تاریخ : 1393,سه شنبه 04 آذر20:38
کد خبر : 148604 - سرویس خبری : خبرهای ویژه

اسلام منهای اسلام/2

مروری بر زندگی شیخ محمود حلبی بنیان‌گذار انجمن حجتیه؛ سیاست‌مدار، سیاست‌زده، سیاست‌گریز، سیاست‌ستیز

وی رژیم شاهنشاهی را ابزار مبارزه با بهاییت می‌دانست و می‌گفت: «اگر بنا باشد که رژیم و دولت با ما همکاری کند و جلوی فعالیت ما را نگیرد، نباید وارد سیاست بشویم.» این در حالی بود که تعدادی از سران بهاییت در دربار شاه و رده‌های بالای مملکتی حضور داشتند.

خبرنامه دانشجویان ایران: شیعیان لندنی به اندازه وهابی ها خطرناک هستند و در قم و اصفهان و نجف مدرسه علمیه دارند. این جمله حسن رحیم پور در خطبه های پیش از نمار جمعه تهران یکی از آخرین هشدارهای صریح در رابطه با جریانی بود که پیش از این رهبری با عنوان «شیعه لندنی» از آنان یاد کرده بود و امام نیز با تعابیری چون «روحانیون فاسد و جاهل و یک بعدی»، «افعی های خوش خط و خال حوزه» و «مقدس نمایان متحجر و بی شعور» آنان را جماعتی خوانده بود که از ساواک و شاه بیشتر خون به دلش کرده بودند. در نوشتارهای «اسلام منهای اسلام» به بررسی بخشی از این تفکر که در قالب جریان «انجمن حجتبه» تعریف می شود، پرداخته ایم.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه  دانشجویان ایران»؛ محمود ذاکرزاده تولائی، معروف به شیخ محمود حلبی فرزند شیخ غلامرضا در 17شهریور ۱۲۷۹ه.ش. در مشهد متولد شد. او قریب به یک قرن زیست و در شامگاه جمعه ۲۶ دی ۱۳۷۶ه.ش. بر اثر بیماری قلبی درگذشت. بنا بر وصیتش در جوار مرقد شیخ صدوق- ابن‌بابویه- به خاک سپرده شد. او پدرش را بسیار دوست داشت و عنوان حلبی را از شغل پدرش که «حلبی‌سازی» بود، گرفته بود. بنیان‌گذاری و هدایت یکی از قوی‌ترین و موثرترین تشکل‌های قرن اخیر ایران به نام «انجمن حجتیه» را می‌توان مهم‌ترین فعالیت وی دانست. تشکلی که حرف و حدیث‌های زیادی درباره آن وجود دارد و به علت وابستگی کامل به موسس خود، بررسی زندگی وی را به امری ضروری تبدیل می‌کند.

شیخ محمود حلبی دروس حوزوی را در مشهد خواند و همزمان به آموختن فلسفه روی آورد.  دو سال در محضر استادانی چون شیخ حسن کاشانی، شیخ اسدالله یزدی و حاج فاضل خراسانی فلسفه آموخت و چهار سال هم در محضر آقابزرگ شهیدی «اشارات» و «اسفار» را فرا گرفت. سپس به تدریج از فلسفه فاصله گرفت و به افکار آیت الله میرزا محمد مهدی غروی اصفهانی (1325 ه. ش) - بنیان‌گذار مکتب معارف مشهد- علاقمند شد. چهار سال در درس «معارف الهیه» آن استاد شرکت کرد و تقریرات درس او را نگاشت. ارادت او به استادش و گرایش او به مکتب معارف مشهد به‌گونه‌ای بود که بعدها به «ضد فلسفه» بودن و «مخالفت با گرایش‌های صوفیانه و درویشی» معروف شد.

 

