تاریخ : 1400,پنجشنبه 23 دي09:46
کد خبر : 420789 - سرویس خبری : خبرهای ویژه

گزارشی از سرنوشت یک قرارداد؛

سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟/ پابرجایی بر موازنه برجام تنها به نفع آمریکا خواهد بود

در این میان هرقدر روحانی و غربگرایان به گزینۀ اول متمایل بودند، منتقدان برجام و واقع‌گرایان راه حل دوم را توصیه می‌کردند. با این حال هر کدام از این دو رویکرد واقعیتی انکارناپذیر را با خود به همراه داشت. در حالت اول امتیازات اعطایی ایران دومینووار و انتهاناپذیر تا نقطه‌ای پیش می رفت که ایران تمام ابزارهای خود را از دست داده و به سمت فروپاشی حرکت کند و حالت دوم نیز در صورت عملیاتی شدن پروسه ای بلندمدت داشت و جامعۀ بحران‌زده را چندان نمی‌توانست راضی نگه دارد.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سرانجام شتر مذاکرات هسته‌ای مقابل خانۀ دولت سیزدهم نیز بر زمین نشست تا سیدابراهیم رئیسی، چهارمین رئیس‌جمهوری باشد که بخشی از توان و ظرفیت خود را معطوف به پیگیری این پرونده کند. شروع دور جدید گفتگوها میان ایران و 1+4 در هتل کوبورگ وین در ششم آذرماه را احتمالاً بتوان دشوارترین مأموریت دولت جدید از زمان به دست گرفتن قدرت اجرایی کشور دانست.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سرانجام شتر مذاکرات هسته‌ای مقابل خانۀ دولت سیزدهم نیز بر زمین نشست تا سیدابراهیم رئیسی، چهارمین رئیس‌جمهوری باشد که بخشی از توان و ظرفیت خود را معطوف به پیگیری این پرونده کند. شروع دور جدید گفتگوها میان ایران و 1+4 در هتل کوبورگ وین در ششم آذرماه را احتمالاً بتوان دشوارترین مأموریت دولت جدید از زمان به دست گرفتن قدرت اجرایی کشور دانست.   هرقدر که رئیسی در ایام انتخابات بر «اصل» نبودن سیاست خارجی در مسیر دولتداری‌اش تأکید کرده بود؛ اما چه بخواهد و چه نخواهد مهمترین موضوعی که تا به اینجا میان او و افکارعمومی ارتباط برقرار کرده است، سرنوشت مذاکرات وین است. چه از آن رو که بخش نامتمایل جامعه به دولت سیزدهم که بخش بزرگی از رأی دهندگان به رئیس دولت سابق هستند اکنون و پس از تغییر تیم مذاکره کننده به گوشه‌ای نشسته اند و در ملایم ترین حالت می گویند: «گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن» و چه از این رو که حامیان دولت او نیز انتظار ادامۀ مسیر طی شده در 8 سال گذشته را ندارند و به دنبال نشانه‌هایی از تغییر رویکرد سیاست خارجی کشور به موازات تغییر رئیس‌جمهور می‌گردند. در این میان موقعیت شکنندۀ جامعه و سطح بالای مطالبات عمومی باعث می‌شود که حتی سرنوشت هفتگی مذاکرات و سیگنال دریافت شده از آن معادلات داخلی را به نفع یا به ضرر دولت تغییر دهد.  با تمامی این اوصاف چشم انداز پروندۀ هسته‌ای ایران را چگونه می توان ترسیم کرد؟ آیا دولت سیزدهم امکان طی کردن مسیری سوای از آنچه در 8 سال گذشته طی شد را دارد؟ وضعیت فعلی مذاکرات چگونه است؟ و ده‌ها علامت سؤال دیگر که دربارۀ هیچکدام با قطعیت نمی‌توان سخن گفت، تنها بخشی از سؤالات جامعۀ ایران در سال 1400 است و چه زود زمان گذشت! یحتمل 18 سال پیش و همزمان با گفتگوهای ایران با وزرای خارجۀ تروئیکای اروپایی در کاخ سعدآباد کمتر کسی به این فکر می کرد که شروع این مذاکرات پایانی چنین طویل داشته باشد. با این حال اکنون اینجا ایستاده‌ایم و قضاوت گذشته و چشم انداز آینده وابسته به درک صحیح شرایط فعلی است. در این زمینه، نکاتی را بر خواهیم شمرد:  1- گفتگوهای ایران و 1+4 برخلاف آنچه که از سال 82 تا 94 پیگیری شد، مبتنی بر متنی مستند است و موضوع آن نیز چگونگی بازگشت آمریکا به برجام و برگشت ایران به تعهدات سال 2015 است. بر همین اساس هیچ انتظار فرابرجامی نیز نمی توان از این گفتگوها داشت و اگر برجام را مصداقی از یک قرارداد بد بدانیم، نمی توان چشم امید چندانی به سرانجام این گفتگوها داشت. چرا برجام توافقی بد است؟  پاسخ این پرسش نیز همانند بسیاری از مسائل سیاسی امروز از عالم احتمالات گذشته و در قاموس تجربیات مشهود است. اگر سال94 برای بد بودن چنین توافقی از باید و شایدها سخن می گفتیم، اکنون از شد و نشدها باید سخن گفت. با این همه برجام پیش از هرچیز فروش بخشی از استقلال و امنیت ایران در مقابل دریافت کمی از گشایشهای مادی بود. شاید چنین توافقی از سر اضطرار معقول آید اما به هیچ وجه نمی تواند نشانی از پیروزی باشد.  با چشم‌پوشی از این مورد، برجام حتی در قامت بده بستان نیز توافقی نامتوازن بود که داده و ستاندۀ طرفین به هیچ وجه به یک اندازه نبود. حتی با چشم پوشی از این مورد باز هم برجام توافقی بد است چرا که تزلزل حاکم بر آن نمی تواند هیچ چشم انداز بلندمدت و امتیاز قطعی برای ایران داشته باشد. فقط کافی است که با خوش‌بینی حداکثری فردا را روز احیای برجام تصور کنیم، بایدن را آنچنان که در چشم غربگرایان ایرانی مشهود است شخصی متعهد و ایران را بهره‌مند از مواهب عدیدۀ اقتصادی رفع تحریمها؛ حتی در این شرایط نیز تغییر رئیس دولت در آمریکا همه چیز را به موقعیت فعلی می کشاند. حال اگر عینک خوش‌بینی را نیز از چشمانمان برداریم، واشنگتن این امکان را دارد که هر آن نظام تحریمی ایران را در پوشش تحریمهای جدید به تهران تحمیل کند. زنجیرۀ چرایی بد بودن این توافق را تا ده‌ها مورد دیگر می‌توان ادامه داد؛ اما با همین متر و