تاریخ : 1398,دوشنبه 20 آبان13:23
کد خبر : 334507 - سرویس خبری : آخرین اخبار صفحه اول

صلاحی: برجام تنها شکست تقابل چهل ساله ایران در مقابل آمریکا

در آستانه تشکیل دولت یازدهم، همه شواهد و قرائن حاکی از موفقیت سیاست جمهوری اسلامی ایران در حوزه دفاعی و نظامی بود و این نکته مبرهن بود که از جمله دلایل قدرت‌یابی گروه‌های مقاومت در منطقه، پیشرفت ایران در حوزه نظامی و دفاعی است.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از فارس، سهراب صلاحی مدرس دانشگاه طی یادداشتی با عنوان «ناتوانی دولت روحانی در بهره برداری از برگ‌های برنده مقاومت» نوشت: اخیراً دکترحسن روحانی، رئیس جمهور در مراسم افتتاح رسمی کارخانه نوآوری بیان داشت: «مقاومت در سایه کار و تلاش و علم و البته مذاکره به دست می‌آید و این‌ها با هم منافات ندارد. مقاومت برای مذاکره زمینه‌سازی می‌کند و مذاکره هم می‌تواند از مقاومت بهره‌برداری کند.»

این سخن دو بخش دارد. در بخش اول دکتر روحانی مدعی است که رویکرد مذاکره و به تعبیر بهتر تنش زدایی به دکترین مقاومت کمک می نماید. در عین حال بعید است که ایشان بتواند حتی یک مصداق برای تأیید این ادعا ارائه نماید. بر عکس می توان مصادیق گوناگونی ارائه نمود که مذاکره و رویکرد تنش زدایی از آن نوعی که در دولت روحانی اتفاق افتاد در بسیاری موارد، دست آوردهای دکترین مقاومت را متوقف و یا با کاهش پیشرفت مواجه کرد.

دو مثال مهم آن یکی توقف خیز علمی بود که در ده سال قبل از دولت ایشان اتفاق افتاد و پیشرفت علمی ایران را به یازده برابر متوسط رشد علمی جهان ارتقاء داد که اگر مسیر مقاومت ادامه می یافت در 1396، بر اساس ارزیابی مراکز معتبر علمی جهان، جمهوری اسلامی به رتبه چهار یا پنجم جهان می رسید، اما رتبه ایران، اگر سقوط نکرده باشد، خوشبینانه آن است که در 16 جهان باقی مانده است. مصداق دوم، در صنعت هسته ای اتفاق افتاد، که اگر بر اساس دکترین مقاومت، تلاش ها ادامه می یافت، ارزیابی ها این است که ایران در 1397 به سقف 19 هزار سانتریفیوژ که می توانست سوخت راکتور بوشهر را تامین نماید، رسیده بود. مصادیق فراوان دیگری می توان ارائه کرد که به جهت تطویل، به همین دو اکتفاء می گردد.

اما بخش دوم سخن ایشان که در مذاکره می توان از مقاومت بهره برداری نمود، بسیار حرف درستی است و بالاتر از بهره برداری که اساساً  از جمله اهداف اصلی در پیش گرفتن دکترین مقاومت از سوی انقلاب اسلامی، تقویت، حمایت و استفاده از برگ های برنده آن به منافع ملی و از جمله شکوفا کردن اقتصاد کشور است، یعنی همان واقعیت تلخی که دولت روحانی در استفاده از آن ناتوان بود. قبل از اینکه تعدادی از این برگ های برنده مقاومت که دولت روحانی نتوانست از آنها در مذاکره استفاده نمایید تبیین گردد، ابتدا مقدمه کوتاهی در چگونگی ورود دولت روحانی به رویکرد تنش زدایی در سیاست خارجی که ویترین آن مذاکره بود، لازم است.

در هنگام کار و زار انتخابات و در اوایل تشکیل دولت یازدهم، دکتر روحانی برای پیشبرد اهداف خود در رویکرد تنش زدایی در سیاست خارجی، در ابتدای امر و حتی قبل از شروع مذاکرات، دو راهبرد را به صورت موازی در پیش گرفت. راهبرد اول این بود که وضعیت کشور را به خصوص از نظر اقتصادی و اعتبار بین المللی چنان تیره و تار نشان دهد تا فضای اجتماعی و سیاسی لازم را برای مذاکره با آمریکایی ها بوجود آورد که طبعاً، مهمترین سیبل باید دولتی باشد که در عرصه بین المللی، شعارها و اقدامات آن خوشایند آمریکا نبوده است تا علاوه بر بسترسازی برای راهبرد دوم، بتواند سیگنال های مثبت و مورد قبول غرب و آمریکا را به دو سوی آتلانتیک مخابره نماید.

با این مراتب سیاه نمایی های دولت یازدهم به خصوص شخص رئیس جمهور علاوه بر اینکه مورد اعتراض بسیاری از نخبگان و شخصیت های کشور، ازجمله مراجع محترم تقلید، به دلیل خلاف واقع بودن آن، واقع شد، به نظر می رسد در مذاکرات هسته ای نیز کاملاً به ضرر دولت وی تمام شد. زیرا، اطاق های تصمیم ساز و تصمیم گیر غربی ها به خصوص آمریکایی ها و اساساً همه اهل سیاست، از چنین اظهاراتی استفاده کامل را خواهند برد و حتما در پشت میز مذاکره به صور گوناگون، طرف مقابل، سخنانی به این مفهوم ابراز داشته اند، اکنون که به اصطلاح کفگیر ایران به ته دیگ خورده است، دولت یازدهم باید به مانند یک دانش آموز منضبط، دیکته را درست نوشته و به صورت کامل پیاده نماید. سخنان وندی شرمن پس از امضا برجام، که آمریکا متن برجام را مدت ها قبل از امضا آن آماده کرده بود، می تواند مؤید این تحلیل قرار گیرد.

