تاریخ : 1393,چهارشنبه 14 آبان12:56
کد خبر : 146699 - سرویس خبری : پیشخوان ادبی

خورشید در گودال

خبرنامه دانشجویان ایران:

بنویسید که جز خون خبری نیست که نیست

به تن این همه سردار، سری نیست که نیست
 
بنویسید که خورشید به گودال افتاد
و پس از شام غریبان سحری نیست که نیست
 
آتش از بال و پر سوخته جان می‌گیرد
زیر خاکستر ما بال و پری نیست که نیست
 
یک نفر سمت مدینه خبرش را ببرد
پس از این امِ‌بنین را پسری نیست که نیست
 
یا به آن مادر سرگشته بگویید: «نگرد
چون ز گهوارۀ اصغر اثری نیست که نیست»!
 
تازیانه به تسلای یتیمی آمد
تازه فهمید که دیگر پدری نیست که نیست
 
شاعر: مهدی زنگنه