تاریخ : 1395,جمعه 29 بهمن16:54
کد خبر : 227175 - سرویس خبری : خبرهای ویژه

وحید جلیلی با انتقاد از فعالان فرهنگی ارزشی بیان کرد:

فضای مازوخیستی که بر محافل فرهنگی ارزشی ما حاکم شده، سرنوشت خوبی را برای انقلاب رقم نخواهد زد

جلیلی بیان داشت: جایی من گفتم امر به معروف در جامعه ی ما به مراتب از نهی از منکر، غریب تر و مظلوم تر است. ما از اخبار منفی خیلی زود به هیجان می آییم و آنها را با هم در میان می گذاریم. ولی متاسفانه اخبار مثبت ما را به هیجان نمی آورد. کاری در اندازه ی "ایستاده در غبار" ساخته شود، "یتیم خانه ی ایران" ساخته شود، "سیانور" و "ماجرای نیمروز" ساخته شود توجهی نمی کنیم. این فضا، فضای بیماری است. می شود تعابیر خیلی تندتری هم به کار برد. این فضای مازوخیستی که حاکم شده است بر بسیاری از محافل فرهنگی ارزشی ما، به نظرم سرنوشت خوبی را برای انقلاب رقم نخواهد زد

خبرنامه دانشجویان ایران: هفتمین روز از ششمین دوره سینما انقلاب روز پنجشنبه 28 بهمن ماه در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ روز گذشته و در هفتمین روز ششمین هم‌اندیشی سینما انقلاب سه فیلم سینمایی «رگ خواب» به کارگردانی حمید نعمت الله، «ترمینال غرب» به کارگردانی قربانعلی طاهرفر و «زیر سقف دودی» به کارگردانی پوران درخشنده برای منتقدان و صاحب نظران حوزه فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی به نمایش درآمد.

سخنرانی وحید جلیلی پیرامون موضوع نسبت عدالت و سینما از دیگر برنامه های پنجمین روز این محفل هم‌اندیشی بود که شب گذشته پیش از اکران فیلم سینمایی «زیر سقف دودی» در سالن سوره حوزه هنری برگزار شد.

جلیلی با اشاره به موضوع نسبت عدالت و سینما، گفت: هم سینما عرصه خیلی وسیع و متنوع و رنگارنگی است و هم مفهوم عدالت، مفهوم دراز دامن و مفصل و بعضاً پیچیده ای است. لذا دامنه بحث خیلی وسیع می شود که قاعدتاً در بضاعت حقیر نیست که تا یک بحث کامل و جامعی خدمت دوستان عرض کنم. دو سه تا نکته به ذهنم رسید که با عزیزان درمیان بگذارم.

معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد با بیان اینکه یکی از معانی عدالت راه میانه است بین افراط و تفریط، ادامه داد: از این منظر اگر بخواهیم به فضای سینمای ایران نگاه کنیم، به نظرم می آید اگر بتوانیم مصادیق افراط و تفریط را در این سینما نشان دهیم، یک راهی به سمت عدالت گشوده ایم. اگر این تعریف مشهور را از سینما بعنوان هنر، صنعت، رسانه قبول کنیم که به نظرم تعریف بدی هم نیست.

این فعال عرصه فرهنگ با اشاره به اینکه وقتی به تاریخ سینمای خودمان نگاه می کنیم به خصوص در این چند دهه ی اخیر به نظر می رسد گاهی ما در بعضی از اضلاع این تعریف دچار افراط و تفریط شده ایم، ادامه داد: در سالهای اخیر مخصوصاً مسئله فرم و محتوا در میان منتقدین یکی از مسائل مورد بحث جدی بوده است. خیلی بحث میشود. هنوز هم شما می بینید بسیاری از منتقدین راجع به فرم خیلی حرف میزنند. البته نباید از طرف دیگر افتاد و تفریط کرد و گفت فرم مهم نیست و استانداردهای سینمایی چه از جهت تصویری و چه از جهت دراماتیک مهم نیست. اینکه یک اثری از لحاظ معیارهای سرگرم کننده، کشش، تعلیق، شخصیت پردازی و... به معیارها و استانداردهای سینما نزدیک باشد خوب است و نمیتوان آن را نفی کرد. اما یکی از مصادیق بی عدالتی، افراط در این قصه است. یعنی آن جنان ما در اهمیت فرم افراط کنیم که ابعاد دیگر مسئله، تحت الشعاع قرار بگیرد.