راهبرد دوم دکتر روحانی این بود که بتواند فضای سیاسی و اجتماعی کشور را به این سمت به حرکت درآورد که باید در نگرش به جامعه بین المللی که در راس آن آمریکا است، تغییر جدی بوجود آید. در این راهبرد، تلاش دکتر روحانی تا آنجا پیش رفت که تعبیر امام خمینی در رابطه با آمریکا یعنی «شیطان بزرگ» که وارد ادبیات بین الملل شده است، را به «کدخدای جهان» تغییر داد.

چنین سخنی نیز سیگنال مهمی برای غربی ها بود تا نشان دهد که این دولت تلاش دارد تا تابع نظام بین الملل باشد، که معلوم است ناظم آن آمریکا است. احتمالاً و شاید محققاً این راهبرد نیز در مذاکره هسته ای به ضرر دولت تمام شد، زیرا برداشت طرف مقابل این بود که دولت ایران در همه زمینه ها آماده عقب نشینی است. به نظر می رسد اتخاذ این دو راهبرد از سوی دولت ایران در تصمیم آمریکایی ها که حاضر نشدند پس از انجام همه تعهدات دولت ایران، به تعهدات خود عمل کنند، نیزمؤثر بوده است. علاوه بر این دو راهبرد که قبل از شروع مذاکره هسته ای به طور گسترده ای از سوی دکتر روحانی بکار گرفته شد، راهبردهای اشتباه دیگری نیز در طول مذاکرات هسته ای از سوی دولت یازدهم اعمال شد، که مجال دیگری را می طلبد. اما به رغم سیاه نمایی های گسترده دولت یازدهم نسبت به گذشته جمهوری اسلامی، در آستانه تحویل دولت به دکتر روحانی، در سطح ملی و بین المللی، با در پیش گرفتن دکترین مقاومت، نظام جمهوری اسلامی ایران حداقل خالق ده تحول بزرگ بود که علاوه بر توسعه سطح و عمق استراتژیک کشور، باعث ارتقاء قدرت نظام در سطح بین الملل نیز شده بود که طبعا باید در میز مذاکره و برای دفاع از منافع ملی از آن استفاده می گردید که متاسفانه چنین نشد. این ده تحول به اختصار در ادامه خواهد آمد.

پیشرفت های دفاعی و نظامی
به طور مشخص سیاست راهبردی جمهوری اسلامی ایران در حوزه دفاعی و نظامی، بازدارندگی مؤثر است یعنی با توسعه و تقویت مجموعه ای از نیروها، تسلیحات و تجهیزات تهاجمی و تدافعی اعم از متقارن و غیر متقارن دشمن را در هر سطحی وادار به تامل و محاسبه هزینه و فایده کند تا در نهایت بتواند برای دشمنان خود هدفی سخت به نظر آید که رویارویی نظامی با آن دردناک و پیش بینی نتیجه اقدام، غیرممکن باشد.

در آستانه تشکیل دولت یازدهم، همه شواهد و قرائن حاکی از موفقیت این سیاست بود و همچنین این نکته نیز مبرهن بود که از جمله دلایل قدرت یابی گروه های مقاومت در منطقه، پیشرفت ایران در حوزه نظامی و دفاعی است که آمریکایی ها نیز به خوبی از این برگ برنده ایران آگاه بودند. برای نمونه، جرج شولتز وزیر خارجه اسبق امریکا (زمان ریگان) نیز بیان داشت، بیش از هفت دهه عمر سیاسی وی، هیچ ملتی چون مردم ایران نتوانسته است دولت امریکا را در جهان تحقیر نماید، اما وی مردی را در آمریکا نمی شناسد که جرأت تصمیم گیری و راه اندازی جنگی علیه جمهوری اسلامی ایران را داشته باشد.

رابرت گیتس هم که از وزرای دفاع سابق و روسای سازمان سیا بوده، از این فراتر رفته و در سخنان مشابهی گفت، هرکس به رئیس جمهور آمریکا مشاوره دهد که آمریکا توان دارد با ایران وارد نبرد شود و به ایران نیروی نظامی اعزام کند باید مغزش را مورد آزمایش قرار داد.[4] آخرین موردی که در این زمینه یادآوری می گردد نابود کردن پهباد متجاوز آمریکایی و توقیف کشتی انگلیسی بود، که جهان متوجه شد اگر کل ناتو هم در کنار آمریکا قرار گیرد، به دلیل ناتوانی در کنترل پیامدهای منطقه ای و جهانی آن، قدرت رویارویی نظامی با ایران را ندارند.

با این مراتب واقعیت این است که با عنایت به سودمندی قدرت نظامی و استفاده از آن در میدان های دیگر به خصوص میدان مذاکره، دکتر روحانی و دولت یازدهم نتوانستند از ضعف عمیقی که با شکست آمریکا در عراق و جنگ های دیگر مباشرتی و نیابتی در منطقه به این کشور مستولی شده بود، استفاده ببرد. بلکه برعکس از آنها سخنان و تحلیل هایی ارائه گردید که 180 درجه در تعارض با آن بود، آنگاه که دکتر ظریف گفت آمریکا می تواند با یک بمب، سیستم دفاعی ایران را نابود کند و یا او و جناب روحانی گفتند که به جهت جلوگیری از تحمیل جنگ بر کشور، پای قرارداد استعماری برجام را امضاء کرده  اند.

رشد 11 برابر متوسط علمی جهان
به گزارش پایگاه علمی ساینس متریکس، در دهه ای که در ایران به دهه خیز علمی کشور معروف گردیده است (1391-1382)، در میان پنج کشور که سریع ترین نرخ رشد جهانی را داشته اند، ایران در رتبه اول جهانی قرار گرفت و پس از ایران، برزیل، روسیه، هند و چین سریع ترین نرخ رشد علم را درمیان تمامی کشورهای جهان به خود اختصاص دادند.