وی درس‌های خارج فقه و اصول را نزد آیات عظام: حاج میرزا محمد آقازاده خراسانی (1316 ه. ش) و حاج حسین طباطبایی قمی (1325 ه. ش) سپری کرد و در علم اخلاق و عرفان از محضر حاج شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی (1321 ه. ش) کسب فیض نمود.(1) تبحر و توانایی علمی شیخ محمود حلبی به اندازه‌ای بود که حوزویان مشهد او را «شیخ بهایی» آن روز و متکلمی «هشام گونه» می‌شناختند.(2) به قول مرحوم شریعتی: «او مراتب علمی سنتی بالایی داشت و اگر منبری نشده بود، جزو مجتهدین طراز اول مشهد می‌شد.»
پس از واقعه مسجد گوهرشاد در سال 1314 ش. (قیام مردم علیه کشف حجاب) تحصیل و تبلیغ را رها کرد و به کشاورزی روی آورد. پس از هشت سال دوری از علم و تحصیل به مشهد بازگشت و به امر تبلیغ دین اقدام نمود. فعالیت‌های عمده او در این دوره تا سال 1327، کارهای تبلیغی در قالب منبر بود. آنقدر در این کار، مهارت و شهرت به دست آورده بود که به شیخ محمود حلبی واعظ مشهور شد.(3) در آن روزگار در حوزه مشهد، او فقیه و متکلم ممتازی بود و حیثیتش با شاگردی آیت الله نخودکی و میرزای اصفهانی و دوستی با همه فقهای موجه آن روز خراسان به کمال رسیده بود.
در سال 1327 ناگهان روحیه احتیاط‌کاری و دوری از سیاست را کنار گذاشت و وارد عرصه فعالیت‌های سیاسی شد. عامل ورود او به این عرصه نامه‌ای بود که از «آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی» دریافت کرد. وی به شیوه‌ای انقلابی، مردم را برای شنیدن اعلامیه تاریخی دریافت شده و گزارش مطالب سیاسی روز به مسجد جامع گوهرشاد فراخواند. در آن سخنرانی، مطالبه تاریخی مرحوم کاشانی را به مردم خراسان ابلاغ کرد و از تمامی هیئت‌های مذهبی و جمعیت‌های دینی خراسان خواست در آن شب سرنوشت ساز در مسجد گوهرشاد، تجمع کنند و آماده شوند تا منسجم و متحد در مقابل مخالفان اسلام و نهضت ملی شدن نفت، به‌پاخاسته و به دفاع از حریم اسلام برخیزند. در مورد او می‌گفتند که در این روزها پرچم در دست و لباس آماده‌ی رزم بر تن، بر ایوانی در مسجد گوهرشاد می‌ایستاد و مردم را به مبارزه علیه انگلیسی‌ها فرامی‌خواند.(4)

سخنرانی حاج شیخ حلبی 1332

تا پیش از کودتای 28 مرداد 1332 هر روز در برنامه‌های رادیو سخنرانی می‌کرد. اما طرد آیت‌الله کاشانی توسط مصدق پس از ملی شدن صنعت نفت منجر به سیاست‌زدگی و سیاست‌گریزی حلبی شد. او در حالی که منزلش محل رفت و آمد طرفداران نهضت ملی نفت بود، نامش در فهرست کاندیداتورهای مجلس هفدهم شورای ملی قرار داشت و از سوی آیت الله سید یونس اردبیلی نیز تایید شده بود، در واپسین روزهای اسفند 1330-پیش از انتخابات- مشهد را به سوی تهران ترک کرد و از عرصه سیاست کنار کشید.

پس از مهاجرت به تهران به فعالیت‌های فرهنگی و تبلیغی بر ضد بهاییت پرداخت. او بر این باور بود که بهائیان با استفاده ابزاری از برخی آیات و روایات گروهی از مردم را فریب می‌دهند و بهترین راه رویارویی با آن‌ها تشکیل یک انجمن و استفاده از شیوه خود آن‌هاست. باور داشت که تکلیف دینی در روزگار او منحصر در مبارزه با بهایی‌هاست. بر همین اساس، تاکید می‌کرد: «امروز امام زمان(عج) جز این خدمت را از کسی نمی‌پذیرد و چیزی جز این انتظار ندارد. تکلیف شرعی و دینی همه ما آن است که با بهاییت مبارزه کنیم.»
شیخ محمود حلبی راه دفاع از امام زمان (عج) و مبارزه با بهائیت را در تبلیغ و فعالیت‌های فرهنگی می‌دانست نه مبارزه سیاسی. زیرا مبارزه سیاسی توسط رژیم سرکوب می‌شد.
مدتی در خیابان لرزاده و میدان حسن‌آباد تهران، محفلی را برای مبارزه با بهاییت تشکیل داد. پس از کودتای 28 مرداد «انجمن ضد بهاییت» را تاسیس کرد که بعدها به «انجمن حجتیه» تغییر نام داد. او مجوز تاسیس این انجمن را به ضمانت «آیت الله خوانساری» و «حجت الاسلام فلسفی» و نیز تعهد کتبی خود مبنی بر «عدم فعالیت سیاسی» از حکومت دریافت کرد. گرچه جلسات انجمن در مشورت و با اجازه ساواک بود ولی ظاهرا او این مجوز را به حساب موافقت شاه با جدی‌بودن خطر بهاییت در کشور می‌گذاشت. وی رژیم شاهنشاهی را ابزار مبارزه با بهاییت می‌دانست و می‌گفت: «اگر بنا باشد که رژیم و دولت با ما همکاری کند و جلوی فعالیت ما را نگیرد، نباید وارد سیاست بشویم.» این در حالی بود که تعدادی از سران بهاییت در دربار شاه و رده‌های بالای مملکتی حضور داشتند.(5)