وی با طرح این پرسش ها که اگر سینما یعنی فقط فرم، و اینکه یک اثری صرفا از جهت معیارهای تصویری و دراماتیک درآمده باشد، خوب ما چه نیازی داریم که در ایران فیلم بسازیم؟ چه نیازی هست که ما این همه از منابع کشور را مشغول سینما بکنیم؟ مگر ما فیلم نمی خواهیم؟ مگر تعریف فیلم این نیست که یک اثر تصویری دراماتیکی که معیارهای استاندارد را داشته باشد و مردم بتوانند آن را ببینند و از آن لذت ببرند؟ یا حاضر باشند برایش پول بدهند، ادامه داد: مطمئنا در هر سال، در جهان فیلم هایی ساخته می شود که با همین معیارهای ممیزی جمهوری اسلامی و یا با مختصر ویرایشی قابلیت اکران در سینمای ایران را داشته باشد. از هالیوود تا بالیوود، از ژاپن تا فرانسه و... کشورهای دیگری دارند فیلم میسازند و از نظر شما هم که فیلم یعنی فقط فرم. خوب ما همبن ها را بگیریم، دوبله کنیم و در کشورمان نمایش دهیم و چه بسا استقبال بیشتری هم از آنها بشود. این سوالی است که دوستانی که به شکل افراطی دارند راجع به فرم حرف میزنند باید به آن پاسخ بدهند.

جلیلی در ادامه گفت: اگر این گزاره را بپذیریم، آن وقت باید خیلی چیزهای دیگر را هم تعطیل کرد. نه فقط سینمای ایران را باید تعطیل کرد بلکه باید فوتبال ایران را هم تعطیل کرد. چون اگر فوتبال یعنی آن چیزی که در بوندسلیگا و لیگ جزیره و لالیگا و... اتفاق می افتد، خوب دیگر بازی مثلا" سیاه جامگان با پدیده چه معنایی دارد؟ حتی بازی استقلال و پرسپولیس چه معنایی دارد؟ خوب آن بازی که آقای مسی میکند کافی است. دیگر چرا شموشک نوشهر هم باید تیم داشته باشد؟

معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد در ادامه با بیان اینکه قتی واقع بینانه تر نگاه می کنیم می بینیم هیچکدام از این پدیده ها صرفا یک سری قواعد و معیارهای فنی و حرفه ای نیستند و ماهیتشان صرفا از یک سری استانداردهای فنی تشکیل نشده است، ادامه داد: مخاطب ایرانی دوست دارد برود دربی استقلال و پرسپولیس را ببیند؛ اگرچه این دو تیم خیلی هم بد بازی کنند. مخاطب ایرانی دوست دارد ماجراهای خودش، داستان های خودش، شخصیت های خودش، دردهای خودش و قهرمانهای خودش را در آئینه ی سینما ببیند. پس نمیشود گفت سینما صرفا" فرم است. این افراط ها به نظرم یکی از مصادیق ظلم به سینما است. البته اگر از طرف دیگر هم به تفریط بیفتیم همین مسئله است. اگر بگوییم شما چون یک حرف مهمی را میخواهی بزنی یا یک ارزش فرهنگی را به تصویر بکشی، قواعد سینما مهم نیست. دوربین را بکار، چهارتا پلان سر هم کن و فیلم بساز. نه. هر دو طرف را باید دید.

این فعال فرهنگی ادامه داد: ما از ناحیه ی این نوع بی عدالتی در سینما دچار آسیب های جدی شده ایم. یعنی اصالت دادن افراطی به فرم موجب شده است که ما از خیلی از ظرفیت های سینما محروم شویم. برای طرح مسائل جامعه خودمان و حتی برای حل مسائل جامعه ی خودمان سینما میتوانسته خیلی خدمات به ما عرضه کند ولی خودمان با یک سری ویروسهای نظری و یک سری اشتباهات استراتژیک راجع به ماهیت سینما و کارکردهای آن، خودمان را از آن ها محروم کرده ایم. این بی عدالتی ها باعث شده است خیلی از ظرفیت های سینما در ایران شکوفا نشود.