گزارش پایگاه استناد علمی (WOS)[7] نیز نشان می دهد که تعداد مدارک ثبت شده از حدود 500 مدرک در سال 1357 در ایران، به بیش از 47 هزار مدرک در سال 1396 رسیده است. همچنین این گزارش می افزاید که ایران در سال 1357 با سهم و مشارکت 095/0 درصد علم در تولید جهان در رتبه 43 قرار داشت  که در سال 1396 با میزان مشارکت 9/1 در جایگاه 16 دنیا قرار دارد. بر این اساس تولید علم و تعداد مدارک ثبت شده در این مدت بیش از 90 برابر و نیز مشارکت ایران در سطح بین المللی در تولید علم در این مدت 20 برابر شده است.

بر اساس گزارش موسسه بین المللی نیچرایندکس که در 24 ژانویه 2018 انتشار یافته است، جمهوری اسلامی ایران در دهه گذشته بیشترین رشد در حوزه های مختلف علوم و فنی مهندسی داشته که در مقایسه با سایر کشورهای جهان، بزرگترین جهش علمی را در این حوزه ها به خود اختصاص داده، به طوری که مقام نخست جهان از نظر رشد علمی را کسب کرده است. بر اساس آمار موجود از کل مقالات حوزه علوم و فنی مهندسی در دهه گذشته، میزان رشد متوسط سالانه جهانی برابر با 6 درصد است، اما ایران با 22 درصد بیشترین رشد جهش علمی در جهان را به خود اختصاص داده و پس از ایران کشورهای چین و هند با 14 درصد جایگاه دوم را به خود اختصاص داده اند. کشورهای برزیل، کره جنوبی، استرالیا، اسپانیا، ایتالیا، روسیه و کانادا به ترتیب در جایگاه های بعدی این رتبه بندی قرار دارند.

همچنین به گزارش های استنادی نمایه نامه اسکاپوس، در نیمه دوم سال1391/ 2012، رتبه ایران در تولید علم در منطقه اول و به رتبه شانزدهم در جهان ارتقاء یافت و خیلی زودتر از پیش بینی سند چشم انداز 1404 به این رتبه نائل آمد.[10] بر اساس گزارش پایگاه های معتبر علم سنجی جهانی اگر خیزعلمی کشور که از 1382 شروع شده و تا 1391 ادامه داشت، با همان سرعت به کار خود ادامه می داد در سال 1396 به رتبه 4 و یا 5 جهانی دست می یافت که متاسفانه در فاصله هفت ساله پس از 1391، سرعت رشد علم در کشور متوقف گردیده که موجب ناراحتی و دغدغه نخبگان کشور به خصوص رهبر انقلاب گردید و بارها ایشان در ملاقات های مسئولین و یا ملاقات با اصحاب علم و معرفت و اساتید دانشگاه، ناراحتی و نارضایتی خود را نسبت به توقف رشد کاروان علم ایران نسبت به سال های قبل از 1391، بیان داشتند.

نهایت اینکه رشد چشمگیر تولیدات علمی در ایران، علاوه بر مدیریت کلان نظام جمهوری اسلامی و وجود عوامل انگیزشی و همچنین داشتن افق بلند در انقلاب اسلامی برای تبدیل ایران به یک قدرت بین المللی و ساخت تمدن نوین اسلامی، باید به سبب توسعه منابع انسانی در کشور به ویژه، گسترش مراکز آموزش عالی، آموزش نیروی انسانی در تمامی حوزه های علمی و به خصوص تربیت متخصصین دانشگاهی، سرمایه گذاری در مقوله های علمی با تکیه بر دست یابی به فناوری دانست. اتکای بر این عناصر باعث شده است تا پس از رخداد توسعه انسانی مطلوب در ایران، با صرف هزینه های مناسب و البته در مقایسه با کشورهای همتراز، بسیار کمتر، ایران بتواند به ویژه در دهه خیز علمی(1391-1382) به بالاترین رشد و سرعت در دست یابی به تولید علم در جهان نائل گردد. با این مراتب و با توجه به دست یابی ایران به این پیشرفت عظیم که جهان علم را مبحوت خود نموده بود، دولت  نتوانست از این موفقیت عظیم در پشت میز مذاکره استفاده نمایند، بلکه بر عکس دکتر روحانی حتی حل مشکل فاضلآب کشور را نیز مشروط به امضاء برجام نمود.

ورود به باشگاه هسته ای جهان و تثبیت قدرت منطقه ای ایران
ازجمله مهمترین دست آوردهای پیشرفت علمی کشور در زمینه هسته ای اتفاق افتاد که جمهوری اسلامی توانست در فروردین 1385، موفقیت دست یابی به فناوری غنی سازی اورانیوم و راه اندازی زنجیره کامل غنی سازی در نطنز، را به جهان اعلام نماید.

در این دوره دولت جمهوری اسلامی ایران مشی مقاومت در مقابل زیاده خواهی آمریکا و غرب را پیش گرفت و ضمن پایان دادن به تعلیق 30 ماهه فعالیت های هسته ای، تمام تلاش خود را بکار گرفت تا هسته ای شدن کشور محقق گردد و از این رو تهدید به اعمال فشار، تحریم و حتی ارسال موضوع هسته ای از آژانس بین المللی انرژی هسته ای به شورای امنیت که به تعبیر کوفی عنان، دبیرکل وقت سازمان ملل مشروعیت قانونی نداشت وباعث پیچده تر شدن موضوع می گردید، سبب تعلیق یا توقف فعالیت های هسته ای نگردید.

