علی مرادخانی
«لانتوری»؛ وقتی خودت غرق در رذایل شوی!
و این یک مسیر ناامید کننده است برای یک کارگردان. کارگردانی که مهم ترین دلیل مهم شدنش جریانهای غیر سینمایی بوده اند و اکنون همان جریانها از فیلم او خسته شده اند. و این یعنی او با این وضع خیلی زودتر از آن چه که پیش بینی میشد فراموش میشود.
خبرنامه دانشجویان ایران: علی مرادخانی// لانتوری مشخصا پرحاشیه ترین فیلم جشنواره تا امسال است. نه به خاطر خودش، یا داستان عجیب و غریبش، به خاطر سابقه کارگردان و تمامدعواهای رنگارنگ پیرامون اثرش. و هنگام تماشای فیلم خیلیها با موضع وارد سالن شدند برای تماشای فیلم. آدمهایی که با جسم خسته آمدند و با روح خسته برگشتند!
لانتوری یک واکنش بود. واکنش رو به جلوی یک کارگردان به حواشی پیش آمده بر سر فیلم قبلی ش. واکنشی که استوار بود به دغدغههای یک سویه یک عده و مشخصاً امیدوار بود به حمایت و تشویقهای ممتد همان عده. این را نه تنها در سوژه،که در تک تک جزئیات فیلم میشد دید. و این اولین ویژگی منفی لانتوری است؛ روایتی یک سویه از یک موضوع اجتماعی که آنقدر بد و یک سویه جلو میرود که چند سال دیگر قابل عرضه نیست، چون کارگردان عامدانه برایش تاریخ مصرف تعیین کرده، چون مملو از تکه پرانی و کنایههای مقطعی است. چون اصلا سینمایی نیست!
درباره چه باید صحبت کنیم؟ مستندی که به زور میتوان به عنوان یک فیلم سینمایی باورش کرد؟ روایتی که به غیرسینمایی ترین نحو ممکن ارائه میشود؟ پرسوناژی که به بدترین نحو ممکن انجا شده؟ یا شخصیتهایی که هیچکدام از یک تیپ فراتر نمی روند و تماماً مبهم هسند و گنگ؟ فیلمنامه ای که اصلا نیست یا کنایه پرانیهای مستمر و خسته کننده به صغیر و کبیر؟ یا صحنههایی که فقط برای اشمئزاز است و بسیار از حد تنفر برانگیزی فراتر رفته و شورش را درآورده. آنقدر که هواداران چند آتشه درمیشیان هم از این تواتر و استمرار صحنهها دلزده و خسته میشوند و چشمهایشان را از پرده میدزدند.
درمیشیان با لانتوری نشان داد که مسیر انتخاب ش سخت مصمم است.یک مسیر رکیک برای -ظاهراً- نقد اجتماعی. تو گویی بخواهی کسی را از یک رذیله اخلاقی نهی کنی و خودت غرق در رذایل شوی. البته اگر این مسیر با همراه فرم بود و میشد بدان نام سینما اطلاق کرد مشکل کمتر بود. آن موقع اگرچه مینشستی به تماشای فیلم و اگرچه ممکن بود از محتوای کج و معوج آن به ستوه آیی، اما دلت خوش بود که داری «فیلم» میبینی و یک «سینمایی» به دیدههای قبلی ت اضافه شده. ولی مسیری که از عصبانی نیستم به لانتوری میرسد مشخصاً رو به سوی قهقراست، قهقرای شعارهای تندِ بدون فرم و بی تکنیک.
درمیشیان انگار دوست دارد کف روی آب باقی بماند و سینما، به معنی چارچوب دار و قاعده مند آن را فدای چند دری وری سیاسی کند و به جای آن که با این پز تند روشنفکری به یک آدم شناسنامه دار در سالهای آتی سینمای ایران تبدیل بشود، در سطح سخیف تکه پرانی به دلواپسها و گوجه فرنگی و کت احمد نژادی و تطهیر مسیح علی نژاد و این حرفهای زرد باقی بماند و بعد تمام شود. غافل از آن که این سینمای چرک، مشمئز کننده و مطلقا کابوس وار کم کم حتی برای تندترین روشنفکرها هم خسته کننده میشود و آنها هم میفهمند که اینطوری نمی شود برای مردم دغدغه آفرینی کرد یا آنها را به عصبانی شدن از یک جریان سوق داد. حتی روشنفکرها هم خسته میشوند و این را میشد همین دیشب از سالن اصلی جشنواره موقع پخش فیلم به وضوح حس کرد. چشمهایی که ابتدای فیلم به پرده دوخته شده بود اما از همان اوایل فیلم آرام آرام رفت توی گوشی، نچهایی که از میانه فیلم گاه و بیگاه شنیده میشد و خمیازههایی که قطع نمی شد، آن هم در همان فضایی که برای فیلم قبلی همین کارگردان یک بند دست بود و تشویق و جیغ و هوا!
آنهایی که «عصبانی نیستم» را میدیدند عمدتاً با حس عصبانیت یا یاس از احمدی نژاد از سالن خارج میشدند و درمیشیان در انتقال این حس لااقل به همفکران محدود خود موفق بود؛ کلید آن موفقیت نسبی هم در سینمای فیلمش بود. این بار اما موقع پایان فیلم نه تشویقها به اندازه فیلم قبلی است و نه چهرهها متفق بر یک حس منتقل شده. حتی حسرت تشویق هم مشخصاً بر دل دوستداران این فیلم میماند و آنها که هر لحظه پتانسیل دست زدن داشتند فقط دو جا دست زدند که یکیش موقع دیالوگ شاهکار فیلم بود:«آقا ما دلواپسیم!»
و این یک مسیر ناامید کننده است برای یک کارگردان. کارگردانی که مهم ترین دلیل مهم شدنش جریانهای غیرسینمایی بوده اند و اکنون همان جریانها از فیلم او خسته شده اند. و این یعنی او با این وضع خیلی زودتر از آن چه که پیش بینی میشد فراموش میشود.
جریانی که درمیشیان به عنوان همراه همیشگی خود انتخابش کرده پیش از این نشان داده که استاد عبور از چهرههای خودش است. و اگر قرار بر نبود سینما و تکیه بر تکه پرانی صرف باشد ناگاه ممکن است درمیشیان چشم باز کند و ببیند که دیگر کسی نیست که برایش دست بزند. او یک تجدید نظر جدی نیاز دارد. تجدید نظر در فرم و محتوا. تجدید نظری که اگر نشود قهقهرا محتمل تر میشود و با این روند قهقرا محتمل تر است.