به گزارش سرویس صنفی و آموزشی «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ نظام آموزش عالی، بهعنوان یکی از ارکان بنیادین توسعه علمی، فرهنگی و اقتصادی هر کشور، نیازمند سازوکارهای دقیق، منصفانه و مبتنی بر شاخصهای کیفی برای ارزیابی عملکرد اعضای هیئت علمی خود است. اما آنچه امروز در بسیاری از دانشگاههای ایران شاهد آن هستیم، یک نظام ارزشیابی ناکارآمد، سطحی و کماثر است که بهجای تقویت کیفیت آموزش و پژوهش، انگیزههای علمی و انسانی استادان را تضعیف میکند. این نظام که بیش از هر چیز به کمیتگرایی و تولید انبوه مقالات علمی متکی است، پیامدهای منفی گستردهای برای آینده علم، پژوهش و آموزش کشور بهدنبال دارد.
معیارهای کمی؛ جذاب اما گمراهکننده
یکی از اصلیترین مشکلات نظام ارزشیابی فعلی، اتکای شدید آن به معیارهای کمی مانند تعداد مقالات چاپشده در مجلات علمی ـ پژوهشی، امتیازات پژوهشی و تعداد طرحهای تحقیقاتی است. در این میان، کیفیت محتوا، نوآوری پژوهشی، و تأثیرگذاری واقعی آثار در پیشرفت علم یا حل مسائل جامعه، عمدتاً نادیده گرفته میشود. این رویکرد، انگیزه استادان را بهسوی تولید مقالاتی جهت پر کردن رزومه سوق داده است، نه بهسوی تولید دانش اصیل و کاربردی.
پژوهشهای تکراری، تغییرات جزئی در متون قدیمی، انتشار در مجلات نامعتبر یا حتی جعلی، و گاهی استفاده از «مراکز تولید مقاله»، از آسیبهای این کمیتگرایی است. نتیجه چنین روندی، کاهش اعتماد به نظام علمی و افت جایگاه بینالمللی دانشگاهها خواهد بود.
فراموشی نقش آموزشی استادان
نقش آموزش در عملکرد اعضای هیئت علمی اغلب در سایه پژوهش کمرنگ شده است. در حالی که مهمترین مسئولیت استاد، تربیت دانشجو، انتقال دانش، پرورش تفکر انتقادی و توانمندسازی علمی و اخلاقی نسل آینده است، نظام ارزشیابی کنونی معمولاً سهم بسیار اندکی برای کیفیت تدریس، نحوه تعامل با دانشجو، و اثربخشی آموزشی در نظر میگیرد.
بررسیها نشان میدهد که اساتید برای ارتقای رتبه و تثبیت موقعیت خود در دانشگاه، عمدتاً مجبور به تمرکز بر فعالیتهای پژوهشی هستند، حتی اگر به ضرر کیفیت تدریس منجر شود. در چنین فضایی، استادانی که تمام تلاش خود را صرف آموزش مفید و عمیق به دانشجویان میکنند، نهتنها پاداشی دریافت نمیکنند، بلکه حتی ممکن است در فرآیند ارتقا دچار مشکل شوند.
عدم تناسب با تفاوتهای رشتهای
نظام فعلی ارزشیابی یک الگوی تقریباً واحد برای همه رشتهها دارد و تفاوتهای بنیادین میان حوزههای علمی را در نظر نمیگیرد. برای نمونه، تولید مقاله در رشتههای مهندسی یا علوم پایه ممکن است با سرعت و ساختار خاصی انجام شود، اما در رشتههای علوم انسانی و هنر، فرایند پژوهش زمانبرتر، کیفیتر و اغلب با تولید کتاب یا تحلیلهای نظری همراه است.
همسانسازی معیارها در چنین فضایی، موجب سرخوردگی اعضای هیئت علمی رشتههای کمسند در تولیدات کمی و همچنین نادیدهگرفتن کیفیت و اهمیت واقعی آثار در این حوزهها میشود. این موضوع بهشدت به تضعیف علوم انسانی و اجتماعی در کشور منجر شده است، در حالی که این علوم برای فهم و حل مشکلات اجتماعی و فرهنگی ضروریاند.
پژوهش تقاضامحور یا پژوهش نمایشی؟
یکی از اهداف نظام ارزشیابی باید هدایت استادان بهسوی پژوهشهایی باشد که به حل مسائل واقعی کشور کمک کند. اما در واقعیت، بیشتر فعالیتهای پژوهشی با هدف کسب امتیاز انجام میشود، نه پاسخ به نیازهای جامعه. مقالههایی که هرگز خوانده نمیشوند، پایاننامههایی که در قفسه کتابخانهها خاک میخورند، و طرحهایی که بدون کاربرد واقعی انجام میشوند، نمونههای بارز این شکست هستند.