به همین دلیل بود که ارائه برخی پیشنهادهای اقتصادی، تجاری و فناوری توسط برخی از کشورهای اروپایی در مقابل محروم شدن از حقوق قانونی و مشروع خود در غنی سازی و چرخه سوخت هسته ای، به هیچ وجه مورد توجه و مذاکره قرار نگرفت [11] و 164 سانتریفیوژ خاموش در سال 1384 به 19 هزار سانتریفیوژ روشن تبدیل گردید و علاوه بر حدود 12 تن اورانیوم غنی شده به عنوان ذخیره مهم استراتژیک، دست یابی به غنی سازی 20 درصد بر پیشرفت علمی کشور در دیگر حوزه ها همچون، پزشکی، صنعت و کشاورزی تأثیر بسیار مهمی بجای گذاشت. از نظر بازدارندگی نیز سطح دفاعی کشور را ارتقاء داده و به موقعیت مهمی در سطح قدرت در نظام بین الملل نائل که تأثیرات شگرفی در میان مسلمانان و ملت هایی که در پی مبارزه برای استقلال و رهایی از استبداد و استعمار بودند، گذاشت. پیامدهای ورود ایران به باشگاه هسته ای جهان در مقاله ای دیگر، به قلم نگارنده منتشر شد.

شکست آمریکا در طرح خاورمیانه و تغییر معادله قدرت به نفع ایران
وقوع انقلاب اسلامی در ایران و متعاقب آن فروپاشی شوروی، با توجه به برتری اقتصادی و نظامی آمریکا در جهان، باعث شد که این کشور در صدد دست یابی به قدرت هژمون برآید. تسلط بر مناطق خشکی اوراسیا و منطقه نفت خیز خلیج فارس و همچنین مهار انقلاب اسلامی و سرکوب خیزش اسلامی در جهان اسلام به عنوان دو هدف راهبردی برای دست یابی به سیاست کلان آمریکا تعیین شد که باعث تغییر نقشه خاورمیانه سنتی انگلیس به خاورمیانه بزرگ آمریکا گردید تا علاوه بر شمال آفریقا، آسیای مرکزی و افغانستان و پاکستان نیز در محدوده عملیات آمریکا قرار گیرد و به همین علت اول افغانستان(2001) مورد حمله قرار گرفت و سپس عراق(2003).

پس از اشغال عراق، آمریکایی ها به طور صریح و علنی اعلام کردند که کشورهای خاورمیانه یا باید براساس شرایط اعلام شده تسلیم شوند و یا مورد هجوم نظامی قرار خواهند گرفت. در ایران هم بسیاری از نمایندگان مجلس تسلیم اولتیماتوم آمریکا شدند و در نامه 127 نماینده مجلس ششم به رهبر انقلاب، تقاضای تسلیم در مقابل آمریکا و نوشیدن جام زهر دوم نمودند. رئیس دولت هشتم، نیز در نامه ای به بوش به نوعی نه فقط تسلیم ایران، بلکه اعلام کرد که به آمریکا کمک خواهد کرد تا سیاست های خویش را درعراق، فلسطین و لبنان به پیش برد.

با این مراتب رهبر معظم انقلاب اسلامی با مدیریت هوشمندانه و مدبرانه خود از طریق عراق، اشغال این کشور را به بزرگترین صحنه شکست نظامی و سیاسی آمریکا بدل نمود و ایران را در شرایطی قرار داد که علاوه بر عبور از جنگ، بتواند شرایط خود را بر آمریکا تحمیل نماید.

بی تردید، شکست آمریکا در عراق و به قدرت رسیدن شیعیان در این کشور و ظهور عراق با ویژگی ها و قانون اساسی جدید و روابط بین الملل متفاوت، تأثیرات بسیاری از لحاظ سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بر دولت های منطقه گذاشته و این تأثیرات ادامه خواهد داشت. بنابراین برقراری و تنظیم سیاست خارجی ایران در برابر عراق به نوعی ورود ایران به صحنه منطقه ای و نظام بین المللی و تنظیم روابط جدید با جهان عرب و نظام بین الملل محسوب می گردد و از آنجا که جمهوری اسلامی ایران به عنوان مهمترین بازیگر محوری در منطقه محسوب می گردد، نتیجه اینکه شکل یابی عراق جدید منجر به ارتقاء نقش سیاسی و منطقه ای ایران گردیده است.

در طرف مقابل، آمریکایی ها پس از فرورفتن در باتلاق عراق و از آنجا که متوجه بودند، مهمترین عامل و مانع آنها برای پیاده نمودن آنچه تحت عنوان طرح خاورمیانه مطرح می کردند، جمهوری اسلامی ایران است، از این روی تلاش نمودند با مفتوح کردن جبهه دیگری، که از آن به صراحت به عنوان جنگ نیابتی ایران و آمریکا عنوان می کردند، یعنی با تهاجم رژیم صهیونیستی و تحمیل شکست بر حزب الله لبنان در 2006، خود را از باتلاق عراق نجات دهند، اما در این جنگ نیابتی نیز متحمل شکست شدند و بر عکس، حزب الله بسیار قوی تر از قبل در صحنه لبنان و منطقه پدیدار شد و نشان داد که برنامه جمهوری اسلامی ایران نسبت به شکل گیری حزب الله لبنان، بسیار هوشمندانه بوده است. در نبردهای نیابتی بعدی در غزه نیز آمریکایی ها مغلوب شدند. همچنین در زمان تشکیل دولت یازدهم، ائتلاف به رهبری آمریکا در جنگ سوریه نیز به بن بست رسیده بود، همچنانکه سالها قبل آمریکا و ناتو در جنگ افغانستان نیز به بن بست رسیده اند.

نهایت با التفات به اینکه، شکست آمریکا در جنگ های مباشرتی و نیابتی که در راستای طرح خاورمیانه جدید این کشور عملیاتی شد، معادله قدرت را به طور بسیار گسترده ای به نفع جمهوری اسلامی ایران رقم زد، اما متاسفانه دولت دکتر روحانی و تیم مذاکره کننده نتوانست از این پیروزی های بزرگ و استراتژیک در پشت میز مذاکره به نفع مردم و منافع ملی ایران استفاده نماید.پیروزی های که آمریکا را در راه اندازی جنگ دیگری در منطقه ناتوان کرده است.