او پس از مهاجرت به تهران تبلیغ دینی و وعظ خویش را کنار نگذاشت. در مناطق و مناسبت‌های مختلف از جمله در مدرسه مروی تهران و در ماه رمضان بر منبر وعظ و نصیحت می‌رفت. با این حال روحیه سیاست گریزی او باعث می‌شد که منبرها و سخنرانی‌هایش تهی از محتوا و پیام سیاسی باشند. حتی از ذکر نام امام خمینی(ره) بر بالای منبر اجتناب می‌کرد.(6)
فعالان و مبارزان سیاسی و افرادی چون «شهید آیت الله صدوقی» با این روحیه او به شدت مخالف بودند و آن را نشان از وابستگی به دستگاه حکومت مرکزی می‌شمردند. به همین سبب، به مبارزان مردمی توصیه می‌کردند در منبرهای مناسبتی و غیرمناسبتی خود به جای او واعظ دیگری را انتخاب کنند. گزارش یکی از ماموران ساواک در 10مرداد 1337 از گفتگوی یکی از نمایندگان مردم با «آیت‌الله صدوقی» خبر می‌دهد و می‌گوید: «علی شیرازی در این موقع اظهار داشته: قرار است آقای حلبی برای سخنرانی از یزد به همایون‌شهر بیاید و صدوقی پاسخ داده شما نباید بگذارید او به همایون‌شهر بیاید و سخنرانی کند. اگر هم آمد او را سوار ماشین کنید و ببرید در بیابان‌ها رها کنید. اگر شما واعظی را خواستید بیاورید باید از حاج آقا جلال طاهری اجازه بگیرید که مبادا از دستگاه باشد.»(7)

بنا بر برخی گزارش‌ها، پس از قیام امام خمینی(ره) در 15 خرداد 1342 در تفکر سیاست‌گریزی خود تردید کرد. لذا با آیت‌الله میلانی که در آن سال‌ها مرجع سیاسی و مبارزاتی‌اش بود طرح مسئله کرد: «انجمن حجتیه به شرایط، اجازه فعالیت دارد که دخالتی در سیاست نکند ولی از طرف دیگر، شیعه به حکم مذهب موظف است که پیرو فقهای صائن النفس باشد و اینک فقهای ارشد، رو در روی حکومت قرار گرفته‌اند. با اینکه اطاعت و پیروی از آنان بر ما فرض است و از طرف دیگر با کوچک‌ترین دخالت ما در سیاست، ساواک، انجمن را منحل می‌سازد بنابراین، من برای کسب تکلیف، منتظر ارشاد حضرتتان می‌باشم و بر سر دو راهی قرار گرفته‌ایم. از طرفی هجرت آقایان علمای اعلام به تهران صورت گرفته و وظیفه همگان، هم‌صدایی و همکاری با علماست و ماهم خود را موظف به همبستگی می‌دانیم و از طرفی مبارزه با بهاییت، مفید است و کار ما ناتمام و باید ادامه یابد و سازمان امنیت هم در اختیار بهاییان می‌باشد و تا جایی که ما را هر روز به بهانه دخالت در سیاست، محدودتر می‌کنند و در انتظار بهانه‌ای به این بزرگی برای تعطیل انجمن‌اند، در عین حال ما مطیع مصالح اسلام و نظر مبارک آقایان مراجع می‌باشیم و لکم الامر.» آیت الله میلانی نیز پاسخ داد: «شما آقای حلبی، مدافعات و تبلیغات خود را داشته باشید. اگر ان‌شاء‌الله ما پیروز شدیم که شما از ما هستید و با ما می‌باشید و اگر العیاذ بالله شکست خوردیم با شما کاری نخواهند داشت و می‌توانید به کارتان ادامه دهید.»(8)

شاید بتوان گفت بر همین اساس بود که تا سال 1357 تعهد خود به عدم دخالت در امور سیاسی را زیر پا نگذاشت و تنها پس از کشتار 17شهریور1357 به انقلاب پیوست. البته این رویه او فقط تحت تاثیر این استفتاء نبود، بلکه تاثیرپذیرفته از دشمنان آگاه و دوستان ناآگاهی بود که در انجمن حجتیه و خارج از آن وی را احاطه کرده بودند. او روحانی توانمندی بود که در هر شرایطی می‌توانست خدمت کند؛ اما دشمنان آگاه و دوستان ناآگاه نگذاشتند که به امام، نزدیک شود و به انقلابیون بپیوندد.
پس از انقلاب، حلبی دیگر دخالت واقعی در سیاست‌گذاری‌های انجمن نداشت. درواقع کارشکنان درونی انجمن به سرپرستی شخصی به نام افتخاری او را سپر بلا و سایه امن خود قرار داده بودند. شیخ محمود حلبی سرانجام وقتی متوجه شد امام خمینی(ره) از کارشکنی‌های انجمن آزرده خاطر شده، به طور آشکار و صریح در اعلامیه‌ای تعطیلی انجمن را اعلام کرد.(9)

پی‌نوشت:
1- خاطرات حجت الاسلام علی اکبر ناطق نوری، تدوین و مصاحبه مرتضی میردار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1.
2 و 4 و 5 و 6 و 8 و 9- از انجمن پیروان قرآن تا انجمن حجتیه، حیدر رحیم پور ازغدی، تهران: طرح فردا، چ 2، 1388 ش
3- عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری (یاران امام به روایت ساواک، کتاب 31)، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چ1.
6- خاطرات حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر ناطق نوری، تدوین و مصاحبه مرتضی میردار، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چ 1.
7- شهید آیت الله حاج شیخ محمد صدوقی، به کوشش مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چ 2، 1377 ه. ش

منبع: ساعت صفر