معیارها نیز می‌توان دریافت که بهترین سرانجام مذاکرات وین می تواند تجربه کردن یکی از بدترین موقعیتها برای ایران باشد.  2- اردیبهشت سال97 وقتی دونالد ترامپ به راحتی خوردن یک لیوان آب خنک خبر از خروج یکطرفۀ آمریکا از برجام داد، بی‌پاسخی کم‌نظیری در میان بسیاری از تصمیم‍‌گیران دولتی وقت در مواجهه با شرایط حادث شده به وجود آمد. از سویی برجام بلاموضوع‌تر از هر زمان دیگری شده بود و از سوی دیگر ایران برنامۀ مشخصی برای تغییر قاعدۀ بازی نداشت. از همین رو دولت وقت در فاصلۀ 30 ماهۀ خروج آمریکا از برجام تا رأی آوردن جو بایدن هیچ اقدام مؤثری جز دعا برای پیروزی دموکراتها انجام نداد (شرایطی که  باز هم می‌توان انتظار تکرار آن را با تغییر دولت آمریکا داشت). در این شرایط سناریوهای موجود به 2دسته تقسیم می‌شدند:  الف) پذیرش واقعیت ترامپ و روی آوردن به دور جدید مذاکرات و اعطای امتیازهای جدید به امید تجدیدنظر پیش‌بینی ناپذیرترین ساکن کاخ سفید  ب) حرکت به سمت کم اثر کردن فشار تحریمها و بالا بردن هزینۀ عهدشکنی طرف مقابل.  در این میان هرقدر روحانی و غربگرایان به گزینۀ اول متمایل بودند، منتقدان برجام و واقع‌گرایان راه حل دوم را توصیه می‌کردند. با این حال هر کدام از این دو رویکرد واقعیتی انکارناپذیر را با خود به همراه داشت. در حالت اول امتیازات اعطایی ایران دومینووار و انتهاناپذیر تا نقطه‌ای پیش می رفت که ایران تمام ابزارهای خود را از دست داده و به سمت فروپاشی حرکت کند و حالت دوم نیز در صورت عملیاتی شدن پروسه ای بلندمدت داشت و جامعۀ بحران‌زده را چندان نمی‌توانست راضی نگه دارد.  با این حال سرنوشت محتوم ایران در موقعیت فعلی هیچ گزینۀ سامان‌بخش کوتاه‌مدتی نداشته و ندارد. تحریم اقتصادی ابزاری قدرتمند با هدفی مشخص و رویه‌ای نامرئی است. کشوری تحریم می‌شود تا در اثر تحریم تضعیف شده و در اثر تضعیف یا تسلیم شود یا با اعتراض عمومی ساقط؛ متقابلاً تنها راهی که می‌تواند محاسبات تحریم‌کننده را علیه تحریم‌شونده دچار تجدیدنظر کند، این است که تحریم‌کننده شاهد این واقعیت باشد که ابزار تحریمی، ضریبی کاهشی پیدا کرده و امکان تحقق «تسلیم» یا «فروپاشی» را ندارد. اینجا همان نقطه‌ای است که دست برتر نیز خود را برای عقب نشینی آماده می‌کند. پابرجایی بر موازنه  برجام تنها به نفع آمریکا خواهد بود  3- برجام در اختصاری‌ترین تعریف توافقی بود که بخشی از تحریمهای ایران را به شکل مشروط متوقف می‌کرد و در مقابل ایران نیز متعهد به سطح و حجم محدود غنی‌سازی صنعتی 5/3 درصدی و پذیرش نظارتهای فراپادمانی (پروتکل الحاقی) می‌شد. با چنین نگاهی و چشم‌پوشی بر نتایج فرامتنی این توافق، خروج آمریکا از برجام ایران را از امتیازهای توافق محروم کرده و هزینه‌های توافق را پابرجا نگه داشت.  در این فضا رویکرد دولت سابق عدم نقض تعهدات ایرانی با نیت اثبات حسن نیت، تنش زدایی، راضی نگه داشتن دیگر طرفهای حاضر در برجام و فعال نشدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت بود. در نقطۀ مقابل اما واقع‌گرایان بر این واقعیت تأکید داشتند که پابرجایی این موازنه تنها به نفع آمریکا خواهد بود و آنها اصطلاحاً هم خدا (مهارشدن برنامۀ هسته‌ای ایران) را خواهند داشت و هم خرما (پابرجایی و تقویت نظام تحریمها و تضعیف روزافزون اقتصاد ایران) را؛ از همین رو تغییر موازنه می‌توانست به تجدیدنظر معادلات طرف مقابل منتهی شود.  در این فضا اقدامات جدید ایران از زمستان 99 و در سایۀ نارضایتی دولت مستقر که تا روز آخر این اقدامات را مانع احیای برجام خواند شروع شد. شروع مجدد غنی سازی 20% در زمستان 99 با حملۀ سایبری به تأسیسات نطنز در بهار1400 و تحمیل هزینۀ سنگین به ایران همراه شد و ایران نیز در کمتر از 72 ساعت پس از این حمله، برای اولین بار غنی‌سازی 60% را آغاز کرد. به موازات این افزایش سطح غنی‌سازی، ایران با آفلاین کردن دوربین‌های آنلاین آژانس بین المللی انرژی اتمی عملاً از پذیرش نظارتهای فراپادمانی نیز استنکاف ورزید. تمامی این اقدامات یک معنا بیشتر نداشت: ایران از هر زمان دیگری به بمب اتم نزدیکتر است!  به عبارت ساده‌تر موقعیتی که خواستۀ ایران (لغو تحریم) را ایجاب نکند، امتیاز غرب (مهار قدرت غنی‌سازی ایران) را نیز مردود خواهد کرد. با این نگاه و در سایه تغییر رویۀ ایران، گفتگوهای وین میان ایران و 1+4 برای بازگشت آمریکا به برجام آغاز شد. مذاکراتی که 6 دور ابتدایی آن به ریاست عباس عراقچی و پیش از روی کار آمدن دولت سیزدهم پیگیری شد و پس از وقفه‌ای 5 ماهه، از یک ماه پیش و به ریاست علی باقری معاون سیاسی جدید وزارت امور خارجه پی گرفته شد.  4- با نظر به شرایط تشریح شده احتمالاً با درک بهتری می توان به روند مذاکرات فعلی نگریست. دور جدید مذاکرات وین در شرایطی خاص برگزار شده است. حالا تیمی که بیشترین زاویه را با برجام داشته، مأموریت احیای توافقی را به عهده دارد که خود چندان به آیندۀ آن امیدوار نیست. با این حال آنچه از رفتار و گفتار دولتمردان به چشم می آید، تمایل دولت سیزدهم به احیای برجام با تمام مقتضیات گریزناپذیر آن است. تعهد ایران به توافق سال 2015 در کنار امکان‌ناپذیری توافقی جدید عملا ًباعث شده تا تیم منتقدان برجام نیز اهتمام خود را بر احیای آن با رویکردی جدید بگذارند. به گونه‌ای که این بار تیم مذاکره‌کننده با رویه‌ای تهاجمی وارد میز مذاکرات شده و حتی پیش‌نویس جدید و متمایزی به نسبت پیش‌نویس تدوین شدۀ ادوار قبلی مذاکرات به ریاست عراقچی را در دستورکار گفتگوها قرار داده است.  