جلیلی افزود: نکته ی دومی که به نظرم رسید شاید بشود ذیل عنوان سینما و عدالت طرح کرد، ظلم به موضوعات است، ظلم به ماجراها، واقعیت ها، قهرمان ها و... است. ظلم به اتفاقات دراماتیک بزرگ و با قابلیت های فراوان سینمایی است که در طی ده ها سال امکان راه یافتن به سینمای ایران را پیدا نکرده است. نمونه هایش هم خیلی زیاد است. من به تبع پژوهشی که بیش از دو سال است راجع به یکی از وقایع تاریخ معاصر شروع کرده ایم و به نتایج بسیار شگفت انگیزی درباره ی آن رسیده ایم این موضوع را در این جلسه طرح می کنم.

جلیلی با اشاره به ماجرای معاصر قیام گوهرشاد، گفت: همین اخیرا در دهه ی فجر امسال در یکی از همین مستندهایی که به مناسبت دهه ی فجر تهیه شده بود، نوار مکالمات هیئت دولت را در سال 57 فکر می کنم دولت بختیار باشد منتشر کردند. در آنجا آقای قره باغی است شاهد می آورد که ما باید مردم را بکشیم تا شورش سرکوب شود و شاهد مثالش هم این است که همانگونه که اعلیحضرت رضاشاه کبیر در ماجرای گوهرشاد ایشان می گوید سیصد نفر را در یک شب کشتند. و از قاطعیت رضاشاه نجلیل می کند و آن را بعنوان یک نمونه و الگو برای حکومت داری اعلام می کند. آمار کشته ها البته خیلی بیشتر از اینهاست. من با بعضی از شاهدان عینی قضیه ی گوهرشاد خودم مصاحبه کردم که یکی شان مرحوم آیت الله خزعلی بودند ایشان می گفت من بالای سر دوتا از کشته ها وقتی داشتند جان می دادند رسیدم. اینها کسانی بودند که با وجود تیر خوردن توانسته بودند خود را بیرون بکشند ولی در یکی از صحن های حرم مطهر افتادند و ما لحظات احتضار اینها را دیدیم. یا آیت الله واعظ زاده که ایشان هم اخیرا مرحوم شدند، ایشان هم که خودشان جزو شاهدان آن ماجرا بوده اند می گفتند تعداد کشته ها بیش از 1200 تا شهید بوده است. یک جلسه ای با دوستان هنرمند مشهد داشتیم، بحثی شد. دوستان سوالی داشتند که شما دنبال چه نوع هنری هستید؟ هنر انقلابی؟ دینی؟ گفتم خوب بالاخره ما به دنبال هنر دینی و انقلابی هم هستیم ولی فعلا من از شما هنر طبیعی می خواهم. گفتند هنر طبیعی یعنی چه؟ گفتم هنر طبیعی یعنی اینکه در هر شهر با فرهنگ دنیا اگر در یک شب بیش از هزار نفر را بدلیل یک مطالبه ی فرهنگی که حفظ لباس ملی شان بوده است قتل عام کردند، قطعا هشتاد سال بعد به اندازه ی یک موزه راجع به آن ماجرا اثر هنری وجود می داشت. چه مجسمه هایی می ساختند، چه نقاشی هایی، چه تئاترهایی و... گفتم شما کل مشهد را بگردید. اگر یک کارت پستال شما درباره ی واقعه ای به این عظمت پیدا کردید من به شما جایزه می دهم. اگر یک بیت شعر پیدا کردید من به شما جایزه می دهم. گفتم این هنر، هنر غیر طبیعی است. نه هنر غیر ارزشی و غیر فرهنگی. اصلا غیر طبیعی است. عذر می خواهم؛ اگر به یک گربه هم لگد بزنید از خودش یک واکنشی نشان می دهد. یک انسان خیلی معمولی هم وقتی از کنار چنین ماجرایی می گذرد حتما یک واکنشی در او شکل می گیرد. نمی شود هنر ایران چنین سکوت مطلقی را در طول 80 سال به یک چنین جنایت عظیمی روا داشته باشد.

معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری مشهد با بیان اینکه در این دو سال ما یک کار پژوهشی عظیمی را شروع و با حدود هزار نفر از کسانی که هم از قصه ی گوهرشاد و هم از مجموع ماجراهای کشف حجاب خاطره داشتند مصاحبه کرده ایم، گفت: حدود بیست نفر از کسانی که تا به حال از آنها مصاحبه گرفته ایم از دنیا رفته اند. یکی از آنها تعریف می کرد و میگفت زمانی که داشتند افرادی که کشته و مجروح شده بودند با یکدیگر در آن گودال دفن میکردند، یک نفر از کسانی که لا به لای کشته ها بود دستش را بلند کرد. آن سرباز رضاخان رفت بالای گور ایستاد و گفت: چیه؟ التماس می کنید؟ آن فرد به سرباز اشاره کرد که جلو برود. وقتی سرش را جلو برد به آن سرباز گفت: می خواستم بگویم هنوز روی حرفم هستم. بعد هم سرباز لگدی به او زد و رویش خاک ریخت. خوب آن تلاش رضاخان بود و این تلاش، توسط دیگرانی مثل ما ادامه پیدا کرد و در طی این هشتاد سال با بایکوتی که انجام داده ایم تکمیل شد.

جلیلی با تأکید بر اینکه ما حتما امروز در هنر خودمان، در سینمای خودمان به یک نهضت واقعی ضد سانسور نیازمندیم، گفت: ما به یک سینمای ضد فیلتر، ضد سانسور نیاز داریم. وقتی این همه حماسه و قهرمان با سکوت ما و با سانسور ما مدفون شدند. حالا ماجراهای مربوط به کشف حجاب در ایران معاصر خیلی ماجراهای مهمی است. از اوایل 1314 تا اواخر 1320 تلاشی که رضاخان برای اعمال غربزدگی سرسپرده ی سطحی نگر احمقانه ی خودش بر کشور میکند، تلاش شگفت انگیزی است. ما از روستاهایی مصاحبه گرفته ایم که الآن بعد از گذشت 38 سال از انقلاب اسلامی هنوز در برخی از اولیاتشان مانده اند. ولی در همان روستا خاطراتی تعریف می کنند که با چه سبعیت و چه حدیتی ماموران رضاخان می آندند و چادر از یر زنان ما می کشیدند. ما نامش را گذاشته ایم 7 سال دفاع مقدس. شاید بشود گفت کمتر خانواده ی ایرانی پیدا می شود که در آن، خاطره ای از ماجراهای کشف حجاب رسوخ نکرده باشد. هرکدام از اطرافیانمان که یک نسل عقب تر هستند بپرسیم، داستانی از این اتفاق دارند. بسیار هم داستان های متنوعی اتفاق افتاده است. از خود اعضای کابینه ی رضاخان با این قضیه دچار چالش میشوند تا پیرزنان برقع پوش مثلا" روستاهای بشاگرد. یک رنگین کمانی از ماجراهای بسیار متنوع؛ از تراژیک تا بعضا" کمیک. ولی شما می بینید سینمای ایران، ادبیات ایران، شعر ایران، نقاشی ایران و... نسبت به این فابلیت های دراماتیک و تصویری و... از خودش واکنشی نشان نداده است. حدا رحمت کند آقای علی حاتمی را. ایشان تنها کسی است که در یک سکانس از فیلم مادر به قضیه ی گوهرشاد اشاره کرده است. دارد تعریف میکند که چگونه پدر آنها تبعید شده بود. میگوید در مسجد گوهرشاد بود، فرمان تیر را اجرا نکرد و تبعید شد. در همین حد. بعضی نمونه های انگشت شمار دیگر هم هست که واقعا تکافوی این همه قابلیت های دراماتیک را نمی کند. این را من بعنوان یک نمونه عرض کردم. از این نمونه ها ما در تاریخمان کم نداریم.