ناتوانی آمریکا در راه اندازی جنگ دیگری
با ناکامی آمریکا در اشغال عراق و صرف هزینه های هزاران میلیارد دلاری، علاوه بر سرخوردگی جامعه داخلی این کشور، آمریکا را به بزرگترین بدهکار جهان تبدیل نمود.

اوباما با شعار تغییر و توجه به مشکلات و مسائل داخلی آمریکا و پایان جنگ های بیهوده این کشور در جهان روی کارآمد اما همانطور که کاترین مکینتاژ پیترز گزارش داده، وی « بیشتر از هر رئیس جمهوری از زمان جنگ جهانی دوم پول صرف جنگ کرده است در حالی که اغلب چالش های اقتصادی از زمان رکود بزرگ در همین دوره اتفاق افتاده است».

هافینگتون در فصل چهارم کتاب خود که عنوان آن «چه کسی رویای آمریکایی را از بین برد» و در پاسخ به این سؤال که چه شد که به اینجا رسیدیم؟ چه طور به نقطه ای رسیدیم که تاریخ انقضای زیر ساخت هایمان گذشته، مدارس ناکارآمد شده اند، طبقه متوسط برای ادامه حیات نیازمند تکیه گاه است و رویای آمریکایی تبدیل به سراب شده است، دلایلی را مطرح می کند که به طور خلاصه عبارت است از اینکه عقل سلیم در میان سیاستمداران آمریکایی رنگ باخته و این کشور با مشکل رهبری و مدیریت روبرو است. این مسئله و سلطه شرکت ها بر پیکره عمومی مردم باعث کاهش اعتماد شدید مردم به نظام شده است.

برنی سندرز، سناتور آمریکایی نیز گفت: وقتی ترامپ می گوید اقتصاد ما در حال شکوفایی است بدانید: بیش از 40 درصد مردم آمریکا 400 دلار پس انداز برای یک پیش آمد ناگوار ندارند، 43 درصد استطاعت خرید مایحتاج اولیه زندگی را ندارند، سال 2017 بیش از 25 درصد افراد بالغ از مراقبت های پزشکی صرفنظر کردند، زیرا پولش را نداشتند.[19] بنابراین مشکلات مهم دموکراسی آمریکا فقط محدود به فقدان مدیران عاقل نیست، بلکه به تعبیر روزنامه آمریکایی واشنگتن پست از جمله مهمترین مشکلات این است که رئیس جمهور آن یعنی ترامپ، به طور متوسط روزانه 16 دروغ می گوید.

به هرحال آمریکایی ها در ابتدای تصمیم سازی برای اشغال عراق، هزینه 50 تا 60 میلیارد دلاری برآورد کرده بودند. بیشترین برآورد از سوی رامسفلد، وزیر دفاع آمریکا صورت گرفت که 200 میلیارد بود. آمریکایی ها معتقد بودند که بخشی از آن توسط کشورهای دیگر تأمین خواهد شد. پل ولفوتیز، معاون رامسفلد مطرح کرده بود که هزینه بازسازی عراق پس از جنگ، از طریق افزایش سود نفت پرداخت خواهد شد، اما شکست سنگین آمریکا در این جنگ، مهمترین دلیل افزایش سرسام آور هزینه جنگ گردید که به تعبیر ترامپ، رئیس جمهور آمریکا تا بهمن 1396/ 2018 ، به هفت هزار میلیارد دلار رسیده بود، یعنی از مخارج آمریکا در جنگ جهانی دوم، که به ارزش دلار سال 2007 پنج هزار میلیارد دلار بوده است، نیز بیشتر شده است.

این در حالی است که پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا به عنوان نخستین قدرت اقتصادی و نظامی جهان سربرآورد به گونه ای که تولید این کشور نسبت به قبل از جنگ پنجاه درصد افزایش و باعث شده بود که آمریکا در پایان جنگ نیمی از کالاهای صنعتی ساخته شده در جهان و نیمی از کشتی های جهان را در اختیار داشته باشد. اما پیامدهای شکست آمریکا در عملیاتی کردن طرح خاورمیانه، آمریکا را با بدترین وضعیت اقتصادی از 1939، ازجمله کاهش شدید نرخ اشتغال، افزایش کسری بودجه، رشد بالای بدهی و رکود اقتصادی و سقوط مراکز مالی و اقتصادی کشور که در سپتامبر 2007  جلوه ای فزاینده یافت، روبرو گردید، به گونه ای که بسیاری از آمریکایی ها معتقدند، آنچه آمریکا در دوران جنگ سرد کسب کرده بود، حمله آمریکا به عراق و شکست در این کشور، آنها را از دست داد. تأثیر شدید شکست در عراق بر وضعیت اقتصادی و اجتماعی آمریکا تا حدی بود که نویسنده متعصب آمریکایی، هافینتگتون، معتقد است که این کشور به یک کشور جهان سومی تبدیل شده است. نوام چامسکی نیز از افول قدرت آمریکا درجهان سخن گفت و بالاتر اینکه برژنسکی معتقد بود که قدرت آمریکا در حال فروپاشی است.

