به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ دونالد ترامپ در جریان ضیافتی در کاخ سفید با حضور رهبران کشورهای آسیای مرکزی اعلام کرد که هنگام حمله «کنترل کامل» را در دست داشته و نقش ایالات متحده فراتر از اطلاع یافتن بوده است. این اقرار در تضاد آشکار با موضعگیری اولیه او در روزهای بلافصل پس از حمله است؛ زمانی که از پذیرش نقش واشنگتن طفره رفت و فقط از مطلع شدن ایالات متحده سخن گفت. اما حالا، ترامپ صراحتاً از مدیریت عملیات و پذیرش مسؤولیت سخن میگوید — اظهاری که از منظر سیاسی میتواند ژستِ قدرت را نشان دهد و از منظر حقوقی و بینالمللی پیامدهای جدیتری به دنبال داشته باشد.
همزمان، رئیسجمهور آمریکا مدعی شد ایران خواستار لغو تحریمهای سنگین این کشور شده و او «درِ گفتوگو» را باز گذاشته است؛ ادعایی که بهسرعت در مدارِ دیپلماسی و رسانهها بازتاب یافت و سؤالاتی درباره نیت، پیششرطها و چارچوب احتمالیِ هرگونه مذاکره مطرح کرد.
تناقضِ بیانیهها؛ دلالتِ شناخت یا ناشیگری؟
اعترافِ شفاف ترامپ به کنترل عملیات را میتوان از دو زاویه خواند. اول، از منظر ناظرانی که این را نشانۀ هژمونی و تداومِ سلطهطلبی آمریکا میدانند؛ و دوم، از دیدگاه تحلیلگرانِ سیاسی که چنین تصریحی را نشانهای از سطح پایینِ فهم از پیچیدگیهای سیاست بینالملل و پیامدهای حقوقی میپندارند. در این گزارش به این گزاره پرداخته میشود که پذیرفتنِ مسؤولیت صریح برای حملهای که واجد ویژگیهای نقض قوانین بینالملل است، نهتنها حیثیت بینالمللی بازیگر را مخدوش میکند، بلکه میتواند هزینههایی حقوقی و دیپلماتیک برای فرد و کشور متبوع او به دنبال داشته باشد.
ترامپ که پیشتر قواعدِ «آمریکاساز» نظم بینالمللی را بهصراحت رد کرده بود، اکنون با اعترافِ مستقیم، بار دیگر تمایز میان ژستِ قدرت و پیامدهای واقعی آن را برجسته ساخته است.
ادعاها و واقعیتهای میدانی: هستهای، موشکی و پدافند
یکی از ادعاهای محوری حامیانِ حمله، نابودی برنامه هستهای ایران و تضعیف توان موشکی و ساختاریِ نظامی این کشور بود. با گذشت نزدیک به پنج ماه از درگیری ۱۲ روزه، واقعیتها نشان میدهد آنچه بهعنوان «پیروزی حتمی» تبلیغ شد، در میدان عمل دستکم بهگونهای دیگر ظهور کرد: آژانس بینالمللی انرژی اتمی و مدیرکل آن، رافائل گروسی، بارها نشان دادهاند که مسیرِ فنیِ غنیسازی و ظرفیتهای مرتبط، موضوعی پیچیده و بازگشتپذیر است؛ ذخیره اورانیوم غنیشده و قابلیت بازگشت سریع به فعالیت غنیسازی، از جمله مولفههایی است که جای قضاوتِ قطعی درباره نابودی کامل برنامه هستهای را باقی نگذاشته است.
از منظر موشکی نیز کارشناسان و اندیشکدههای مختلف — از جمله مراجع آمریکایی — میگویند آسیبهای وارده به زنجیره تولید موشک ایران سریعاً ترمیم شده و توان آفندی کشور حفظ و در برخی ابعاد ارتقا یافته است. در زمینه پدافند، گزارشها از کمکهای فنی و تجهیزاتیِ کشورهای ثالث به تهران — خصوصاً چین و روسیه — خبر میدهند؛ از جمله انتقال فناوریها و قطعات مرتبط با سوخت جامد موشکی و سامانههای پدافند هوایی که بازسازی ظرفیتها را تسهیل کردهاند. اگر این گزارشها و ادعاها را بپذیریم، خروجیِ عملیاتیِ حمله در بسیاری از مؤلفههای کلیدی چندان تعیینکننده نبوده است.
پیامدِ لجستیکی و مالی برای آمریکا و اسرائیل
گزارشهای منتشرشده از سوی برخی اندیشکدهها و مؤسسات مطالعاتی که به مصاحبه با فرماندهان و تحلیل دادهها پرداختهاند، هزینههای هنگفتِ نظامی و لجستیکیِ این درگیری را نشان میدهند: مصرف قابل توجهی از سامانههای پدافندی و موشکی، استفاده از موشکهای گرانقیمت SM3 و THAAD، و استقرار یگانها و تجهیزات گرانقیمت که مجموع هزینههای مستقیم و غیرمستقیم را در مرزهای میلیارد دلاری قرار میدهد. تحلیلگران هشدار میدهند که اگر نقش مستقیم آمریکا بیش از آنچه قبلاً اعلام شد بوده، فشارها و هزینههای ناشی از این مشارکت، پیامدهایی برای سیاستگذاری دفاعی و اولویتبندی منابع این کشور خواهد داشت.