وی با بیان اینکه در مشهد ما یک عده ای خیلی حرف های روشنفکری می زنند که فردوسی هم باید در حد امام رضا(ع) باید بزرگ داشته شود، گفت: بنده عرض کردم: خیلی جالب است که شما از فردوسی دم می زنید. فردوسی بزرگ دغدغه اش چه بود؟ منش و آرمانش چه بود؟ او همه ی دغدغه اش این بود که آرمانهای این ملت، قهرمان های این ملت، حماسه های این ملت چنهان نماند و به نسلهای بعدی منتقل شود. گفتم شماهایی که از این حرف ها میزنید، اکثرتان اگر نگویم همه تان حاضر نشدید برای ده ها هزار شهید این کشور، برای ده ها هزار قهرمان حماسی این کشور یک بیت شعر بگوییدو افتخارتان این است که ما یک داستان کوتاه هم راجع به دفاع مقدس نداریم. بعد شماها از فردوسی دم می زنید؟

جلیلی با بیان این اعتقاد که به نظرم این فقط ظلم به موضوع نیست؛ بلکه به نظرم ظلم به خود سینماست، افزود: چون سینما ماجرا را می طلبد. نمی دانم در تاریخ چندهزارساله ی ایران، ما کدام مقطع را مثل مقطع 50 ساله ی اخیر پیدا میکنیم که اینقدر سینمایی باشد و اینقدر قهرمان و داستان داشته باشد. انقلاب اسلامی از یک طرف ده ها هزار بلکه میلیون ها ماجرا و قهرمان به سینمای ایران تقدیم کرد و متاسفانه سینما بخش زیادی از آن را پس زد و از طرف دیگر میلیاردها مخاطب برای سینمای ایران فراهم کرد. جهان تشنه ی این بود که ببیند کسانی که از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند، کسانی که همزمان با ابرقدرت شرق و غرب درافتادند، اینها چه کسانی هستند؟ چشم ها خیره و تشنه بود که ایران و انقلاب اسلامی و قهرمان هایش را بشناسد. میلیاردها مخاطب بالقوه برای سینمای ایران فراهم بود و ما از این قابلیت چه استفاده ای کردیم؟ این به نظرم ظلم به انقلاب هست، ولی بیشتر ظلم به خود سینماست. ما سینما را محروم کنیم بدلیل دیدگاه های ایدئولوژیک و سیاسی مان از بسیاری از قابلیت های دراماتیکی که در این انقلاب هست. مثلا ترور جدای از جنبه های سیاسی و تاریخی اش هر تروری یک درام است. یک طرح توطئه ای دارد، یک قهرمانی دارد و... ما 17000 شهید ترور داریم که در آن رئیس جمهور هست، نخست وزیر هست، ده ها نماینده ی پارلمان هست، کبابی هست، راننده هست، پارچه فروش هست و... تا قبل از این یکی دوتا فیلم اخیر، کل چیزی که ما راجع به ترور کار کردیم یک اپیزود از فیلم "تویی که نمی شناختمت" بود که آقای طالب زاده نقش یک پاسداری را بازی می کرد که از جبهه بازمی گردد و جلوی در خانه اش ترور می شود.

خود موضوعات بین المللی که ایران درگیرش بوده است. مثل همین ماجرای لانه ی جاسوسی. بسیار فیلمهای جذاب و دراماتیک با مخاطب دراماتیک میشد راجع به این قصه ساخت. مثل ماجرای سلاح های شیمیایی. به صدام انواع هواپیماها، اسلحه ها، سلاح ها و موشک های شیمیایی میدانند. بعد ما میخواستیم سیم خاردار بیاوریم، در یکی از کشورها جلویش را گرفتند. اینها جدای از ابعاد ملی و تاریخی و سیاسی، ماجراهای دراماتیکی است که حتی اگر حزب اللهی هم نباشیم و به کشور و انقلاب هم علاقه ای نداشته باشیم، فقز و فقز اگر دغدغه ی سینما هم میداشتیم باید تا امروز صدها موضوع دراماتیک مربوط به انقلاب اسلامی ساخته شده بود. پس معلوم است آنهایی که ادعا میکنند ما دغدغه ی سینما داریم اصلا" اینطور نیست؛ اتفاقا" آن ها بسیار ایدئولوژیک تر و سیاسی تر دارند برخورد میکنند.