مضاف بر اینها هرقدر دولت سابق از عجلۀ ایران برای انعقاد توافق سخن می‌گفت، تیم جدید حداقل در گفتار و رفتار نشانه‌ای از این تعجیل ندارد تا برخلاف مذاکرات سال 93 و تشکیل کمپین «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» توسط وزارت خارجۀ وقت، این بار ایران صرفاً «توافق خوب» و لغو کامل تحریمهای برجامی و تحریمهای پسابرجامی را پیش شرط بازگشت به تعهدات سال 2015 بداند. علاوه بر این تیم جدید نه تنها میدان را مقابل دیپلماسی قرار نمی دهد که تمایل بهره‌برداری حداکثری از آن را در جریان مذاکرات دارد. برای مثال اگر روحانی آزمایش موشکی کشورمان را مانعی بر ثمردهی برجام می دانست، حالا تعجیل سپاه پاسداران در برگزاری رزمایش پیامبر اعظم (ص)17  با رضایت دستگاه سیاست خارجی حکایت از تغییر نگاه دولت جدید دارد.  در این میان اما طرف آمریکایی نیز که به خوبی از تأثیر نظام تحریمی خود بر شرایط اقتصادی ایران آگاهی دارد، دائماً زمزمه‌هایی مبنی بر توافق جدید و اضافه کردن موضوع موشکهای ایران و گروه‌های مقاومت طرح می‌کند و صراحتاً برجام را توافقی حداقلی و زمینه‌ساز اخذ تعهدات جدید از ایران می‌داند. سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟  5- سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟ هر پاسخ قطعی به این پرسش، پاسخی نامعتبر است؛ اما توازن قوای طرفین باعث شده تا طرفین متمایل به توافق باشند. ایران ترس اتمی شدن خود را در صورت پابرجا ماندن تحریم ها تا حد زیادی تثبیت کرده و متقابلاً طرف آمریکایی نیز از نابسمانی داخلی ایران آگاهی دارد. هرچند این موازنه تا نقطۀ برابر فاصله زیادی دارد؛ اما تا حد زیادی هر دو طرف را راضی و متمایل به توافق خواهد کرد اما این توافق می‌تواند آغاز نقشۀ راهی جدید هم باشد. به همین خاطر بازگشت یا عدم بازگشت دو طرف به تعهدات سال 2015 شاید حساسیت عمومی حداکثری ایجاد کند اما پاسخ معمای مذاکرات نخواهد بود!  آنچه که مشهود است، این است که ایران پادتن تحریمهای غرب را در تقویت مناسبات با شرق جستجو می کند. آنچنان که آمریکا 6 ماه گذشته حداقل 3 بار برای راضی کردن چین به کاهش خرید نفت از ایران با پکن وارد گفتگو شده و به توفیقی دست نیافته است. آمریکا به خوبی می‌داند که پابرجایی تحریمها علیه ایران در شرایطی که ایران صادرات روزانه بیش از 1 میلیون بشکه نفت خود را تثبیت کرده و نشانه‌هایی از افزایش روز افزون آن در سایۀ تقویت روابط با شرق وجود دارد، هرقدر هم که مؤثر باشند کارویژۀ خود در کشاندن ایران به موقعیت فروپاشی را از دست می‌دهد. از همین رو بخش مؤثری از سرنوشت پرونده هسته‌ای ایران و نزاع غرب را باید در تحولات شرق جستجو کرد.  با تمام این اوصاف نمی‌توان نسبت به چند واقعیت چشم‌پوشی کرد:  الف) موقعیت دولت سیزدهم در داخل کشور بسیار شکننده است. انباشت نارضایتی عمومی در 4 سال گذشته در کنار حوادث تلخی که در 2 سال گذشته تبدیل به بخشی از حافظۀ جمعی مردم شد و نهایتاً کاهش نرخ مشارکت سیاسی در انتخابات خرداد 1400 باعث شده دولت پشتوانۀ قوی داخلی در مذاکرات نداشته باشد و این واقعیت مهمترین پاشنۀ آشیل مذاکرات ایرانی در مواجهه با تهدیدهای طرف مقابل برای خروج از میز مذاکره با نیت وادار کردن ایران به پذیرش خواسته‌های جدید است.  ب) تیم جدید مذاکره‌کننده اگر چانه‌زنان خوب و زبردستی هم باشند، یقیناً روایتگران بسیار بدی هستند. ضعف در روایت باعث شده تا عملاً افکار عمومی هیچ خطی را از طرف ایرانی دریافت نکند. این معضل در بلندمدت تأثیر انکارناپذیری بر قضاوت عمومی از مذاکرات فعلی خواهد داشت.  ج) بازگشت به تعهدات برجامی در دولت رئیسی، سرانجام این دولت را نیز در افکار عمومی به‌عنوان موافق رویۀ سابق تثبیت خواهد کرد. نرمالیزه شدنِ گریزناپذیرِ این رویه دست کنشگران و نخبگان سیاسی را برای اجماع‌سازی داخلی بر افزایش قدرت بازدارندگی کشور تا حد زیادی خواهد بست و حتی در صورت لغو تحریمهای برجامی، کماکان دست غرب را برای مهار قدرت داخل از طریق فشار اجتماعی باز خواهد گذاشت.  گزارش از صادق فرامرزی – دکترای جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه تهران

هرقدر که رئیسی در ایام انتخابات بر «اصل» نبودن سیاست خارجی در مسیر دولتداری‌اش تأکید کرده بود؛ اما چه بخواهد و چه نخواهد مهمترین موضوعی که تا به اینجا میان او و افکارعمومی ارتباط برقرار کرده است، سرنوشت مذاکرات وین است. چه از آن رو که بخش نامتمایل جامعه به دولت سیزدهم که بخش بزرگی از رأی دهندگان به رئیس دولت سابق هستند اکنون و پس از تغییر تیم مذاکره کننده به گوشه‌ای نشسته اند و در ملایم ترین حالت می گویند: «گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن» و چه از این رو که حامیان دولت او نیز انتظار ادامۀ مسیر طی شده در 8 سال گذشته را ندارند و به دنبال نشانه‌هایی از تغییر رویکرد سیاست خارجی کشور به موازات تغییر رئیس‌جمهور می‌گردند. در این میان موقعیت شکنندۀ جامعه و سطح بالای مطالبات عمومی باعث می‌شود که حتی سرنوشت هفتگی مذاکرات و سیگنال دریافت شده از آن معادلات داخلی را به نفع یا به ضرر دولت تغییر دهد.

