تاریخ : 1397,یکشنبه 24 تير06:45
کد خبر : 272961 - سرویس خبری : پیشخوان ادبی

شعری تقدیم به حضرت معصومه(س)

دو تن از شاعران کشورمان سیدحمیدرضا برقعی همزمان با میلاد حضرت معصومه(س) و روز «دختران»، اشعاری را تقدیم این بانوی گرانقدر کرده‌اند.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ تعدادی از شاعران کشورمان همزمان با میلاد حضرت معصومه(س) اشعاری را تقدیم این بانوی گرانقدر کرده‌اند.

همسایه سایه ات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد

وقتی انیس لحظه تنهایی‌ام تویی
تنها دلیل اینکه من اینجایی‌ام تویی

هر شب دلم قدم به قدم می‌کشد مرا
بی اختیار سمت حرم می‌کشد مرا

با شور شهر فاصله دارم کنار تو
احساس وصل میکند آدم کنار تو

حالی نگفتنی به دلم دست می‌دهد
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو

با زمزم نگاه دمادم هزار شمع
روشن کننند‌هاجر و مریم کنار تو

تا آسمان خویش مرا با خودت ببر
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو

در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونین تر است ماه محرم کنار تو

مادر کنار صحن شما تربیت شدیم
داریم افتخار که همشهری‌ات شدیم

ما با تو در پناه تو آرام می‌شویم
وقتی که با ملائکه همگام می‌شویم

بانو! تمام کشور ما خاک زیر پات
مردان شهر نوکرو زنها کنیز‌هات

زیبا ترین خاطره‌هامان نگفتنیست
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنیست

باران میان مرمر آیینه دیدنیست
این صحنه در برابر ایینه دیدنیست

مرغ خیال سمت حریمت پریده است
یعنی به اوج عشق همین جارسیده است

خوشبخت قوم طایفه، ما مردم قمیم
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم

اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است

من روی حرف‌های خود اصرار میکنم
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم

ما در کنار دختر موسی نشسته یم
عمریست محو او به تماشا نشسته ایم

اینجا کویر داغ و نمک زار شور نیست
ما روبروی پهنه دریا نشسته ایم

قم سالهاست با نفسش زنده مانده است
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم

بوی مدینه می‌وزد از شهر ما،بیا
ما درجوار حضرت زهرا نشسته ایم

از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه‌ها که کشیدی ببخشمان

من هم دلیل حسرت افلاک می‌شوم
روزی که زیر پای شما خاک می‌شوم...

سیدحمیدرضا برقعی

 

سائل لطف نوشتند بنی‌آدم را
سر ِ این سفره نشاندند همه عالم را
صبح فردا عجبی نیست اگر بنشانند
یک طرف آسیه و یک طرفت مریم را
حس ِ معراج نشینیِ من این است فقط
گوشه ای از حرمت پهن کنم بالم را
در ضریحت شرف آدمیت ریخته اند
پس محال است که آدم نکند آدم را
همه بالفعل مسیح اند اگر پخش کنند
نفس ِ دختر موسایِ مسیحا دم را
مثل یک عرش برای تو حرم ساخته اند
کاش میشد حرم حضرت زهرا هم را

با گدایی حرم فخر به دنیا داریم
هرچه داریم از این دختر موسی داریم

قصد کردی بکِشی و بکِشانی همه را
تا به معراج ِ بلندت برسانی همه را
ریشه‌های دلِ ما رشته ای از چادر توست
چادرت را بتکان تا بتکانی همه را
به خدا ذره ای از خانمی ات کم نشود
چه برانی همه را و چه بخوانی همه را
تربت پای تو بودن چه به ما می‌آید
پس چه بهتر سر راهت بنشانی همه را
یک دو قربانی ما نیست برازنده تو
وقت آن است بیایی بستانی همه را

بشکند گر سر عشاق فدای سر تو
همه ما به فدای نخی از معجر تو

ما گداییم همه وقت نظر داشتنت
خاک پاییم همه وقت گذر داشتنت
آمدی مردم ایران به نوایی برسند
ورنه جز اینکه بهانه ست سفر داشتنت
علم شد تربت سجاده بیت النّورت
حوزه علمیه شد لطف سحر داشتنت
یک نفس در جگرت سوخت و شد روح الله
برکت داشت چقدر ، آهِ جگر داشتنت
فتنه ای آمد و چون فاطمه جمعش کردی
ای به قربان تو و سینه سپر داشتنت

در طریقت نفس از پا که بیفتد خوب است
سیر معراج به اینجا که بیفتد خوب است

گاه بابا سخنش را به تو تنها میگفت
چون نبی گرچه علی داشت به زهرا میگفت
جایگاه تو چنان در نظرش بالا بود
جای آن داشت به تو اُمِّ ابیها میگفت
دست خطِ تو که میدید فقط می‌بوسید
تا که یادِ تو می‌افتاد "فداها" میگفت
خبر از عصمت بی چون و چرایت میداد
هر امامی که مقامات شما را میگفت
عمه کرب و بلا در تو تجلی کرده
باید این آینه را زینب کبری میگفت

بر روی چشم همه جای شما محفوظ است
احترام تو در این شهر خدا محفوظ است

مطمئن باش در این شهر پریشان نشوی
بی برادر نشوی پاره گریبان نشوی
مطمئن باش کسی سنگ نمی اندازد
از عبورت ز سر کوچه پشیمان نشوی
محملت بر روی چشم همگان جا دارد
به خدا مورد آزار مغیلان نشوی
آن قدر پوشیه و حله سرت میریزند
زیر یک معجر پاره شده پنهان نشوی
زیور آلات تورا مردم اینجا نبرند
وسط خیمه آتش زده حیران نشوی

محملت شعله ور از واژه غارت نشود
حَرمت بسته به زنجیر اسارت نشود

علی اکبر لطیفیان


کد خبرنگار : 38