جلیلی در بخش دیگری از سخنان خود با بیان اینکه بحثم تاکنون ظلم به آثار ساخته نشده بود، ادامه داد: بحثم اکنون در مورد ظلم به آثار ساخته شده است. امسال شاید به جرات بتوان گفت بهترین سال سینمای انقلاب اسلامی در طول 20 سال اخیر بوده است.

این فعال فرهنگی ادامه داد: من خودم به یاد ندارم در بیست سال اخیر در سینمای انقلاب سالی داشته باشیم با این همه آثار درجه یک پربار و جذاب و عالی. از "یتیم خانه ی ایران" بگیرید که امسال دیدیم تا "ایستاده در غبار" و "سیانور" و حتی فیلمی مثل "ابو زینب" و... در جشنواره ی اخیر هم "ماجرای نیمروز". بعضی از این فیلم ها باید ده-پانزده سال انتظار می کشیدیم که یکی اش را در یک سال ببینیم. ولی امسال ما پنج-شش اثر درجه یک در سینمای انقلاب داریم که اکثر آنها یک سر و گردن از سینمای ایران بالاتر است. با اینها چه کردیم؟ ما امروز در بهترین شرایط هستیم و در بدترین شرایط. روی این هم باید یک تحلیلی انجام داد. ما امروز به نظرم از لحاظ خیلی از عرصه های افرهنگی مان در بهتری شرایط هستیم، و متاسفانه در بدترین شرایط. کاری مثل "یتیم خانه ی ایران" با آن عظمت ساخته می شود. بارها در جاهای مختلف گفته ام که آقای میگل لیتین را به ایران دعوت کرده بودیم. میگل لیتین جزو مشهورترین و محبوب ترین فیلمسازان آمریکای لاتین است. صاحب جوایز بین المللی و آدم درشتی است. کسی است که آقای گابریل گارسیا مارکز یک کتاب درباره ی زندگی اش نوشته است به نام "سفر محرمانه ی میگل لیتین به شیلی" که در ایران هم ترجمه شده است. بعضی از روشنفکرهای ما اگر آقای مارکز یک بیت از اشعارشان را خوانده بود تا هفتاد سال به بقیه فخر می فروخت. آقای لیتین کسی است که مارکز درباره اش کتاب نوشته است. ایشان در تابستان امسال از طرف جشنواره ی عمار دعوت شد و به ایران آمد. یکی از فیلم هایی که در ایران دید "یتیم خانه ی ایران" بود. کلاه از سرش افتاد. خیلی بهت زده از ما این سوال را می پرسید و می گفت من آقای کیارستمی را می شناسم و فیلمهایش را هم دوست دارم. ولی چرا از ایران فقط کیارستمی را می شناسند؟ چرا ابوالقاسم طالبی را کسی نمی شناسد؟ شما چنین سینمایی دارید و دنیا خبر ندارد؟ یک فیلم دیگر هم دید. فیلم "چ" آقای حاتمی کیا. این دو فیلم را که دیده بود، مبهوت بود که چگونه در دنیا کسی شما را نمی شناسد؟ خبر نداشت ما آبروداری کردیم و "یتیم خانه ی ایران" را در ایران هم نمی شناسند.