به جهت دلایل فوق یعنی خستگی شدید مردم آمریکا از آغاز هرگونه جنگ جدید، ضعف و خستگی مفرط ارتش آمریکا که همچنان از پدیده سندرم خلیج فارس در رنج است، مشکلات جدی اقتصادی، تنفر گسترده افکار عمومی به خصوص در منطقه غرب آسیا از آمریکا و مهمتر از همه قدرت روزافزون گروه های مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی بود که اوباما مجبور شد استراتژی مداخله مستقیم را کنار گذاشته و به جای آن با استفاده از دولت های هم پیمان خود چون عربستان و رژیم صهیونیستی به جنگ نیابتی در سوریه روی آورد، زیرا ارتش آمریکا قادر به راه اندازی جنگ مباشرتی دیگری نبود. در این جنگ نیابتی، سربازان آن مسلمانانی بودند که به جهت آموزش آموزه های وهابی، به عوض نیروهای نظامی صهیونیست، ماموریت آنها کشتار مسلمانان بیگناه در سوریه و عراق و بدنام کردن اسلام و مسلمانی در جهان بود.

درهرحال برای شروع یک مناقشه نظامی جدید ابتدا بایستی به مقدورات و محذورات آن کشور اشاره کرد، از این روی سؤال این است که آیا آمریکا «آمادگی» و «توان» ایجاد درگیری نظامی با جمهوری اسلامی ایران را دارد؟

انتخابات 2008 آمریکا و روی کارآمدن اوباما به معنای شکست سیاست خارجی این کشور بود که تلاش داشت با برجسته کردن بحث تروریسم و سلاح های کشتار جمعی، امنیت ملی آمریکا را در رده اول قرار دهد، اما نتیجه انتخابات نشان داد که اولویت اول مردم آمریکا دغدغه های اقتصادی است که تأییدی است بر اینکه این کشور توان راه اندازی جنگ دیگری آن هم با قدرتی چون جمهوری اسلامی ایران را ندارد. روی کارآمدن ترامپ که به دلیل حمله های سنگین وی به شکست آمریکا در طرح خاورمیانه بود، این واقعیت که آمریکایی ها به جهت ضررهای گوناگون مادی و روحی که از شکست های مکرر این کشور در راه اندازی جنگ در جهان و به خصوص غرب آسیا خسته شده اند، تأیید و مشخص شد که آنها خواستار آنند که به نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی در داخل کشور پرداخته شود و به هیچ عنوان آمادگی راه اندازی جنگ دیگری ندارند. بی تردید بیشترین سهم در سوق دادن آمریکا به سمت، مشکلات عدید، از آن جبهه مقاومت است.

شکل گیری جبهه مقاومت و ارتقاء قدرت ایران
در موج بیداری اسلامی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی عینیت یافت، از طریق محور قرار دادن اسلام سیاسی، احیای مفاهیمی چون جهاد، شهادت، ظلم ستیزی، عدالت طلبی، نفی سلطه کافران و ارائه تقسیم بندی نوین جهان بر مبنای مستکبران و مستضعفان در مقابل تقسیم بندی مرکز – پیرامون و استقرار نظام سیاسی مردم سالار که با نام جمهوری اسلامی استقرار یافت، به مسلمانان در جهان هویتی جدید بخشید.

هویتی که به مسلمانان به خصوص در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا و در پی وقوع انقلاب اسلامی بخشیده شد، باعث شد که اساساً بحث اندیشه دینی در جهان که تا قبل از انقلاب اسلامی نه فقط فراموش شده بود، بلکه تحت تأثیر القائات لیبرالیسم و کمونیسم به عنوان تخدیر جامعه تبلیغ می گردید، به بزرگترین نیروی جدید در معادلات جهانی درآمده و در محافل تحلیلی و راهبردی جهان مورد تحلیل قرار گیرد.

از جمله پیامدهای شکل یابی جبهه مقاومت اسلامی در منطقه، تحمیل شکست های مکرر بر آمریکا و غرب در جنگ های مباشرتی و نیابتی با رهبری و مدیریت رهبر معظم انقلاب اسلامی است که بارها اذعان و اعتراف، راهبردنویسان و تحلیل گران غربی را در پی داشته است.

با التفات به اینکه، دولت یازدهم در حالی سکان مسئولیت در کشور را به دست گرفته بود، که بیداری اسلامی به عنوان نتیجه مستقیم پیروزی انقلاب اسلامی ظهور پیدا کرده و طرح آمریکا در مقابله با آن که بر اساس راهبرد هانتینگتون ( برخورد تمدن ها) و تحت عنوان طرح خاورمیانه بزرگ را نیز به شکست کشانده و به تعبیر خانم کلینتون: «بهارعربی خواب و خیال را از دوستان ما گرفته و جایگاه ایران در خاورمیانه اوج گرفته بود، بنابراین راهی جز قدم پیش گذاشتن برای مذاکره با ایران برای دولت آمریکا وجود نداشت.»[26]  واقعیت این است که دولت یازدهم نتوانست از این متغیر بزرگ در عرصه بین الملل و در مذاکرات با آمریکایی ها و غربی ها به نفع منافع ملی استفاده نماید.

توسعه عمق استراتژیک جمهوری اسلامی ایران به حیاط خلوت آمریکا
عمق استراتژیک عبارتست ازهر چیزی که نقطه ‌قوت برای یک کشور و نقطه ‌تهدید برای کشور رقیب و دشمن محسوب شود و بتواند نقش بازدارندگی را برای کشور دارنده ‌آن، ایفاء نماید. یکی از راه‌های عمق‌بخشی استراتژیک در بعد خارجی، حمایت از دولت های همسو است که در راستای مخالفت با قدرت‌های بزرگ به‌ ویژه ‌با دولت هایی که در تخاصم با جمهوری اسلامی‌ایران هستند، می باشد.

