به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ علی ریاحی پور*/// ایده مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی بعد از انقلاب اسلامی ۵۷ شکل گرفت و در بین ملتهای منطقه، گروههای کوچکی تشکیل شد تا بتوانند علیه تجاوز و توسعه اسرائیل و حضور آمریکا در منطقه، اقدام کنند. ایده مقاومت منحصر در اقدام نظامی نبود اما مهمترین عنصرش نظامیگری و چریکی بود.
حزبالله لبنان در دهه اول شکلگیریاش با بسیج جوانان شیعهی جنوب لبنان توانست ضربات سخت و سنگینی به نیروهای صهیونیستی که لبنان را در اشغال خود داشتند، بزند و اجازه ندهد پای آنها به بیروت برسد یا بیروت را اشغال کنند.
گروههای فلسطینی نیز به مرور تشکیل و پرقدرت شده و مانعی برای توسعه و پیشروی اسرائیل بودند؛ انصارالله هم همینطور از گروه کوچکی شروع کرده و امروز به قدرت اول یمن تبدیل شده؛ بعد از سقوط صدام در عراق، گروههای مختلف مبارز قدیمی که علیه صدام بودند کم کم گرد آمده و با تفکر ایده مقاومت انقلاب اسلامی، به قدرتهای قاطع در عراق تبدیل شدند. همه این گروههایی که اشاره شد، جنبشهای مردمی اقلیتی بودند که کم کم رشد و توسعه یافتند و ترور رهبران اول آنها و فرماندهانشان، جنبشها را متوقف نکرده. اگرچه در زمان خودش، ثلمهای بزرگ به حرکت جنبشها بود!
اسرائیل در همه این چندده سال تمرکز اصلیاش را گذاشته بود بر روی شناسایی ساختار جنبشها و ترور مقامات؛ تا کار جنبشها را یکسره کند. از ترور سید عباس موسوی در لبنان تا ترور شیخ احمد یاسین در غزه تا شهادت سیدحسین بدرالدین حوثی.
به نظر میرسد شهادت بزرگی چون سیدحسن، با ترورهای پیشین فرق میکند و خسارتی جبران ناپذیر است کمااینکه رهبر انقلاب در همین ماههای گذشته، شرایط فعلی را هم برای صهیونیستها هم گروههای مقاومت، "مرگ و زندگی" توصیف کردند.نتانیاهو هم در سخنان دیروز خود در سازمان ملل گفت "ما برای ادامه حیات ابدی اسرائیل ایستادهایم. دشمنان ما به خلاف ما را به تار عنکبوت تشبیه کردند ولی ما خواهیم بود."
اینکه چرا دشمن صهیونیستی راه را برای ترور رهبران مقاومت در شرایط فعلی باز دیده، هم از جهت عدم اقدام به موقع و بجای ماست، هم پالسهای ضعفی که بعد از شهادت رئیسی منتقل شده و هم از این جهت که دشمن برای ادامه حیاتش، ناچار است! طبق سنت تاریخ چنددهه اخیر، جنبشهای مقاومت متکی به فرد نیستند اما کوتاهی، سستی، عدم اقدام به موقع و بجا حتما پشیمانی تاریخی به بار میآورد. هم باید به ایده مقاومت امید داشته باشیم هم نگران شرایط فعلی بمانیم.
تلخ است اما بهناچار باید گفت که ما هزینۀ گزاف تعلل و تأخیر و مماشات خویش را میپردازیم. تأمل کنیم که چه کردهایم که سگِ هار نجس منطقه، اینچنین «جسارت» یافته است. میدانیم او دچار استیصال و سرگشتگی است و به جنون مبتلا شده است، اما واکنش حاد و سخت و بیدرنگ ما میتوانست او را بر سرِ عقل آورد و وادار به احتیاط و انفعال و عقبنشینی کند.
دشمنی که خباثت جزو ذاتش است، از هیچ جنایتی فروگذار نمیکند؛ مگر اینکه ما برای او، «خط قرمز» تعریف کنیم، و نهفقط تعریف، بلکه در عمل نشان بدهیم که اگر پا فراتر بگذارد، اساس موجودیتش به خطر خواهد افتاد. اگر تعریف خط قرمز در زبان با اهمال و سستی در عمل توأم شود، قافیه را خواهیم باخت و چرخۀ پیشروی دشمن به راه خواهد افتاد. منطق مواجهه، منطق «اگر یکی بزند، ده تا میخورد است»، نه پاسخهای خفیف و دیرهنگام.