با تمامی این اوصاف چشم انداز پروندۀ هسته‌ای ایران را چگونه می توان ترسیم کرد؟ آیا دولت سیزدهم امکان طی کردن مسیری سوای از آنچه در 8 سال گذشته طی شد را دارد؟ وضعیت فعلی مذاکرات چگونه است؟ و ده‌ها علامت سؤال دیگر که دربارۀ هیچکدام با قطعیت نمی‌توان سخن گفت، تنها بخشی از سؤالات جامعۀ ایران در سال 1400 است و چه زود زمان گذشت! یحتمل 18 سال پیش و همزمان با گفتگوهای ایران با وزرای خارجۀ تروئیکای اروپایی در کاخ سعدآباد کمتر کسی به این فکر می کرد که شروع این مذاکرات پایانی چنین طویل داشته باشد. با این حال اکنون اینجا ایستاده‌ایم و قضاوت گذشته و چشم انداز آینده وابسته به درک صحیح شرایط فعلی است. در این زمینه، نکاتی را بر خواهیم شمرد:

1- گفتگوهای ایران و 1+4 برخلاف آنچه که از سال 82 تا 94 پیگیری شد، مبتنی بر متنی مستند است و موضوع آن نیز چگونگی بازگشت آمریکا به برجام و برگشت ایران به تعهدات سال 2015 است. بر همین اساس هیچ انتظار فرابرجامی نیز نمی توان از این گفتگوها داشت و اگر برجام را مصداقی از یک قرارداد بد بدانیم، نمی توان چشم امید چندانی به سرانجام این گفتگوها داشت.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سرانجام شتر مذاکرات هسته‌ای مقابل خانۀ دولت سیزدهم نیز بر زمین نشست تا سیدابراهیم رئیسی، چهارمین رئیس‌جمهوری باشد که بخشی از توان و ظرفیت خود را معطوف به پیگیری این پرونده کند. شروع دور جدید گفتگوها میان ایران و 1+4 در هتل کوبورگ وین در ششم آذرماه را احتمالاً بتوان دشوارترین مأموریت دولت جدید از زمان به دست گرفتن قدرت اجرایی کشور دانست.   هرقدر که رئیسی در ایام انتخابات بر «اصل» نبودن سیاست خارجی در مسیر دولتداری‌اش تأکید کرده بود؛ اما چه بخواهد و چه نخواهد مهمترین موضوعی که تا به اینجا میان او و افکارعمومی ارتباط برقرار کرده است، سرنوشت مذاکرات وین است. چه از آن رو که بخش نامتمایل جامعه به دولت سیزدهم که بخش بزرگی از رأی دهندگان به رئیس دولت سابق هستند اکنون و پس از تغییر تیم مذاکره کننده به گوشه‌ای نشسته اند و در ملایم ترین حالت می گویند: «گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن» و چه از این رو که حامیان دولت او نیز انتظار ادامۀ مسیر طی شده در 8 سال گذشته را ندارند و به دنبال نشانه‌هایی از تغییر رویکرد سیاست خارجی کشور به موازات تغییر رئیس‌جمهور می‌گردند. در این میان موقعیت شکنندۀ جامعه و سطح بالای مطالبات عمومی باعث می‌شود که حتی سرنوشت هفتگی مذاکرات و سیگنال دریافت شده از آن معادلات داخلی را به نفع یا به ضرر دولت تغییر دهد.  با تمامی این اوصاف چشم انداز پروندۀ هسته‌ای ایران را چگونه می توان ترسیم کرد؟ آیا دولت سیزدهم امکان طی کردن مسیری سوای از آنچه در 8 سال گذشته طی شد را دارد؟ وضعیت فعلی مذاکرات چگونه است؟ و ده‌ها علامت سؤال دیگر که دربارۀ هیچکدام با قطعیت نمی‌توان سخن گفت، تنها بخشی از سؤالات جامعۀ ایران در سال 1400 است و چه زود زمان گذشت! یحتمل 18 سال پیش و همزمان با گفتگوهای ایران با وزرای خارجۀ تروئیکای اروپایی در کاخ سعدآباد کمتر کسی به این فکر می کرد که شروع این مذاکرات پایانی چنین طویل داشته باشد. با این حال اکنون اینجا ایستاده‌ایم و قضاوت گذشته و چشم انداز آینده وابسته به درک صحیح شرایط فعلی است. در این زمینه، نکاتی را بر خواهیم شمرد:  1- گفتگوهای ایران و 1+4 برخلاف آنچه که از سال 82 تا 94 پیگیری شد، مبتنی بر متنی مستند است و موضوع آن نیز چگونگی بازگشت آمریکا به برجام و برگشت ایران به تعهدات سال 2015 است. بر همین اساس هیچ انتظار فرابرجامی نیز نمی توان از این گفتگوها داشت و اگر برجام را مصداقی از یک قرارداد بد بدانیم، نمی توان چشم امید چندانی به سرانجام این گفتگوها داشت. چرا برجام توافقی بد است؟  پاسخ این پرسش نیز همانند بسیاری از مسائل سیاسی امروز از عالم احتمالات گذشته و در قاموس تجربیات مشهود است. اگر سال94 برای بد بودن چنین توافقی از باید و شایدها سخن می گفتیم، اکنون از شد و نشدها باید سخن گفت. با این همه برجام پیش از هرچیز فروش بخشی از استقلال و امنیت ایران در مقابل دریافت کمی از گشایشهای مادی بود. شاید چنین توافقی از سر اضطرار معقول آید اما به هیچ وجه نمی تواند نشانی از پیروزی باشد.  با چشم‌پوشی از این مورد، برجام حتی در قامت بده بستان نیز توافقی نامتوازن بود که داده و ستاندۀ طرفین به هیچ وجه به یک اندازه نبود. حتی با چشم پوشی از این مورد باز هم برجام توافقی بد است چرا که تزلزل حاکم بر آن نمی تواند هیچ چشم انداز بلندمدت و امتیاز قطعی برای ایران داشته باشد. فقط کافی است که با خوش‌بینی حداکثری فردا را روز احیای برجام تصور کنیم، بایدن را آنچنان که در چشم غربگرایان ایرانی مشهود است شخصی متعهد و ایران را بهره‌مند از مواهب عدیدۀ اقتصادی رفع تحریمها؛ حتی در این شرایط نیز تغییر رئیس دولت در آمریکا همه چیز را به موقعیت فعلی می کشاند. حال اگر عینک خوش‌بینی را نیز از چشمانمان برداریم، واشنگتن این امکان را دارد که هر آن نظام تحریمی ایران را در پوشش تحریمهای جدید به تهران تحمیل کند. زنجیرۀ چرایی بد بودن