دولت و دانشگاهها بهجای ترویج پژوهشهای مسئلهمحور و میانرشتهای که میتواند در حل چالشهای ملی مؤثر باشد، نظامی رقابتی و امتیازمحور طراحی کردهاند که در آن هدف، انتشار است نه اثربخشی.
یکی دیگر از مشکلات نظام ارزشیابی، روندهای اداری پیچیده، غیر شفاف و محافظهکارانهای است که ارزیابی را نه بر اساس شایستگی واقعی، بلکه بر پایه مناسبات اداری، روابط غیررسمی یا حتی دیدگاههای شخصی بنا میکند. نبود ساختار مشخص برای بررسی کیفی و بیطرفانه عملکرد استادان، گاه منجر به ارتقای افرادی میشود که صرفاً با تطبیق فرمی صوری، امتیاز لازم را بهدست آوردهاند.
در مقابل، بسیاری از استادان متعهد، نوآور و اخلاقمدار که ممکن است در چارچوبهای عددی نگنجند، نادیده گرفته میشوند یا حتی با موانع پیشرفت مواجهاند. چنین فضایی میتواند نوعی بیعدالتی ساختاری ایجاد کرده و به از بین رفتن انگیزه در میان اعضای هیئت علمی دلسوز منجر شود.
چالش اخلاق علمی و تولیدات بیکیفیت
فشار برای افزایش تعداد مقالات، برخی استادان را به سوی رفتارهای غیراخلاقی سوق داده است. سرقت ادبی، نگارش مقالات بیمحتوا، چاپ همزمان در مجلات متعدد، استفاده از نام دیگران بدون مشارکت واقعی (هدیه مقاله)، و ایجاد کارخانجات مقالهسازی از جمله پدیدههایی است که متأسفانه در برخی دانشگاهها مشاهده میشود.
در چنین شرایطی، ارزش واقعی دانش، صداقت علمی و روح پژوهشگری، قربانی نظام ارزشیابی معیوب میشود. دانشگاهها نهتنها باید با این پدیدهها برخورد کنند، بلکه باید با اصلاح ساختارهای خود، انگیزههای نادرست را نیز از بین ببرند.
چه باید کرد؟
اصلاح نظام ارزشیابی علمی نیازمند تحولی بنیادین و چندبعدی است:
بازنگری در معیارها: باید از معیارهای صرفاً کمی فاصله گرفته و شاخصهای کیفی، مانند تأثیر اجتماعی پژوهش، بازخورد دانشجویان، نوآوری در تدریس، و مشارکت در حل مسائل جامعه وارد ارزیابی شوند.
تفکیک نقشها: لازم است برای اعضای هیئت علمی نقشهای متفاوتی مانند آموزشمحور، پژوهشمحور و مدیریت علمی تعریف شود و هر یک بر اساس شاخصهای متناسب ارزیابی شوند.
تأکید بر کیفیت آموزش: طراحی سیستمهای ارزشیابی مؤثر برای آموزش، نظیر بازخورد دقیق و هدفمند دانشجویان، مشاهده مستقیم کلاسها، و بررسی اثربخشی آموزشی باید تقویت شود.
استقلال دانشگاهها: واگذاری اختیار ارزشیابی به دانشگاهها با الزام به شفافیت و نظارت بیرونی میتواند به تطبیق بهتر نظام با نیازهای محلی منجر شود.
شفافیت و پاسخگویی: ایجاد سامانههای آنلاین شفاف برای ارزشیابی عملکرد استادان، به همراه سازوکار اعتراض و بازبینی، میتواند عدالت و اعتماد را افزایش دهد.
فرجام سخن
نظام ارزشیابی اعضای هیئت علمی نباید تنها ابزار رتبهبندی و امتیازدهی باشد، بلکه باید نقشی اساسی در جهتدهی به مأموریتهای دانشگاهها، افزایش انگیزه و کیفیت علمی، و پیشبرد اهداف ملی ایفا کند. اصلاح این نظام یک ضرورت حیاتی برای نجات آموزش عالی و بازگرداندن منزلت واقعی به استادان است. بیتردید، آینده علم و دانشگاه در گروی اصلاح این ساختار معیوب است.
گزارش از عرفان عباسی