وجود جریان های ضد استعماری در آمریکای لاتین که بیش از چهار قرن تحت استعمار اروپا و آمریکا بوده اند و همچنین به ‌قدرت رسیدن دولت های همسو در بعضی کشورهای این منطقه مثل کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه ‌و بولیوی که ‌در گذشته جزء حیات خلوت آمریکا محسوب می‌شدند و داشتن رابطه قوی سیاسی با جمهوری اسلامی ایران و همچنین ارتباطات قوی اقتصادی و فرهنگی، باعث گردید که ‌از یک سو آمریکا در ‌این مناطق، احساس خطر نماید و از سوی دیگر با توجه به حضور تهدیدزایی نیروهای آمریکا در پیرامون مرزهای کشور، جمهوری اسلامی نیز بتواند از این حیث نسبت به امنیت کشور تهدیدزدایی نماید.

بر این پایه، رابطه جمهوری اسلامی ایران با کشورهای آمریکای لاتین پس از انقلاب اسلامی شروع، اما با آغاز جنگ تحمیلی و اعمال تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی، به­ منظور شکست سیاست انزوای ایران روند توسعه روابط با کشورهای این منطقه مورد توجه قرار گرفت. به این ترتیب کشورهایی مانند آرژانتین، برزیل و اروگوئه به عمده‌ترین مبادی وارداتی ایران در منطقه تبدیل شدند. با این وجود گسترش سیاسی روابط دو طرف در زمان دولت سید محمد خاتمی اتفاق افتاد و در زمان دولت محمود احمدی نژاد به اوج رسید تا آنجا که بارها آمریکایی ها از روابط گسترده ایران با کشورهای آمریکایی که مواضعی متضاد با آمریکا داشتند، اظهار نارضایتی نمودند. اما متاسفانه نه اینکه دولت روحانی نتوانست از این برگ برنده در مذاکرات هسته ای استفاده نماید، بلکه برعکس و در ابتدای مذاکرات به عنوان تقدیم یک پیشکش به آمریکا، به طور کلی آمریکای لاتین را فراموش کرد که یکی از ضررهای هنگفت آن، کاهش شدید صادرات کالا و خدمات ایران به این منطقه بود که بی تردید بر رشد منفی اقتصاد کشور در سال های اخیر، سهم مهمی داشته است.

بن بست غرب و آمریکا در سوریه و ظهور قدرت فرامنطقه ای ایران
همزمان با اوج گیری بیداری اسلامی در منطقه که با تحولات تونس و مصر شروع شد، غربی ها به رهبری آمریکا و حمایت بعضی دولت های منطقه و رژیم صهیونیستی بر سوریه متمرکز شوند تا در صورت سرنگونی دولت بشار اسد و قطع ارتباط ایران با حزب الله، ایران را مورد هدف قرار دهند. به تعبیر دیگر سوریه گروگان آمریکا برای فشار بر ایران قرار گرفت.

یک سال پس از شروع جنگ سوریه در 2012 و در ایمیل های افشاء شده خانم کلینتون آمده بود: بهترین راه برای کمک به اسرائیل جهت مقابله با توانمندی هسته ای ایران، کمک  به مردم سوریه برای براندازی نظام این کشور است. در این سند ضمن تاکید بر اینکه مذاکرات برای محدود کردن برنامه هسته ای ایران، معمای امنیتی اسرائیل را حل نخواهد کرد، آمده است که روابط راهبردی بین ایران و رژیم بشار اسد در سوریه است که تضعیف امنیتی اسرائیل را برای ایران ممکن می کند نه از طریق حمله مستقیم، امری که در طول سی سال خصومت بین ایران و اسرائیل هرگز اتفاق نیفتاده است، بلکه از طریق نائبانش در لبنان مانند حزب الله که توسط ایران و از طریق سوریه آموزش و مسلح شده، صورت می گیرد. کلینتون در این ایمیل تصریح می کند پایان نظام اسد به این اتحاد خطرناک خاتمه می دهد.

به دلایل فوق بود که با شروع بعضی ناآرامی ها در بعضی شهرهای جنوبی سوریه، این کشور آماج حملات گسترده گروه های تروریستی شد که برای بسیاری از منابع اطلاعاتی کشورهای مختلف، آموزش، تجهیزات و پشتیبانی همه جانبه آمریکا، بعضی کشورهای اروپایی، عربستان، ترکیه، قطر و رژیم صهیونیستی از این گروه ها به خصوص داعش، موضوعی مشخص بود و اتفاقاً از جمله به جهت همین دلایل بود که جمهوری اسلامی ایران در کنار سوریه و در مقابل محور مخالف که از گروه های تروریستی حمایت می کردند قرار گرفت[29] و برای این حمایت استدلال های گوناگون دیگری نیز داشت که در فصل آخر این نوشتار خواهد آمد.

در هر حال نتیجه مخاصمه آن شد که  به تعبیر هنری کیسینجر، جمهوری اسلامی ایران تمام تخم مرغ های آمریکا که در سبد داعش در سوریه گذاشته شده بود را دود هوا کرد و به تعبیر اوباما که مسئول اول راه اندازی جنگ بین المللی در سوریه است، ناتوانی آمریکا در پیشیرد اهدافش در این کشور موی وی را سفید کرد و در مقابل با استقرار نیروهای مقاومت و به خصوص حزب الله در سوریه، جلوه های قدرت فرامنطقه ای ایران با حضور نیروهایش در کنار مدیترانه و در همسایگی اروپا آشکار و بیش از گذشته موجب تزلزل در امنیت رژیم صهیونیستی گردید.

اما متاسفانه دولت دکتر روحانی توانست از این برگ برنده در مذاکرات هسته ای استفاده نماید، زیرا دکتر روحانی به صورت مکرر چنین مطرح می کرد که ایران نمی خواهد قدرت منطقه ای باشد، در حالی که جناب ایشان چه خوشحال باشد و چه ناراحت، جمهوری اسلامی با کمک دوستان خود آمریکا و دولت های هم پیمان این کشور را در سوریه شکست داد و اکنون مقاومت با محوریت ایران، در دریای مدیترانه حضور دارد و در واقع همسایه اروپا است. تحول بعدی صعود قیمت نفت و دغدغه غرب در تضمین واردات انرژی بود.