این توافق را تا ده‌ها مورد دیگر می‌توان ادامه داد؛ اما با همین متر و معیارها نیز می‌توان دریافت که بهترین سرانجام مذاکرات وین می تواند تجربه کردن یکی از بدترین موقعیتها برای ایران باشد.  2- اردیبهشت سال97 وقتی دونالد ترامپ به راحتی خوردن یک لیوان آب خنک خبر از خروج یکطرفۀ آمریکا از برجام داد، بی‌پاسخی کم‌نظیری در میان بسیاری از تصمیم‍‌گیران دولتی وقت در مواجهه با شرایط حادث شده به وجود آمد. از سویی برجام بلاموضوع‌تر از هر زمان دیگری شده بود و از سوی دیگر ایران برنامۀ مشخصی برای تغییر قاعدۀ بازی نداشت. از همین رو دولت وقت در فاصلۀ 30 ماهۀ خروج آمریکا از برجام تا رأی آوردن جو بایدن هیچ اقدام مؤثری جز دعا برای پیروزی دموکراتها انجام نداد (شرایطی که  باز هم می‌توان انتظار تکرار آن را با تغییر دولت آمریکا داشت). در این شرایط سناریوهای موجود به 2دسته تقسیم می‌شدند:  الف) پذیرش واقعیت ترامپ و روی آوردن به دور جدید مذاکرات و اعطای امتیازهای جدید به امید تجدیدنظر پیش‌بینی ناپذیرترین ساکن کاخ سفید  ب) حرکت به سمت کم اثر کردن فشار تحریمها و بالا بردن هزینۀ عهدشکنی طرف مقابل.  در این میان هرقدر روحانی و غربگرایان به گزینۀ اول متمایل بودند، منتقدان برجام و واقع‌گرایان راه حل دوم را توصیه می‌کردند. با این حال هر کدام از این دو رویکرد واقعیتی انکارناپذیر را با خود به همراه داشت. در حالت اول امتیازات اعطایی ایران دومینووار و انتهاناپذیر تا نقطه‌ای پیش می رفت که ایران تمام ابزارهای خود را از دست داده و به سمت فروپاشی حرکت کند و حالت دوم نیز در صورت عملیاتی شدن پروسه ای بلندمدت داشت و جامعۀ بحران‌زده را چندان نمی‌توانست راضی نگه دارد.  با این حال سرنوشت محتوم ایران در موقعیت فعلی هیچ گزینۀ سامان‌بخش کوتاه‌مدتی نداشته و ندارد. تحریم اقتصادی ابزاری قدرتمند با هدفی مشخص و رویه‌ای نامرئی است. کشوری تحریم می‌شود تا در اثر تحریم تضعیف شده و در اثر تضعیف یا تسلیم شود یا با اعتراض عمومی ساقط؛ متقابلاً تنها راهی که می‌تواند محاسبات تحریم‌کننده را علیه تحریم‌شونده دچار تجدیدنظر کند، این است که تحریم‌کننده شاهد این واقعیت باشد که ابزار تحریمی، ضریبی کاهشی پیدا کرده و امکان تحقق «تسلیم» یا «فروپاشی» را ندارد. اینجا همان نقطه‌ای است که دست برتر نیز خود را برای عقب نشینی آماده می‌کند. پابرجایی بر موازنه  برجام تنها به نفع آمریکا خواهد بود  3- برجام در اختصاری‌ترین تعریف توافقی بود که بخشی از تحریمهای ایران را به شکل مشروط متوقف می‌کرد و در مقابل ایران نیز متعهد به سطح و حجم محدود غنی‌سازی صنعتی 5/3 درصدی و پذیرش نظارتهای فراپادمانی (پروتکل الحاقی) می‌شد. با چنین نگاهی و چشم‌پوشی بر نتایج فرامتنی این توافق، خروج آمریکا از برجام ایران را از امتیازهای توافق محروم کرده و هزینه‌های توافق را پابرجا نگه داشت.  در این فضا رویکرد دولت سابق عدم نقض تعهدات ایرانی با نیت اثبات حسن نیت، تنش زدایی، راضی نگه داشتن دیگر طرفهای حاضر در برجام و فعال نشدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت بود. در نقطۀ مقابل اما واقع‌گرایان بر این واقعیت تأکید داشتند که پابرجایی این موازنه تنها به نفع آمریکا خواهد بود و آنها اصطلاحاً هم خدا (مهارشدن برنامۀ هسته‌ای ایران) را خواهند داشت و هم خرما (پابرجایی و تقویت نظام تحریمها و تضعیف روزافزون اقتصاد ایران) را؛ از همین رو تغییر موازنه می‌توانست به تجدیدنظر معادلات طرف مقابل منتهی شود.  در این فضا اقدامات جدید ایران از زمستان 99 و در سایۀ نارضایتی دولت مستقر که تا روز آخر این اقدامات را مانع احیای برجام خواند شروع شد. شروع مجدد غنی سازی 20% در زمستان 99 با حملۀ سایبری به تأسیسات نطنز در بهار1400 و تحمیل هزینۀ سنگین به ایران همراه شد و ایران نیز در کمتر از 72 ساعت پس از این حمله، برای اولین بار غنی‌سازی 60% را آغاز کرد. به موازات این افزایش سطح غنی‌سازی، ایران با آفلاین کردن دوربین‌های آنلاین آژانس بین المللی انرژی اتمی عملاً از پذیرش نظارتهای فراپادمانی نیز استنکاف ورزید. تمامی این اقدامات یک معنا بیشتر نداشت: ایران از هر زمان دیگری به بمب اتم نزدیکتر است!  به عبارت ساده‌تر موقعیتی که خواستۀ ایران (لغو تحریم) را ایجاب نکند، امتیاز غرب (مهار قدرت غنی‌سازی ایران) را نیز مردود خواهد کرد. با این نگاه و در سایه تغییر رویۀ ایران، گفتگوهای وین میان ایران و 1+4 برای بازگشت آمریکا به برجام آغاز شد. مذاکراتی که 6 دور ابتدایی آن به ریاست عباس عراقچی و پیش از روی کار آمدن دولت سیزدهم پیگیری شد و پس از وقفه‌ای 5 ماهه، از یک ماه پیش و به ریاست علی باقری معاون سیاسی جدید وزارت امور خارجه پی گرفته شد.  4- با نظر به شرایط تشریح شده احتمالاً با درک بهتری می توان به روند مذاکرات فعلی نگریست. دور جدید مذاکرات وین در شرایطی خاص برگزار شده است. حالا تیمی که بیشترین زاویه را با برجام داشته، مأموریت احیای توافقی را به عهده دارد که خود چندان به آیندۀ آن امیدوار نیست. با این حال آنچه از رفتار و گفتار دولتمردان به چشم می آید، تمایل دولت سیزدهم به احیای برجام با تمام مقتضیات گریزناپذیر آن است. تعهد ایران به توافق سال 2015 در کنار امکان‌ناپذیری توافقی جدید عملا ًباعث شده تا تیم منتقدان برجام نیز اهتمام خود را بر احیای آن با رویکردی جدید بگذارند. به گونه‌ای که این بار تیم مذاکره‌کننده با رویه‌ای تهاجمی وارد میز مذاکرات شده و حتی پیش‌نویس جدید و متمایزی به نسبت پیش‌نویس تدوین شدۀ ادوار قبلی مذاکرات به ریاست عراقچی را در دستورکار گفتگوها قرار داده است.  