اگر او دیوانه است، ما نیز غیوریم. اینک زمانۀ غیرت و تعصب و حماسه و حرارت است؛ باید برآشفت و شورید و خروشید. باید با صهیونیستکشی، جوی خون به راه انداخت و غاصبان را از قلب عالم اسلامی راند و بیتالمقدس را با جنگ مقدس، رها ساخت.
سید مقاومت، ناموس مقاومت بود. او ذخیرهای بود در قامت یک اسطوره. عصارۀ مبارزه بود و ایستاده در خط مقدم نبرد با صهیونیسم. رژیم صهیونیستی، یک اسطورۀ تاریخی را از ما گرفت و زخمی عمیق بر جانمان نشاند. شهادت او، پایان مقاومت نیست، اما بهقطع، درنوردیدن بزرگترین خط قرمزِ مقاومت است. صهیونیستها، بزرگترین کاری که در توان داشتند را به انجام رساندند. این نقطۀ اوج خصومت صهیونیستها بود و اینک، هنگامۀ واکنش ما فرا رسیده است.
پادوهای سیاسی و رسانه ای دشمن در داخل برای اینکه زمینۀ اجتماعی را برای بیواکنشی ایران فراهم کنند، تعبیر «تلۀ جنگ» را تدارک دیدهاند و به جامعه القا میکنند که تغافل و سکوت، بهتر از غلتیدن در معرکۀ جنگ است. اینان بیش از آنکه با مردم سخن بگویند، گرای تهاجم بیشتر به دشمن میدهند که پیشتر بیاید و از احتمال واکنشِ متقابل، خیالش آسوده باشد. این امر، خیانت آشکار و مساعدت به دشمن است.
هیچگاه هراس و خوف ما از جنگ، پایانبخش زنجیرۀ رویدادها نیست، بلکه به طرف مقابل، جسارت و شجاعت تعدی میبخشد و او را ترغیب میکند که بر حلقههای زنجیرۀ پیشرویاش بیفزاید. هراس ما از جنگ، طرف مقابل را از جنگ، منصرف نمیکند. تاریخ پساانقلاب نشان میدهد که دورههای حاکمیت میانهروها، با فزونی فشارها و تحمیلها و تعدیها همراه است؛ آنان که گفتگو و مذاکره با عالم تجدد را اصل میانگارند و میخواهند سایۀ جنگ را از سر ایران بردارند، بر حرص و ولع جنگ در طرف مقابل میافزایند و او را جسورتر و بیپرواتر میکنند.
«خط سازش»، جادهصافکن پیشروی دشمن است؛ چون از درماندگی و عجز و انفعال و خوف ما حکایت میکند. و «خط مقاومت»، رعب و وحشت در دل دشمن میافکند و او را متوقف میسازد. آنان که ایدئولوژی مقاومت را به معنی نابودی ایران تفسیر میکردند و مردم را از آن پرهیز میدادند، امروز به نتایج سازش بنگرند.
امروز شاهد آن هستیم که با سیاست غلط و غیر واقع بینانه تنش زدایی، صبر راهبردی و نیفتادن در تله جنگ، روز به روز منافع ملی و منطقه ای جمهوری اسلامی و محور مقاومت به مخاطره می افتد. برخی انگار هنوز هم متوجه نشده اند که امروز ما در میانه یک جنگ واقعی تمامعیار هستیم! این جماعت ساده اندیش که البته خودشان هم معترف اند که « سیاست بلد نیستند»، اساسا فهم دقیقی از صحنه واقعی روابط بین الملل ندارند! نمی دانیم اینان چه زمانی می خواهند از عالم رؤیایی و فانتزی فهم جهانی خویش بیرون بیایند!
امروز دستگاه محاسباتی طرف مقابل به یقین رسیده است که ایران بر مبنای خط قرمز عدم ورود به نزاعی فراگیر و نیفتادن در تله جنگ، برخوردی تنش زا با تنش های ساخته و پرداخته او نمی کند فلذا سطح مواجهه و درگیری را روز به روز سنگین تر و نقطه زن تر میکند. قطعا ادامه وضعیت فعلی به نفع هرکس باشد، بهنفع محور مقاومت نخواهد بود، آنچه تعیین کننده میدان است، قدرت است و لاغیر. یادمان نرود که این جنگ، جنگ مرگ و زندگی است و هیچ دکمهی برگشتی وجود ندارد.
*فعال سابق دانشجویی