تاریخ : 1400,شنبه 06 شهريور02:31
کد خبر : 405893 - سرویس خبری : یادداشت

برای او که مجاهد انقلابی عرصه سیاست و فرهنگ بود

برای انقلاب، حسابی غیرتی بود، هر موقع که شروع می‌کرد توی گوشی‌اش خبر بخواند، حرص خوردنش را می‌دیدم. شب شهادت حاج قاسم و شهید فخری‌زاده و آبان ۹۸ و... رگ باد کرده‌ گردنش را می‌دیدیم.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» علیرضا کریم‌خانی*// اولین برخوردم با سید مهدی حاجی آبادی را یادم نمی‌آید، جوری که انگار از اول می‌شناختم‌ش. بچه‌های انجمن، او را به چندتا چیز می‌شناختند؛ تاریخ، اندیشه، آوینی!

تعریف می‌کرد که در دوران کارشناسی، بعضی روزها یک کتاب مفصل را کامل می‌خوانده، و این ادعا زمانی باورکردنی می‌شد که لب می‌گشود به حرف زدن؛ ثانیه‌ها جا می‌ماندند از جا دادن اطلاعاتی که از دهانش بیرون می‌آمد!

سال ۹۸ دعوتش کرده بودیم برای اردوی تشکیلاتی انجمن، جریان‌شناسی سیاسی بگوید. بنا بود یک‌ساعت‌ونیم تدریس کند و من بروم دنبالش که با هم برگردیم. من سر موقع رفتم ولی او هرچه می‌گفت تمام نمی‌شد، دانشجوها هم خسته نمی‌شدند، برگشتم و شاید بعد از سه ساعت، بالاخره رهایش کرده بودند و خودش آمد!

اما ما ویژگی‌های دیگری هم ازش می‌شناختیم؛ تعهد و خستگی ناپذیری‌اش. در اوج سختی‌های زندگی‌اش که من گوشه‌ای از آن را می‌دانستم، ما را رها نمی‌کرد.

همیشه خیالمان راحت بود که می‌شود برای یکی از حلقه مطالعاتی‌های انجمن، روی سید مهدی حساب باز کرد. نه فقط حلقه مطالعاتی، بلکه جلسات تحلیل سیاسی و فرهنگی و اردوها و...

همه فن حریف بود. سید مرتضی برای اینکه تشویق‌مان کند تا هر روز برایش دعا کنیم، می‌گفت اگر او ‌طوری‌ش بشود، توی برخی حوزه‌ها تا ده سال خلأ محتوایی داریم؛ راست می‌گفت...

برای انقلاب، حسابی غیرتی بود، هر موقع که شروع می‌کرد توی گوشی‌اش خبر بخواند، حرص خوردنش را می‌دیدم. شب شهادت حاج قاسم و شهید فخری‌زاده و آبان ۹۸ و... رگ باد کرده‌ گردنش را می‌دیدیم.

در عین حال، شوخ طبع هم بود؛ وقتی کرونا آمد و دانشگاه را تعطیل کرد، توی حلقه مطالعاتی‌های مجازی تصویر نمی‌داد و فقط صوت‌ش فعال بود. بچه‌ها اعتراض کرده بودند که جذابیت حلقه پایین آمده، یک روز به خودش گفته بودند، از قضا همان روز من هم برای مصاحبه رفته بودم خبرگزاری، و من هم بهش یادآوری کردم که با تصویر بیاید توی حلقه. شب‌ش آمد توی حلقه و چند دقیقه تصویر داد، به شوخی گفت کم مانده بود برای همین تصویر از دفتر آقا به من نامه بزنند! بیایید این هم تصویر! بماند که از جلسه بعد باز هم تصویر را وصل نکرد.

توی ستاد حاج‌آقا رئیسی متن می‌نوشتیم. سرِ یکی متن‌ها برای اطمینان ازش پرسیدم نام کامل سازمان بازرسی، سازمان بازرسی کل کشور است دیگر، نه؟! نگاه عاقل‌اندرسفیهی کرد، گفت پس نه، سازمان بازرسی نصف کشور است! شوخی ساده‌ای بود اما از زبان سید مهدی که درآمد، خیلی خندیدیم و ماندگار شد. روز آخری که ستاد بودیم، توی جمع به تلافی آن شوخی، شوخی‌ای باهاش کردم که سید مرتضی گفت تو الان یک-هیچ جلویی، دیگر مراقب باش که او سنگین‌تر تلافی نکند. آن روز تا موقعی که با هم خداحافظی نکردیم، مراقب بودم که فرصتی ندهم تا بتواند حالم را بگیرد؛ ای کاش یک فرصت دیگر هم بود...

یک ویژگی دیگر هم بگویم؛ توی هیئت، با جنون سینه میزد و دم می‌گرفت. توی بیمارستان از خودش فیلم گرفته و گفته بود دعا کنید مرخص‌شم، این محرم خیلی کار دارم، خیلی...

قرار بود از بیمارستان که مرخص شد، عضو امنای هیئت طریق‌القدس هم باشد، اما لذت هیئت برای روحش کم بود، پر کشید که مستقیم سر سفره سیدالشهداء و امام رضا علیه‌السلام بنشیند؛ ان‌شاءالله...

آرزوی شهادت داشت. آخرین روزها، در همان بستر بیماری این شعر را استوری کرده بود...
شک ندارم که پس از مرگ ملائک گویند
از دل قبر خودت خیز که مهمان داری
ما سراسیمه بپرسیم که آن مهمان کیست
و بگویند که مهمان ز خراسان داری

*دبیرسابق انجمن اسلامی دانشجویان مستقل دانشگاه علامه طباطبائی (ره)