تاریخ انتشار: چهارشنبه 1404/04/11 - 11:25
کد خبر: 538543

مصطفی شاهرضایی؛

رزقی که امانت است؛ نجوایی از دل به سوی دل

رزقی که امانت است؛ نجوایی از دل به سوی دل

چقدر زیباست ادب بندگی در برابر رزق. تو چون نامه‌رسانی هستی که پاکتی در دست دارد. نه مالک آن نامه‌ای، نه نویسنده‌اش، نه حتی گیرنده‌اش.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ مصطفی شاهرضایی، عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران /// شب بود و قرآن آرام در دستم نشسته بود و صدایم می‌کرد. در سوره بقره، جایی میان کلمات آشنا، ناگهان آیه‌ای مرا در خود کشید. «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» دست از خواندن کشیدم. این جمله ساده نبود. بُرید. نفوذ کرد. آینه‌ای شد برای چیزهایی که نمی‌دیدم. با خود زمزمه کردم: این که دارم می‌بخشم، آیا واقعاً مال من است؟ نه، این "رزقناهم" است. این من نیستم که می‌بخشم. خدا بود که گفت: ما به آنان روزی دادیم، و از آنچه ما دادیم، انفاق می‌کنند. پس چه چیزی از خود دارم؟ هیچ. و همان لحظه، بی‌صدا در دلم افتاد: رزق، امانت است؛ و انفاق، وظیفه. منتی در آن نیست. تو فقط واسطه‌ای.

احساس کردم ندائی آمده نه از ذهن، بلکه از آسمانی که در دل است. چنانکه مولوی گفت: منم آن من که من من را نماند منم آن کس که کس نشان نماند

آری، این آن جایی‌ست که "من" دیگر نیست. تنها، جاری‌شدنِ اراده‌ی خداست.

اشک نشست بر گوشه چشمم. نه از غم، که از آگاهی. در این لحظه فهمیدم که هر آنچه دارم، از آن من نیست. پدری که دستش را می‌گیرم، مادری که خرجی‌اش را می‌دهم، یاری که می‌کنم، هیچ‌کدامشان مخاطبِ لطف من نیستند؛ من مخاطبِ امتحان خدا هستم.

و من یاد گرفتم که حتی اگر دهم، این هم نه از من است، که اگر او نخواهد، دستانم می‌لرزد، دلم می‌لرزد، بخیلم می‌کند. و اگر بخواهد، دل‌گشاده می‌شوم؛ و اگر بخواهد، از من چیزی به کسی می‌رسد. وگرنه من، نه آغازگرم، نه انجام‌دهنده.

و آن شعر در جانم افتاد: من اگر دست زنانم، نه من از دست زنانم نه از ای نم، نه از آنم، من از آن شهر کلانم اگرم فکری است آنم...

آنجا فهمیدم: من آنی‌ام که وقتی می‌بخشد، اصلاً خودش را نمی‌بیند. نه خودش را، نه نامش را، نه کیف پولش را. فقط خدا را. فقط راه را. فقط رضایت را.

همین آگاهی، دنیای مرا زیر و رو کرد. دیگر وقتی کمک می‌کردم، صدایی در دلم می‌گفت: "مواظب باش… مبادا بر چیزی منّت بگذاری که مال تو نبوده است…" و این آیه، زنگ بیدارباشِ دیگری شد: «وَلَا تَمْنُن تَسْتَکْثِرُ» یعنی مبادا عطا کنی و گمان بری که زیاد داده‌ای. مبادا توهم کنی که لطف کرده‌ای، در حالی که تو فقط رسانده‌ای آن‌چه از خزانه‌ی او آمده.

چقدر زیباست ادب بندگی در برابر رزق. تو چون نامه‌رسانی هستی که پاکتی در دست دارد. نه مالک آن نامه‌ای، نه نویسنده‌اش، نه حتی گیرنده‌اش. فقط مأمور رساندن آنی، و چه خوشبخت است مأموری که نامه‌اش، مهر آسمانی دارد.

در سوره معارج می‌فرماید: «وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» یعنی اصلاً این مال، سهمی از دیگری را در دل خود دارد. سهمی که اگر ندهی، نه‌تنها انفاق نکرده‌ای، بلکه خیانت کرده‌ای. در امانتی که بر دوش تو نهاده شده بود.

و عجب است که این بخشش، نه فقط مالی است؛ گاهی کلامی‌ست، نگاهی‌ست، آغوشی‌ست، گوش شنوایی‌ست برای دل زخمی. و اگر این را بفهمی، دیگر هیچ نیکی را کوچک نمی‌بینی. و تو از آن لحظه، نه بخشنده می‌شوی، که جوینده‌ی فرصت‌هایی برای ادا کردن امانت.