جلیلی در پایان با انتقاد از فعالان فرهنگی گفت: یک کاری در این تراز ساخته می شود از جهت سینمایی، محتوایی، بزنگاه تاریخی و... بعد توجهی به آن نمی شود. شما صدها هزار فعال فرهنگی در کشور دارید. فقط بسیج مثلا می گوید من چهل هزار پایگاه فرهنگی دارم. موبایل هایمان را نگاه کنیم ببینیم در آن چه خبر است؟ آقای طالبی حرف جالبی زد. گفت من که عمل قلب باز کرده ام و سلامتیم در خطر افتاد و چند سال روی این فیلم وقت گذاشتم و در یک متر برف این فیلم را ساختم اگر یک فیلم ده دقیقه ای علیه جمهوری اسلامی ساخته بودم، همه ی نماز جمعه های کشور علیه من حرف می زدند و من را مشهور می کردند ولی حالا که اثری در تراز "یتیم خانه ی ایران" ساخته ام کسی عین خیالش هم نیست که می شود حداقل از این فیلم حرف زد. جایی من گفتم امر به معروف در جامعه ی ما به مراتب از نهی از منکر، غریب تر و مظلوم تر است. ما از اخبار منفی خیلی زود به هیجان می آییم و آنها را با هم در میان می گذاریم. ولی متاسفانه اخبار مثبت ما را به هیجان نمی آورد. کاری در اندازه ی "ایستاده در غبار" ساخته شود، "یتیم خانه ی ایران" ساخته شود، "سیانور" و "ماجرای نیمروز" ساخته شود توجهی نمی کنیم. این فضا، فضای بیماری است. می شود تعابیر خیلی تندتری هم به کار برد. این فضای مازوخیستی که حاکم شده است بر بسیاری از محافل فرهنگی ارزشی ما، به نظرم سرنوشت خوبی را برای انقلاب رقم نخواهد زد. فضایی که صرفا از اخبار منفی استقبال می کند و از آنها به هیجان می آید. هرچه سریعتر باید یک فکر جدی برایش کرد وگرنه ما در بهترین شرایط به بدترین سرنوشت ها دچار خواهیم شد. در شرایطی که به نسبت 20 سال پیش خیلی دستمان پر است. در هر رشته ی هنری که نگاه می کنیم کارهای بسیار خوبی می بینیم. اما عمده ی انرژی و تمرکز ما و هیجان ما معطوف به بدی ها و منکرها و تهدیدهاست. فرصت ها و قابلیت ها را چندان نمی بینیم.

در بخش پایانی برنامه های روز هفتم ششمین هم‌اندیشی سینما انقلاب نیز شب گذشته نشست نقد و بررسی فیلم «زیر سقف دودی» با حضور سعید مستغاثی، سیدمحمد حسینی و ابوالفضل اقبالی منتقدان و کارشناسان سینما در تالار سوره حوزه هنری برگزار شد.

اقبالی در ابتدا با طرح سوالی از پوران درخشنده گفت: من از ایشان این سوال را دارم که اگر معتقد هستند که سینما یک تخصص است و برای نقد آن نیز باید تخصص داشت چرا این تخصص را در طرح مسائل اجتماعی لازم نمی‌دانند؟ آیا صرف اینکه کسی کارگردان خوبی باشد می‌تواند هر مساله‌ای را با هر زاویه دید و هر رویکردی طرح کند و با مخاطب در میان بگذارد؟ شما بر اساس کدام کدام داده و نگاه و بحث کارشناسی علمی درباره یک معضل و مساله اجتماعی حرف می زنید و نظر صریحتان را نیز بیان می‌کنید؟

وی در ادامه درباره محتوای این فیلم نیز نکاتی را مطرح کرد و گفت: این فیلم از فیلم‌های دیگر ایشان بهتر بود. این فیلم معضل طلاق عاطفی را به شیوه‌ای بیان می‌کند که ارزیابی و نتیجه‌گیری نهایی، یک ارزیابی زنانه و ضدمرد است. من با جمع‌بندی نهایی ایشان موافق نیستم.

در ادامه سعید مستغاثی با اشاره به مطرح‌ نشدن موضوع به شکل سینمایی گفت: ما دلایل سردی روابط این خانواده را نمی‌بینیم. شخصیت‌ها بدون هویت و بدون ریشه هستند و ما فقط تیپ‌های آشنایی را می‌بینیم که در همه فیلم‌ها حضور دارند. کِش آمدن یک جمله خطی، تا رسیدن به آخر و ایجاد یک چالش و متحول شدن بهرام بدون اینکه دلیلش را بدانیم کلیت این فیلم است. به نسبت فیلم‌های دیگر خانم درخشنده بسیار اثر ضعیفی است و ظاهراً خانم درخشنده دچار سندرم ژانر فلاکت ایران شده است.