مضاف بر اینها هرقدر دولت سابق از عجلۀ ایران برای انعقاد توافق سخن می‌گفت، تیم جدید حداقل در گفتار و رفتار نشانه‌ای از این تعجیل ندارد تا برخلاف مذاکرات سال 93 و تشکیل کمپین «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» توسط وزارت خارجۀ وقت، این بار ایران صرفاً «توافق خوب» و لغو کامل تحریمهای برجامی و تحریمهای پسابرجامی را پیش شرط بازگشت به تعهدات سال 2015 بداند. علاوه بر این تیم جدید نه تنها میدان را مقابل دیپلماسی قرار نمی دهد که تمایل بهره‌برداری حداکثری از آن را در جریان مذاکرات دارد. برای مثال اگر روحانی آزمایش موشکی کشورمان را مانعی بر ثمردهی برجام می دانست، حالا تعجیل سپاه پاسداران در برگزاری رزمایش پیامبر اعظم (ص)17  با رضایت دستگاه سیاست خارجی حکایت از تغییر نگاه دولت جدید دارد.  در این میان اما طرف آمریکایی نیز که به خوبی از تأثیر نظام تحریمی خود بر شرایط اقتصادی ایران آگاهی دارد، دائماً زمزمه‌هایی مبنی بر توافق جدید و اضافه کردن موضوع موشکهای ایران و گروه‌های مقاومت طرح می‌کند و صراحتاً برجام را توافقی حداقلی و زمینه‌ساز اخذ تعهدات جدید از ایران می‌داند. سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟  5- سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟ هر پاسخ قطعی به این پرسش، پاسخی نامعتبر است؛ اما توازن قوای طرفین باعث شده تا طرفین متمایل به توافق باشند. ایران ترس اتمی شدن خود را در صورت پابرجا ماندن تحریم ها تا حد زیادی تثبیت کرده و متقابلاً طرف آمریکایی نیز از نابسمانی داخلی ایران آگاهی دارد. هرچند این موازنه تا نقطۀ برابر فاصله زیادی دارد؛ اما تا حد زیادی هر دو طرف را راضی و متمایل به توافق خواهد کرد اما این توافق می‌تواند آغاز نقشۀ راهی جدید هم باشد. به همین خاطر بازگشت یا عدم بازگشت دو طرف به تعهدات سال 2015 شاید حساسیت عمومی حداکثری ایجاد کند اما پاسخ معمای مذاکرات نخواهد بود!  آنچه که مشهود است، این است که ایران پادتن تحریمهای غرب را در تقویت مناسبات با شرق جستجو می کند. آنچنان که آمریکا 6 ماه گذشته حداقل 3 بار برای راضی کردن چین به کاهش خرید نفت از ایران با پکن وارد گفتگو شده و به توفیقی دست نیافته است. آمریکا به خوبی می‌داند که پابرجایی تحریمها علیه ایران در شرایطی که ایران صادرات روزانه بیش از 1 میلیون بشکه نفت خود را تثبیت کرده و نشانه‌هایی از افزایش روز افزون آن در سایۀ تقویت روابط با شرق وجود دارد، هرقدر هم که مؤثر باشند کارویژۀ خود در کشاندن ایران به موقعیت فروپاشی را از دست می‌دهد. از همین رو بخش مؤثری از سرنوشت پرونده هسته‌ای ایران و نزاع غرب را باید در تحولات شرق جستجو کرد.  با تمام این اوصاف نمی‌توان نسبت به چند واقعیت چشم‌پوشی کرد:  الف) موقعیت دولت سیزدهم در داخل کشور بسیار شکننده است. انباشت نارضایتی عمومی در 4 سال گذشته در کنار حوادث تلخی که در 2 سال گذشته تبدیل به بخشی از حافظۀ جمعی مردم شد و نهایتاً کاهش نرخ مشارکت سیاسی در انتخابات خرداد 1400 باعث شده دولت پشتوانۀ قوی داخلی در مذاکرات نداشته باشد و این واقعیت مهمترین پاشنۀ آشیل مذاکرات ایرانی در مواجهه با تهدیدهای طرف مقابل برای خروج از میز مذاکره با نیت وادار کردن ایران به پذیرش خواسته‌های جدید است.  ب) تیم جدید مذاکره‌کننده اگر چانه‌زنان خوب و زبردستی هم باشند، یقیناً روایتگران بسیار بدی هستند. ضعف در روایت باعث شده تا عملاً افکار عمومی هیچ خطی را از طرف ایرانی دریافت نکند. این معضل در بلندمدت تأثیر انکارناپذیری بر قضاوت عمومی از مذاکرات فعلی خواهد داشت.  ج) بازگشت به تعهدات برجامی در دولت رئیسی، سرانجام این دولت را نیز در افکار عمومی به‌عنوان موافق رویۀ سابق تثبیت خواهد کرد. نرمالیزه شدنِ گریزناپذیرِ این رویه دست کنشگران و نخبگان سیاسی را برای اجماع‌سازی داخلی بر افزایش قدرت بازدارندگی کشور تا حد زیادی خواهد بست و حتی در صورت لغو تحریمهای برجامی، کماکان دست غرب را برای مهار قدرت داخل از طریق فشار اجتماعی باز خواهد گذاشت.  گزارش از صادق فرامرزی – دکترای جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه تهران

چرا برجام توافقی بد است؟

پاسخ این پرسش نیز همانند بسیاری از مسائل سیاسی امروز از عالم احتمالات گذشته و در قاموس تجربیات مشهود است. اگر سال94 برای بد بودن چنین توافقی از باید و شایدها سخن می گفتیم، اکنون از شد و نشدها باید سخن گفت. با این همه برجام پیش از هرچیز فروش بخشی از استقلال و امنیت ایران در مقابل دریافت کمی از گشایشهای مادی بود. شاید چنین توافقی از سر اضطرار معقول آید اما به هیچ وجه نمی تواند نشانی از پیروزی باشد.

