تاریخ : 1400,دوشنبه 22 شهريور08:55
کد خبر : 407561 - سرویس خبری : یادداشت

آرش فهیم

قدرت پوشالی زخم کاری

ماجراهایی مثل قتل خان عمو و درگیری ناصر با مالک و تقابل وی با خاندان ریزآبادی و ... اجزاء مهم قصه این سریال هستند که باید تعمیق و گسترش می یافتند و می توانستند عیار دراماتیک کار را افزایش دهند، اما مهدویان و همکارانش دربخش نگارش فیلمنامه، سرسری و سطحی از کنار این ماجراها گذشته اند.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» آرش فهیم// سریال زخم کاری شباهت بسیاری به شخصیت محوری اش دارد؛ «مالک» یکه تاز، مرعوب کننده، سرکش، پر زرق و برق، جذاب، فریبکار، سطحی، شلخته، بی هویت، پرتناقض، مخرب، دارای قدرت اما قدرت پوشالی، شجاع اما شجاعتی غیراخلاقی و هنجارشکن، پرهیاهو اما ناماندگار و فراموش شدنی است! این ویژگی ها را می توان به تمامیت أثر جدید محمدحسین مهدویان هم نسبت داد. ما این بار با مجموعه‌ای مواجه هستیم که انصافا در مقایسه با همه سریال هایی که تا به حال در وادیِ وی او دی دیده شده اند، دیدنی تر و در جاذبه و مقهورسازی مخاطب، سرتر است. روایتی پرکشش، موقعیت هایی تکان دهنده، ضرباهنگی خوش‌آهنگ و یک نقش آفرینی خوب و قابل تحسین از جواد عزتی، به روح و ذوق مخاطب «زخم کاری» وارد می کند.

اما به واقع، این سریال آنچنان هم حرف تازه ای برای گفتن ندارد. همان ماجرای همیشگی انحطاط انسان های پول پرست و جاه طلب باز هم به تصویر کشیده شده است؛ سیر کلی روایت از همان ابتدا قابل پیش بینی است؛ دراصل این زخم کاری که اسم و رسم سریال هم قرار گرفته، به خود مالک وارد می شود؛ او درحال نوشیدن دریایی از آب نمک است که هر چه بیشتر می نوشد عطش بیشتری پیدا می کند و درنهایت در این دریا غرق می شود. انحطاط و اضمحلال انسانِ در جست وجوی ثروت و قدرت، تا به حال سوژه بسیاری از آثار در سینما و تلویزیون ایران و جهان بوده است. اتفاقا پرداختن به این موضوع در ژانرهای نوآر و گنگستری که سریال «زخم کاری» نیز در قسمت های اولش به آنها شبیه بود تناسب دارد.

اصل و اساس این ژانرها پرداخت معمایی به افراد جاه طلب و حریص است که در رقابت و تضاد خشونت بار با هم رو در رو می شوند. «زخم کاری» بعد از دو، سه قسمت از فضای نوآر و قواعد ژانر گنگستری فاصله می گیرد و به همان کلیشه های رایج در ملودرام های عاشقانه و خانوادگی توأم با خیانت و عشق های چند ضلعی آلوده می گردد؛ قصه سریال، آنقدر که سرگرم طرح این حالات می شود، با خیلی از داستانک ها که می توانست بار معمایی و تعلیق آمیز سریال را بالاتر ببرد فاصله می گیرد. ماجراهایی مثل قتل خان عمو و درگیری ناصر با مالک و تقابل وی با خاندان ریزآبادی و ... اجزاء مهم قصه این سریال هستند که باید تعمیق و گسترش می یافتند و می توانستند عیار دراماتیک کار را افزایش دهند، اما مهدویان و همکارانش دربخش نگارش فیلمنامه، سرسری و سطحی از کنار این ماجراها گذشته اند.

سازندگان این سریال بجای این قضایای مهم و جدی و رویکرد تحلیلی تر نسبت به «فساد اقتصادی» ترجیح داده اند که داستان را به سمت لودگی و آلودگی در روابط زن و مرد ببرند؛ این نشان می دهد که انگیزه های تجاری و ایجاد هیاهوی رکوردشکنی در فروش سریال برای آنها قوی تر از دیگر انگیزه هاست. مهدویان و همکارانش حتی اتفاقاتی مثل اقدامات جنایی و آدم کشی های مالک را نیز به شکلی کاریکاتوریزه و خیلی ساده نشان داده اند؛ چطور ممکن است فردی مثل مالک که درواقع فردی احساساتی و ذاتا مرد آرام و سربه زیری است و همیشه هم موسیقی سنتی گوش می دهد، ناگهان تا این حد به سنگ دلی می رسد و به این راحتی حتی اقوام و آشنایانش را می کشد؟ او که قاتل حرفه ای و باسابقه ای نیست، پس چگونه این قتل ها را بدون هیچ رد و نشانی انجام می دهد، و هیچ کس هم پی گیری نمی کند! در دنیای برساخته در «زخم کاری» چیزی به نام پلیس وجود ندارد!

چند قسمت اول را که پشت سر می گذاریم دیگر هیچ خبری از ناصر –به عنوان اصلی ترین رقیب اقتصادی مالک- نمی شود و گویی از صحنه روزگار محو شده است. چرا مالک، «برده» همسرش است و این همه از او حرف شنوی دارد و از او می ترسد؟! این سوالات در متن سریال بی جواب هستند و غیرمنطقی می نمایند. چطور ممکن است در تهران امروز که یک بگومگوی ساده توجه خیل عظیمی از رهگذرها را جلب می کند، گروهی به خانه دیگری هجوم ببرند و نهایت سر و صدا را ایجاد کنند و قتل هم انجام دهند و با خیال راحت بروند پی کارشان و یک نفر هم نپرسد اینها چه کسانی بودند و در آن خانه چه می کردند و چرا خدمتکار زن را کشتند؟! این همه سطحی زدگی و جعلی بودن و واقعیت گریزی در داستان یک سریال نوبر است! بله؛ «زخم کاری» هم مثل «مالک» مقتدر است؛ اما قدرتش پوشالی و جعلی است!

 


کد خبرنگار : 38