط قاضی می تواند با احراز شرایط فردی را ملزم به آن کند.
پی نوشت: این چند سطر را در نجف اشرف می نویسیم. الهی خود حضرت امیر به ما حیا و به مسولین تدبیر دهد.
گزارش از مسلم خلخال