دلالتِ اعترافِ ترامپ برای اسرائیل و ساختارِ منطقهایِ اتحادها
اظهارات ترامپ مبنی بر مدیریتِ حمله، پیامی گویایِ وابستگیِ نظامیِ عملیِ رژیم صهیونیستی به پشتیبانی واشنگتن است؛ مفهومی که برای سالها مطرح بوده اما این بار بهصورت علنی و از زبان رئیسجمهور آمریکا بازتولید شد. این اقرار از منظر سیاسی میتواند اعتبار تبلیغاتیِ دولت اسرائیل را تضعیف کند؛ چرا که پیشتر تلاش شده بود حمله بهعنوان اقدامِ خودسرانه و مستقلِ اسرائیل جلوه داده شود. اکنون اما تردیدی باقی نمانده که عملیاتِ ژوئن صرفاً محصولِ ارادهٔ محلی نبود و بدون پشتیبانی آمریکا ناتوانیِ عملیِ رژیم برای ادامه درگیری بهسرعت آشکار میشد.
دیپلماسیِ درِ باز یا تاکتیکی برای تحمیل شروط؟
ترامپ همزمان از «باز بودن درِ گفتوگو» سخن گفته و ادعا کرده ایران درخواست لغو تحریمها کرده است. اما باید پرسید: این گفتوگو در چه چارچوبی و با چه پیششرطهایی باید انجام شود؟ آنچه در رفتار و سابقهٔ اعلامیِ او بارها دیده شده، گرایش به «صلح از طریق قدرت» و تفسیرِ مذاکره بهعنوان تحمیلِ شروطِ یکجانبه است. بنابراین آنچه از سوی واشنگتن بهعنوان «آمادگی برای گفتگو» اعلام میشود، میتواند پوششی برای تنظیمِ دستورکارِ از پیشتهیهشدهای باشد که طرفِ ایرانی را در موضع پذیرشِ شروطِ سختگیرانه قرار دهد. روایتِ متنِ حاضر همچنین مطرح میسازد که در طول دورهای مذاکرهٔ پیشین، دیپلماسی بهمثابه پوشش و ابزارِ فریب به کار رفته بوده و در نهایت هدفِ عملیاتی متفاوتی دنبال شده است.
پیامدهای حقوقی و اخلاقیِ پذیرش مسئولیت
ادعای پذیرش مسؤولیتِ مستقیم توسط رئیس یک دولت برای انجام حملهای که میتواند مصداق تجاوز و نقضِ منشور ملل متحد قلمداد شود، مسألهٔ حقوقیِ سنگینی به دنبال دارد. در سطح بینالمللی این نوع اظهارات میتواند مبنایی برای پیگیریهای حقوقی، طرح دعاوی و فشارهای بینالمللی علیه فرد و کشور متبوعش فراهم آورد؛ هرچند در عرصه عملِ حقوق بینالملل برخورداری از تضمین اجرا و واکنش مؤثر نهادهای بینالمللی پیچیده و تابعِ توازنِ قدرتهای جهانی است. از منظر اخلاقی نیز این سخنان نشاندهندهٔ عبورِ آشکار از هنجارهای پذیرفتهشده در روابط بینالملل است و معضلِ مشروعیت اقدامات نظامی را عمق میبخشد.
قدرتِ برآمده از اعلان یا هزینهٔ فراتر از سود؟
اعتراف رئیسجمهور آمریکا به نقشِ مستقیمِ کاخ سفید در حمله به ایران، بیش از آنکه صرفاً برگِ تبلیغاتی و ژستی برای نمایش اقتدار باشد، متضمن هزینهها و پیامدهایی است که رفتهرفته خود را نشان خواهند داد. از منظر میدانی، آنچه بهعنوان دستاوردِ قطعیِ عملیات تبلیغ شد — نابودی برنامه هستهای و خنثاسازی ساختارهای نظامی ایران — مورد تردید است و بازسازیهای فنی و نظامیِ تهران نشان میدهد بسیاری از اهدافِ اعلامشده تحقق نیافته یا موقت بودهاند. از منظرِ دیپلماسی و حقوق بینالملل، پذیرشِ مسؤولیتِ مستقیم، واشنگتن و فردِ مسؤول را در برابر پرسشهای جدی قرار میدهد و میتواند کارکردِ عملیات را بهعنوان اقدامی که نظم بینالمللی را نقض کرده، برجسته سازد.
در نهایت، پیامِ راهبردی این اعتراف چنین است: «درِ گفتوگو» تنها زمانی باز خواهد ماند که ایران قدرتِ بازدارندگی و توازنِ استراتژیک خود را حفظ یا افزایش دهد؛ و این همان نکتهای است که در متن سیاستهای اعلامیِ اخیر هم بارها مورد تأکید قرار گرفته است. اما پرسشِ اساسی همچنان پابرجاست: آیا این نوع اعلامِ مسؤولیت، نشانِ قوت است یا نشانهای از ضعفِ راهبردی که هزینههای بلندمدتی را بر بازیگرِ اعلانکننده و متحدانش تحمیل خواهد کرد؟ پاسخ به این پرسش تا حد زیادی به تحولاتِ آتی در میدان، صحنهٔ دیپلماسی و سطوحِ فعلی و آتی تعاملات بینالمللی بستگی دارد.
گزارش از امیر صفره



