تاریخ : 1398,سه شنبه 24 دي19:23
کد خبر : 342255 - سرویس خبری : خبرنامه

روایتی از سفر به کرمان برای تشییع پیکر سردار ایران؛

دوران عاشقی

تا حالا سفرهای مختلفی رفتم. سفرهایی که هر کدوم رنگ و بو و خاطرات خودش رو داشت؛ اما این سفر به طور قطع خاص ترین سفری خواهد بود که تا به حال داشته ام. سفری که روایتش تا سالها در خاطراتم باقی خواهد ماند.

به گزارش خبرنگار«خبرنامه دانشجویان ایران»؛ ساعت ۱۴:۳۰ دوشنبه ۱۶ دی ماه فرودگاه مهرآباد، تا حالا سفرهای مختلفی رفتم. سفرهایی که هر کدوم رنگ و بو و خاطرات خودش رو داشت؛ اما این سفر به طور قطع خاص ترین سفری خواهد بود که تا به حال داشته ام. سفری که روایتش تا سالها در خاطراتم باقی خواهد ماند. سفری که مقصدش شهریست که قرار است بزرگترین فرمانده ایران در کنار رفقایش آرام بگیرد.

ساعت ۱۸ دوشنبه فرودگاه هاشمی رفسنجانی
بعد از پرواز یک ساعته، به کرمان رسیدیم. بعد از اینکه سوار ماشین شدیم و به سمت محل اسکان راهی شدیم، دائم در حال نگاه به خیابان های شهر بودم. نکته ای که بسیار به ذوق میزد، کم کاری شهرداری در فضاسازی شهری بود، به نحوی که خیابان های شهر تفاوتی با سایر شهرها نداشت. (البته شاید سطح توقعات من از شهر میزبان سردار بالا بود.) مسیر را ادامه دادیم تا اینکه به خیابان برگزاری مراسم تشییع رسیدیم. برعکس قبل، این خیابان ها به واسطه اقدامات مردمی و موکب هایی که دایر شده بودند، کاملا رنگ و بوی حاج قاسم را گرفته بود. رنگ و بویی که آدم رو یاد مسیر نجف به کربلای اربعین می انداخت. مسیری پر از موکب و نذری...

ساعت ۲۳:۳۰ گلزار شهدای کرمان
بعد از استقرار به همراه دو نفر از دوستان راهی گلزار شهدای کرمان شدیم. مسیر رسیدن به گلزار شهدا مملو بود از موکب ها و مردمانی که در حال ارائه خدمات به مردم بودند.

فضای گلزار شهدا پر بود از عشق و ارادت به سردار شهید. هر کسی در حال انجام کاری بود. یکی در حال آماده کردن مدفن حاجی بود و یکی در حال تنظیم سیستم صوتی؛ اما صحنه ای که بسیار به دل می نشست، مردمی بودند که در جای جای گلزار شهدا در حال دعا و گریه برای سردار بودند. سرداری که دیگر جزئی از هویت آنها شده بود و عاملی بود تا آنها به کرمانی بودن خود ببالند.

اما ناگهان فضای گلزار شهدا تغییر کرد. اعتراض هایی به گوش می رسید. مردم به ناراحتی با هم صحبت می کردند. پیگیر ماجرا شدم و فهمیدم که گویا دستور داده اند محل دفن حاجی باید تغییر پیدا کند. استدلال آنها این بود که این مکان در شان حاجی نیست. مردم ناراحت بودند و می گفتند: "حاجی خودش وصیت کرده که اینجا و کنار حسین یوسف الهی دفن بشه"؛ اما گویا دیگر تصمیم گرفته شده بود و به اطلاع خانواده حاجی هم رسانده شده بود. مردم معترض بودند؛ اما دیگر از کسی کاری بر نمی آمد، حتی سردار عزیزی که در گلزار حضور داشت.

اما این پایان ماجرا نبود و کسی نتوانست بر اراده حاج قاسم غلبه پیدا کند. حاجی ای که می خواست روی قبرش فقط بنویسند سرباز، قطعا اجازه نخواهد داد که برایش گنبد و بارگاه بسازند. چرا که وقتی فردا به گلزار شهدا رسیدیم، متوجه شدیم که گویا دوباره قرار شده در محل وصیت دفن شوند.

ساعت ۶ صبح ۱۷ دی ماه خیابان شهدا
ساعت شش صبح بود که یواش یواش صدای مداحی های موکب داران به گوش می رسید. آنها از ساعاتی قبل خود را برای پذیرایی از تشییع کنندگان آماده کرده بودند. گروه گروه مردم مسیری را می رفتند که دانستند تا ساعاتی دیگر در شلوغی همان مسیر را بازگردند؛ اما عشق دیدار سردار به آنها این اجازه نمی داد تا صبر کنند و جمعیت به سمت آنها بیاید. آنها می رفتند و می رفتند، گویی مغناطیس عشق علمدار آنها رو به سمت خودش می کشید.

آهسته آهسته خیابان ها مملو از جمعیت شد. دیگر جای سوزن انداختن نبود، از هر گوشه کناری صدای یک مداحی و روضه به گوش می رسید. مردم هم با چشمانی اشک بار به یک سو می نگرستید؛ میدان آزادی، محل دیدار و وصال با جانان.