صعود قیمت نفت و دغدغه آمریکا وغرب در تضمین واردات انرژی
نه فقط مردم خاورمیانه، بلکه بسیاری از مردم سراسر جهان این واقعیت را درک نمودند که از جمله مهمترین اهداف اشغال عراق از سوی آمریکا، تسلط بر نفت این کشور و تحصیل ارزان آن بود. به همین دلیل بود که علاوه بر دیک چنی و کمپانی هالی برتون، کمپانی اکسون موبیل و بعضی دیگر از کمپانی های نفتی از طرفداران راه اندازی جنگ عراق محسوب می شدند که به صورت بسیار بدی در دست یابی به این هدف شکست خوردند.

نویسندگان کتاب جنگ سه تریلیون دلاری با محاسبه دقیق و با توجه به افزایش قیمت هر بشکه نفت که در آغاز جنگ بین 20 تا 30 دلار بود و پس از جنگ به بیش از یکصد دلار رسید و با التفات به اینکه آمریکا سالانه پنج میلیارد بشکه نفت وارد می نماید، چنین نتیجه گرفتند که حداقل هزار وششصد میلیارد دلار از بابت سیر صعودی قیمت نفت به دلیل عملیاتی کردن طرح خاورمیانه و اشغال عراق، آمریکا ضرر کرده است.[31] با این وصف و با التفات به اینکه با شکست آمریکا در جنگ های مباشرتی و نیابتی این کشور در منطقه و قدرت یابی بیش از پیش دوستان ایران و گروه های مقاومت، از جمله مسائل مهم و مورد بحث در محافل استراتژیک غرب، دغدغه تضمین صادرات انرژی از منطقه خلیج فارس به اروپا و آمریکا بود، متاسفانه دولت دکتر روحانی نتوانست از این برگ بسیار مهم که اقتصاد و امنیت جهان و به خصوص غرب به آن وابسته است، در مذاکرات هسته ای استفاده نماید. امنیت رژیم صهیونیستی و دولت های هم پیمان آمریکا در منطقه پس از شکست طرح خاورمیانه این کشور نیز موضوع قابل تاملی است.

تزلزل امنیتی اسرائیل و دولت های هم پیمان آمریکا
پیرامون تزلزل امنیتی اسرائیل پس از شکست آمریکا در عراق و طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا، به نقل قولی از گالبرایت، نویسنده متعصب آمریکایی بسنده می شود. وی می نویسد:«قرار بود خاورمیانه دموکراتیک شود با این هدف که جای امن تری برای اسرائیل گردد. اما درست برعکس، ایران به صورت برنامه ریزی شده از تغییراتی که حاصل از جنگ عراق بود ذینفع و اسرائیل بازنده شد. به جای فلسطین دموکراتیک و لبنان دموکراتیک، اسرائیل اکنون باید با دو جنبش افراط گرا [اسلام گرا]در آن سوی مرزهایش مقابله کند یعنی حماس و حزب الله. تا سال  2003، صدام حسین تنها یک تهدید آتی فرضی برای اسرائیل بشمار می رفت. عراق نه راکت هایی داشت که به اسرائیل برسند و نه سلاح های کشتار جمعی (WMD) که بتواند به آن ضرری برساند. اکنون ایران بسیار قدرتمند، حزب الله را با صدها راکتی تجهیز کرد که در سال 2006 واقعا با اسرائیل برخورد کرد.»

علاوه رژیم صهیونیستی که امروز به عنوان گروگانی بزرگ در محاصره نیروهای مقاومت اسلامی درآمده است، نسبت به امنیت دولت های هم پیمان آمریکا مانند دولت سعودی که آمریکایی ها بارها بیان داشته اند که در صورت ایجاد درگیری با جمهوری اسلامی ایران، سعودی ها ظرف یک هفته مجبور خواهند شد، فارسی حرف بزنند، چندان نیازی به توضیح نیست.

خانم کلینتون، وزیر خارجه دولت اول اوباما، نیز در بدو شروع  وزارتش از پیروزی های ایران چنین روایت می کند که پس از حمله آمریکا به منطقه در 2001، دشمن منطقه ای ایران یعنی صدام حسین از بین رفت و طالبان نیز ساقط شد؛ اسرائیل نتوانست در جنگ با حزب الله و حماس به پیروزی برسد؛ درعراق دولت دوست ایران امور را در دست گرفت؛ علاوه بر اینکه سپاه پاسداران در کشور بسیار قوی شده بود در منطقه نیز قدرت نمایی می کرد؛ سانتریفیوژهای ایران به سرعت می چرخید؛ قیمت نفت در جهان به سرعت سیر صعودی پیدا کرده بود؛ احمدی نژاد در عرصه بین المللی جولان می داد و بهارعربی نیز خواب و خیال را از دوستان ما گرفته و جایگاه ایران در خاورمیانه اوج گرفته بود، بنابراین راهی جز قدم پیش گذاشتن برای مذاکره با ایران برای دولت آمریکا وجود نداشت.[33] با التفات به این واقعیت که در عالم سیاست و در تقابل قدرت ها، ضعف یک طرف برای طرف مقابل، نقطه مثبت و در عِداد عمق استراتژیک آن بشمار می رود، دولت به دلایل گوناگونی نتوانست از ظرفیت قدرت ساز و استراتژیکی که نظام اسلامی فراهم کرده بود، در پشت میز مذاکره از آن استفاده نماید و باعث شد که تنها شکست در تقابل چهل ساله آمریکا و غرب با انقلاب اسلامی، یعنی برجام رقم خورد که به «خسارت محض» تبدیل گردد. بررسی و تبیین دلائل ضعف دولت که نتوانست از این ظرفیت، یعنی برگ های برنده بزرگ مقاومت در مذاکره استفاده نماید، مجال دیگری می طلبد.