سیدمحمد حسینی نیز در ابتدای سخنان خود با انتقاد از کسانی که به صِرف نام مشهور کارگردان یک اثر، از نقد جدی آن پرهیز می‌کنند، گفت: من فیلمی ندیدم. یک کلاژ بود. یک سری وقایع را کنار هم چیده بود و ما مجبور بودیم آنها را نگاه کنیم. قبل از اینکه بگوییم این فیلم چه حرفی دارد باید بگوییم اساساً این سینما نیست. این تبختری که سینمای ما را گرفته است یکی باید ترمزش را بکشد. این که هر چه من می‌گویم درست است و همه باید بپذیرند. اینها دارند زن آشپزخانه‌ای را می‌کوبند و می‌گویند هر بلایی هم سرش بیاید حقش است. بهترین و بیشترین شعرهای پروین اعتصامی؛ به عنوان مهمترین شاعر زن ایرانی؛ در آشپزخانه شکل گرفته‌اند. در همان فضایی که زندگی می‌کند کار هنریش را هم انجام می‌دهد. چرا فکر می‌کنیم زن اگر ادای مرد را دربیاورد موفق است؟» وی به کاترین بگلو، خانم کارگردان آمریکایی و فیلم قفس درد ایشان نیز اشاره کرد و گفت: « فضای فیلم، فضای سخت و مهیب جنگ است. اما وی در همان فضای سخت جنگ و در دل آن داستانکی را قرار می‌دهد که قصه زنی است که حامله است. می‌گوید اصل ماجرا این جنین است و در همان داستانک مخاطب دچار تحول جدی می‌شود.» وی افزود:«این فضای مهیب ضد خانواده‌ای که در این آثار درست کرده‌ایم بیشتر یک التهاب افکنی در فضای جامعه است تا دعوت به یک اندیشیدن. حتی طرح موضوع در این کار، طرح موضوع آدمی است که فکر نمی‌کند ولی می‌خواهد چیزی بگوید.

این منتقد سینما در ادامه  با اشاره به تفاوت فیلمسازی در سنین بالا در ایران و غرب گفت: در ایران سن و سالی که از یک کارگردان می‌گذرد فکر می‌کند هر چه بگوید بقیه باید گوش بدهند. در غرب اما،  هر چه سن کارگردان بالاتر می‌رود ریتم کارهایش تندتر می‌شود. در بعضی از آثار کارگردانان مسن غرب، پلک بزنید فیلم را از دست می‌دهید.

اقبالی در بخش دوم صحبت‌هایش با طرح این سوال از کارگردان اثر گفت: چه کسی گفته است بین انجام خوب و کامل وظایف خانه داری و مطلوب بودن و جذابیت برای شوهر تعارض وجود دارد؟ اساساً فیلم همین را هم نشان نمی‌دهد. زنی را می بینیم که نه کدبانوی ویژه ای است که وظایف خانه‌داری خودش را کامل انجام ‌دهد. او نتوانسته است همین یک بچه را نیز خوب تربیت کند. همسرداری را هم که بلد نیست. یعنی نه مادر است و نه همسر و نه خانه‌دار. در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که همیشه انبوهی از جذابیت‌های جنسی در خارج از خانه وجود دارند که مرد را به سمت خودشان می‌کشانند. همین سبک زندگی مدرنی که در دورانی همین کارگردان‌ها تبلیغش می‌کردند الان از دلایل مهم طلاق عاطفی است. بیرون از خانه همه عوامل دست به دست هم می‌دهند که مرد را به سمت بیرون از خانه سوق دهند. وقتی جذابیتی در خانه وجود ندارد چرا مرد نباید به سمت بیرون از خانه تمایل پیدا کند؟ من با این حرف مشکل دارم که بگویید مرد حق ندارد حتی در شرایطی که خانه برایش آرامش ندارد به سمت بیرون خانه برود.؟ این حرف از کجا آمده است؟

اقبالی در ادامه مشکل اصلی فیلم را سکانس آخر آن دانست و با بیان اینکه این سکانس ضدمرد جمع شده است.، گفت: بچه در آخر فیلم به عاملی برای اتصال تبدیل شده بود. مرد هم که در انتها به سمت زنش می رود. زن چرا او را پس می زند؟ در بهترین حالت هم مرد و هم زن مقصر بودند و فیلم باید به گونه‌ای جمع می‌شد که پایان منصفانه‌تری می‌داشت.


کد خبرنگار : 37