با چشم‌پوشی از این مورد، برجام حتی در قامت بده بستان نیز توافقی نامتوازن بود که داده و ستاندۀ طرفین به هیچ وجه به یک اندازه نبود. حتی با چشم پوشی از این مورد باز هم برجام توافقی بد است چرا که تزلزل حاکم بر آن نمی تواند هیچ چشم انداز بلندمدت و امتیاز قطعی برای ایران داشته باشد. فقط کافی است که با خوش‌بینی حداکثری فردا را روز احیای برجام تصور کنیم، بایدن را آنچنان که در چشم غربگرایان ایرانی مشهود است شخصی متعهد و ایران را بهره‌مند از مواهب عدیدۀ اقتصادی رفع تحریمها؛ حتی در این شرایط نیز تغییر رئیس دولت در آمریکا همه چیز را به موقعیت فعلی می کشاند. حال اگر عینک خوش‌بینی را نیز از چشمانمان برداریم، واشنگتن این امکان را دارد که هر آن نظام تحریمی ایران را در پوشش تحریمهای جدید به تهران تحمیل کند. زنجیرۀ چرایی بد بودن این توافق را تا ده‌ها مورد دیگر می‌توان ادامه داد؛ اما با همین متر و معیارها نیز می‌توان دریافت که بهترین سرانجام مذاکرات وین می تواند تجربه کردن یکی از بدترین موقعیتها برای ایران باشد.

2- اردیبهشت سال97 وقتی دونالد ترامپ به راحتی خوردن یک لیوان آب خنک خبر از خروج یکطرفۀ آمریکا از برجام داد، بی‌پاسخی کم‌نظیری در میان بسیاری از تصمیم‍‌گیران دولتی وقت در مواجهه با شرایط حادث شده به وجود آمد. از سویی برجام بلاموضوع‌تر از هر زمان دیگری شده بود و از سوی دیگر ایران برنامۀ مشخصی برای تغییر قاعدۀ بازی نداشت. از همین رو دولت وقت در فاصلۀ 30 ماهۀ خروج آمریکا از برجام تا رأی آوردن جو بایدن هیچ اقدام مؤثری جز دعا برای پیروزی دموکراتها انجام نداد (شرایطی که  باز هم می‌توان انتظار تکرار آن را با تغییر دولت آمریکا داشت). در این شرایط سناریوهای موجود به 2دسته تقسیم می‌شدند:

الف) پذیرش واقعیت ترامپ و روی آوردن به دور جدید مذاکرات و اعطای امتیازهای جدید به امید تجدیدنظر پیش‌بینی ناپذیرترین ساکن کاخ سفید

ب) حرکت به سمت کم اثر کردن فشار تحریمها و بالا بردن هزینۀ عهدشکنی طرف مقابل.

در این میان هرقدر روحانی و غربگرایان به گزینۀ اول متمایل بودند، منتقدان برجام و واقع‌گرایان راه حل دوم را توصیه می‌کردند. با این حال هر کدام از این دو رویکرد واقعیتی انکارناپذیر را با خود به همراه داشت. در حالت اول امتیازات اعطایی ایران دومینووار و انتهاناپذیر تا نقطه‌ای پیش می رفت که ایران تمام ابزارهای خود را از دست داده و به سمت فروپاشی حرکت کند و حالت دوم نیز در صورت عملیاتی شدن پروسه ای بلندمدت داشت و جامعۀ بحران‌زده را چندان نمی‌توانست راضی نگه دارد.

با این حال سرنوشت محتوم ایران در موقعیت فعلی هیچ گزینۀ سامان‌بخش کوتاه‌مدتی نداشته و ندارد. تحریم اقتصادی ابزاری قدرتمند با هدفی مشخص و رویه‌ای نامرئی است. کشوری تحریم می‌شود تا در اثر تحریم تضعیف شده و در اثر تضعیف یا تسلیم شود یا با اعتراض عمومی ساقط؛ متقابلاً تنها راهی که می‌تواند محاسبات تحریم‌کننده را علیه تحریم‌شونده دچار تجدیدنظر کند، این است که تحریم‌کننده شاهد این واقعیت باشد که ابزار تحریمی، ضریبی کاهشی پیدا کرده و امکان تحقق «تسلیم» یا «فروپاشی» را ندارد. اینجا همان نقطه‌ای است که دست برتر نیز خود را برای عقب نشینی آماده می‌کند.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سرانجام شتر مذاکرات هسته‌ای مقابل خانۀ دولت سیزدهم نیز بر زمین نشست تا سیدابراهیم رئیسی، چهارمین رئیس‌جمهوری باشد که بخشی از توان و ظرفیت خود را معطوف به پیگیری این پرونده کند. شروع دور جدید گفتگوها میان ایران و 1+4 در هتل کوبورگ وین در ششم آذرماه را احتمالاً بتوان دشوارترین مأموریت دولت جدید از زمان به دست گرفتن قدرت اجرایی کشور دانست.   هرقدر که رئیسی در ایام انتخابات بر «اصل» نبودن سیاست خارجی در مسیر دولتداری‌اش تأکید کرده بود؛ اما چه بخواهد و چه نخواهد مهمترین موضوعی که تا به اینجا میان او و افکارعمومی ارتباط برقرار کرده است، سرنوشت مذاکرات وین است. چه از آن رو که بخش نامتمایل جامعه به دولت سیزدهم که بخش بزرگی از رأی دهندگان به رئیس دولت سابق هستند اکنون و پس از تغییر تیم مذاکره کننده به گوشه‌ای نشسته اند و در ملایم ترین حالت می گویند: «گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن» و چه از این رو که حامیان دولت او نیز انتظار ادامۀ مسیر طی شده در 8 سال گذشته را ندارند و به دنبال نشانه‌هایی از تغییر رویکرد سیاست خارجی کشور به موازات تغییر رئیس‌جمهور می‌گردند. در این میان موقعیت شکنندۀ جامعه و سطح بالای مطالبات عمومی باعث می‌شود که حتی سرنوشت هفتگی مذاکرات و سیگنال دریافت شده از آن معادلات داخلی را به نفع یا به ضرر دولت تغییر دهد.  با تمامی این اوصاف چشم انداز پروندۀ هسته‌ای ایران را چگونه می توان ترسیم کرد؟ آیا دولت سیزدهم امکان طی کردن مسیری سوای از آنچه در 8 سال گذشته طی شد را دارد؟ وضعیت فعلی مذاکرات چگونه است؟ و ده‌ها علامت سؤال دیگر که دربارۀ هیچکدام با قطعیت نمی‌توان سخن گفت، تنها بخشی از سؤالات جامعۀ ایران در سال 1400 است و چه زود زمان گذشت! یحتمل 18 سال پیش و همزمان با گفتگوهای ایران با وزرای خارجۀ تروئیکای اروپایی در کاخ سعدآباد کمتر کسی به این فکر می کرد که شروع این مذاکرات پایانی چنین طویل داشته باشد. با این حال اکنون اینجا ایستاده‌ایم و قضاوت گذشته و چشم انداز آینده وابسته به درک صحیح شرایط فعلی است. در این زمینه، نکاتی را بر خواهیم شمرد:  1- گفتگوهای ایران و 1+4 برخلاف آنچه که از سال 82 تا 94 پیگیری شد، مبتنی بر متنی مستند است و موضوع آن نیز چگونگی بازگشت آمریکا به برجام و برگشت ایران به تعهدات سال 2015 است. بر همین اساس هیچ انتظار فرابرجامی نیز نمی توان از این گفتگوها داشت و اگر برجام را مصداقی از یک قرارداد بد بدانیم، نمی توان چشم امید چندانی به سرانجام این گفتگوها داشت. چرا برجام توافقی بد است؟  