از ابتدای انقلاب تشییع جنازه های بسیاری در شهرهای مختلف برگزار شده و شعارهای واحدی هم سر داده میشد، این بار هم ماجرا همان بود؛ اما فرقی بزرگ داشت. این بار به قول یکی از دوستان مرگ بر آمریکاها از قلبی بیرون می آمد که سرشار از اندوه و خشم انتقام بود. گویی که انگار این مرگ برها به مرگ نزدیک تر بود.

خیابان های اطراف میدان آزادی کرمان مملو ازجمعیت بود، به حتم کرمان هیچ گاه این جمعیت را در خود ندیده بود و نخواهد دید. پیش بینی مسئولین اجرایی حضور جمعیت یک میلیون و هفتصد هزارنفری بود؛ اما جمعیتی را که در شهر می دیدیم، بالاتر از سه میلیون را حکایت می کردند. عمق این ماجرا زمانی فهمیده می شود که بدانیم جمعیت کل شهر کرمان هفتصد هزار نفر است. این یعنی حداقل دو میلیون مسافر از شهرها و استان های مجاور برای حضور در مراسم تشییع خود را به کرمان رسانده بودند.

اندک اندک زمان گذشت تا موعد حرکت کاروان حمل پیکر فرا رسید. جمعیت بسیار فشرده بود به حدی که دیگر امکان کوچک ترین جا به جایی وجود نداشت، یک اشتباه کافی بود تا اتفاقی تلخ بیوفتد.

ورودی های متعدد به ابتدای میدان آزادی کار خود را کرد. ازدحام فوق العاده جمعیت در ابتدای خیابان جمهوری موجب شد تا دو نفر به زمین بخورند و این کافی بود تا تعداد زیادی از مردم به زمین بخورند و موج توقف ناپذیر مردم متاسفانه صحنه های تلخی را به وجود آورد. بعد از وقوع حادثه، نیروهای هلال احمر و اورژانس تمام تلاششان را کردند تا به مصدومین برسند؛ اما جمعیت حرکت آنها رو بسیار کند کرد و این کافی بود تا کشته شدگان لحظه به لحظه بیشتر شوند.

بعد از این اتفاق تلخ ماشین حمل پیکر دوشهید مسیر خود را تغییر داد و دیگر بین مردم حرکت نکرد و این تصمیم درست موجب شد تا شاهد حوادث تلخ دیگری نباشیم. حوادثی که به طور قطع با آن جمعیت و با توجه به خیابان های کم عرض بسیار محتمل بود.

با تغییر مسیر کارناوال حمل پیکر، ما با سرعت به سمت گلزار شهدا رفتیم. بعد از حدود ۲ ساعت عبور از کوچه و مسیرهای کوهستانی، سرانجام به مقصد رسیدیم. مقصدی که بر اساس موقعیت جغرافیایی در شرق کرمان و در پای کوهی قرار داشت. وقتی رسیدیم مطلع شدیم که مراسم تدفین به خاطر انبوه جمعیت لغو شده است. چرا که به خاطر موقعیت گلزار شهدا، احتمال وقوع حادثه بسیار بالا بود؛ امام این اعلام نشد تا مردم آن مکان را ترک کنند، بلکه حتی بعد از گذشت چندین ساعت از مراسم هم چنان در موقعیت بودند تا در صورت ورود احتمالی پیکر، این توفیق را از دست ندهند.

ساعت ۲۳ هفدهم دی ماه- گلزار شهدا
پنج ساعت از انتشار خبر لغو مراسم می گذشت؛ اما مردم هم چنان در حیاط سرد اما گرم گلزار شهدا در حال عزاداری بودند تا اینکه کم کم از آمدن پیکر شهید ناامید شدند و به مکان های تعبیه شده برای اسکان رفتند؛ اما با این حال تمام توجهات به سمت حیاط گلزار بود که اگر شهید آمد، خود را سریع به پا بوسی علمدار برسانند.

ساعت ۳:۳۰ بامداد ۱۸ دی ماه
سرانجام لحظه دیدار فرا رسید. خبری شد که گویا شهید هنگام اذان صبح تشریف می آورند (یعنی ساعت ۵:۱۵). همین انتشار خبر کافی بود تا مردم ساعت سه و نیم هراسان خود را به حیاط گلزار شهدا رساندند و مشغول عزاداری شدند، گویا پیش خود می گفتند که نکند برای سردار عزیز کم عزاداری کرده باشیم...

هم زمان با اذان صبح پیکر شهدا وارد محوطه مزار شهدا شد. مردم سروپا نمی شناختند و هر کسی به نحوی ابراز احساسات می کرد. پیکر آهسته آهسته به سمت محل مخصوص می آمد، تا اینکه در نهایت گیت اصلی را رد کرد و دست مردم از پیکر شهید خالی ماند. تو گویی مردم نیمه جان خود را از دست داده بودند.

آرام آرام لحظات عاشقی مردم ایران درحال پایان بود؛ اما این موضوع برای تک تک ایرانی ها ثابت شده است که خاطرات این دوران عاشقی هیچ گاه به فراموشی سپرده نخواهد شد.

پ.ن: 1. به نظر من مسئولین شهری کرمان نتونستند عملکرد مناسبی در این مراسم داشته باشند.

2. شایعه شده بود که علت حادثه میدان آزادی داربست های نصب شده بود؛ اما بر اساس مشاهدات من اون محوطه هیچ داربستی نداشت.

3. تجربه پایین مردم کرمان و شهرهای اطراف هم تو این ماجرا نقش پر رنگی داشت.

*گزارش از محمدهانی الهی


کد خبرنگار : 90