آن‌گاه در آینه دل، نگاهی تازه می‌یابی به این آیه بزرگ: «مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ…» و می‌فهمی که این بار، بذر را تو نکاشتی، خدا بود که در دل تو بذر را افکند. و باز هم اوست که سنابل را رویانده. تو فقط زمین بودی؛ اگر پاک بودی، دانه جوانه زد.

و یادم آمد از آیه‌ای که مانند نسیمی، بذرِ دل را بیدار می‌کند: «أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ؟ أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ؟» (واقعه، ۶۳ و ۶۴) تو شاید دانه را بکاری، اما اگر او نخواهد، زمین سنگ می‌شود، آب خشک می‌شود، دانه پوسیده می‌شود. و اگر او بخواهد، حتی بر سنگ هم سنابل می‌روید.

چنان‌که مولوی گفت: در زمین دل، اگر تخمی نه‌ای زان سبب تو همچو خار و خس ده‌ای زانکه تخمی در نیفتد زان سرشت کان زمین را زهره‌ی تخم بهشت

پس اگر انفاقی از دستان تو رویید، یقین داشته باش که خدا، زارعِ اصلی بوده و تو، خاکی بودی که اجازه دادی «نور» در آن فرود آید.

و دعایی از درونم برخاست: الهی… اگر خواستی چیزی از من ببری، خودت دلِ من را نرم کن. اگر خواستی از دستم چیزی بگیری، آن دست را ببند به رضایت خودت. که مبادا بخیل شوم، که مبادا خسیس باشم، که مبادا نام خودم را بر «فیض تو» بنویسم.

الهی… بر من منت نهادی که «شح نفس» را از من زدودی؛ و من به یاد آیه‌ای افتادم که نجات را نه در سخاوت بیرونی، که در پاکی درون دانست: «وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» خدایا، تو خود نگه‌دارم باش از این شُحّ پنهان.

از آن خودخواهی خاموشی که درون می‌گوید: "مال من است" در حالی که تو پیش‌تر فرمودی: «وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» و اکنون که این کلمات را می‌نویسم، یقین دارم که این مقاله، نه «مقاله» است، بلکه حدیثِ دلی‌ست که خواست با دیگر دل‌ها در میان گذارد نوری را که روزی، خدا در آن تابانده بود. باشد که این نور، نه در حرف‌ها، بلکه در نیت‌ها بماند.

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
معرفی کسب و کارها
نگذاریم شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه تبدیل به عدد شوند
سلاح دختران و شیرزنان این سرزمین، در مقابل دشمن حجاب است
اگر بیدار باشیم، بی‌شماریم
نامه ۱۰ هزار استاد درباره فرصت‌سازی از تهدیدات و تقویت راهبرد مقاومت
تلاش برای تحمیل تسلیم به کشور با سنگر گرفتن پشت اجازه رهبری
فیلم| کینه نفوذی‌ها از صدای مقاومت
آغاز ثبت نام پیاده روی اربعین حسینی از پایان هفته جاری
نرخ بلیت اتوبوس تهران به مرزهای اربعین اعلام شد
مهمترین اپلیکیشن پرداخت اسرائیل از دسترس خارج شد
دستور پزشکیان برای تشکیل کارگروه تخصصی مقابله با پدیده گرد و غبار
بازدید سفرای ۲۸ کشور از ساختمان شیشه ای صداوسیما +عکس
واکنش سلیمی‌نمین به نامه ۱۸۰ استاد دانشگاه درباره مذاکرات
یک رستوران در اسپانیا خطاب به مشتریان اسرائیلی: به قاتلان سرویس نمی‌دهیم
اسکان ۳۸۶ خانوار آسیب‌دیده از جنگ‌ تحمیلی در هتل‌های پایتخت
رئیس‌ جمهور آلمان: ترامپ در تشدید تنش هسته‌ای با ایران مقصر است
احتمال خروج دو وزیر از کابینه نتانیاهو
تیراندازی در بزرگترین نیروگاه هسته‌ای اروپا
تلاش‌های شبانه و لحظه آخری نتانیاهو برای حفظ کابینه
دروازه‌بان استقلال به ملوان پیوست
فیل‌ها با حرکات خود، خواسته‌هایشان را بیان می‌کنند
اشتباهی کودکان تشنه غزه را کشتیم!
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر و شکست سنگین از ایران، چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟





مشاهده نتایج
go to top