پاسخ این پرسش نیز همانند بسیاری از مسائل سیاسی امروز از عالم احتمالات گذشته و در قاموس تجربیات مشهود است. اگر سال94 برای بد بودن چنین توافقی از باید و شایدها سخن می گفتیم، اکنون از شد و نشدها باید سخن گفت. با این همه برجام پیش از هرچیز فروش بخشی از استقلال و امنیت ایران در مقابل دریافت کمی از گشایشهای مادی بود. شاید چنین توافقی از سر اضطرار معقول آید اما به هیچ وجه نمی تواند نشانی از پیروزی باشد.  با چشم‌پوشی از این مورد، برجام حتی در قامت بده بستان نیز توافقی نامتوازن بود که داده و ستاندۀ طرفین به هیچ وجه به یک اندازه نبود. حتی با چشم پوشی از این مورد باز هم برجام توافقی بد است چرا که تزلزل حاکم بر آن نمی تواند هیچ چشم انداز بلندمدت و امتیاز قطعی برای ایران داشته باشد. فقط کافی است که با خوش‌بینی حداکثری فردا را روز احیای برجام تصور کنیم، بایدن را آنچنان که در چشم غربگرایان ایرانی مشهود است شخصی متعهد و ایران را بهره‌مند از مواهب عدیدۀ اقتصادی رفع تحریمها؛ حتی در این شرایط نیز تغییر رئیس دولت در آمریکا همه چیز را به موقعیت فعلی می کشاند. حال اگر عینک خوش‌بینی را نیز از چشمانمان برداریم، واشنگتن این امکان را دارد که هر آن نظام تحریمی ایران را در پوشش تحریمهای جدید به تهران تحمیل کند. زنجیرۀ چرایی بد بودن این توافق را تا ده‌ها مورد دیگر می‌توان ادامه داد؛ اما با همین متر و معیارها نیز می‌توان دریافت که بهترین سرانجام مذاکرات وین می تواند تجربه کردن یکی از بدترین موقعیتها برای ایران باشد.  2- اردیبهشت سال97 وقتی دونالد ترامپ به راحتی خوردن یک لیوان آب خنک خبر از خروج یکطرفۀ آمریکا از برجام داد، بی‌پاسخی کم‌نظیری در میان بسیاری از تصمیم‍‌گیران دولتی وقت در مواجهه با شرایط حادث شده به وجود آمد. از سویی برجام بلاموضوع‌تر از هر زمان دیگری شده بود و از سوی دیگر ایران برنامۀ مشخصی برای تغییر قاعدۀ بازی نداشت. از همین رو دولت وقت در فاصلۀ 30 ماهۀ خروج آمریکا از برجام تا رأی آوردن جو بایدن هیچ اقدام مؤثری جز دعا برای پیروزی دموکراتها انجام نداد (شرایطی که  باز هم می‌توان انتظار تکرار آن را با تغییر دولت آمریکا داشت). در این شرایط سناریوهای موجود به 2دسته تقسیم می‌شدند:  الف) پذیرش واقعیت ترامپ و روی آوردن به دور جدید مذاکرات و اعطای امتیازهای جدید به امید تجدیدنظر پیش‌بینی ناپذیرترین ساکن کاخ سفید  ب) حرکت به سمت کم اثر کردن فشار تحریمها و بالا بردن هزینۀ عهدشکنی طرف مقابل.  در این میان هرقدر روحانی و غربگرایان به گزینۀ اول متمایل بودند، منتقدان برجام و واقع‌گرایان راه حل دوم را توصیه می‌کردند. با این حال هر کدام از این دو رویکرد واقعیتی انکارناپذیر را با خود به همراه داشت. در حالت اول امتیازات اعطایی ایران دومینووار و انتهاناپذیر تا نقطه‌ای پیش می رفت که ایران تمام ابزارهای خود را از دست داده و به سمت فروپاشی حرکت کند و حالت دوم نیز در صورت عملیاتی شدن پروسه ای بلندمدت داشت و جامعۀ بحران‌زده را چندان نمی‌توانست راضی نگه دارد.  با این حال سرنوشت محتوم ایران در موقعیت فعلی هیچ گزینۀ سامان‌بخش کوتاه‌مدتی نداشته و ندارد. تحریم اقتصادی ابزاری قدرتمند با هدفی مشخص و رویه‌ای نامرئی است. کشوری تحریم می‌شود تا در اثر تحریم تضعیف شده و در اثر تضعیف یا تسلیم شود یا با اعتراض عمومی ساقط؛ متقابلاً تنها راهی که می‌تواند محاسبات تحریم‌کننده را علیه تحریم‌شونده دچار تجدیدنظر کند، این است که تحریم‌کننده شاهد این واقعیت باشد که ابزار تحریمی، ضریبی کاهشی پیدا کرده و امکان تحقق «تسلیم» یا «فروپاشی» را ندارد. اینجا همان نقطه‌ای است که دست برتر نیز خود را برای عقب نشینی آماده می‌کند. پابرجایی بر موازنه  برجام تنها به نفع آمریکا خواهد بود  3- برجام در اختصاری‌ترین تعریف توافقی بود که بخشی از تحریمهای ایران را به شکل مشروط متوقف می‌کرد و در مقابل ایران نیز متعهد به سطح و حجم محدود غنی‌سازی صنعتی 5/3 درصدی و پذیرش نظارتهای فراپادمانی (پروتکل الحاقی) می‌شد. با چنین نگاهی و چشم‌پوشی بر نتایج فرامتنی این توافق، خروج آمریکا از برجام ایران را از امتیازهای توافق محروم کرده و هزینه‌های توافق را پابرجا نگه داشت.  در این فضا رویکرد دولت سابق عدم نقض تعهدات ایرانی با نیت اثبات حسن نیت، تنش زدایی، راضی نگه داشتن دیگر طرفهای حاضر در برجام و فعال نشدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت بود. در نقطۀ مقابل اما واقع‌گرایان بر این واقعیت تأکید داشتند که پابرجایی این موازنه تنها به نفع آمریکا خواهد بود و آنها اصطلاحاً هم خدا (مهارشدن برنامۀ هسته‌ای ایران) را خواهند داشت و هم خرما (پابرجایی و تقویت نظام تحریمها و تضعیف روزافزون اقتصاد ایران) را؛ از همین رو تغییر موازنه می‌توانست به تجدیدنظر معادلات طرف مقابل منتهی شود.  در این فضا اقدامات جدید ایران از زمستان 99 و در سایۀ نارضایتی دولت مستقر که تا روز آخر این اقدامات را مانع احیای برجام خواند شروع شد. شروع مجدد غنی سازی 20% در زمستان 99 با حملۀ سایبری به تأسیسات نطنز در بهار1400 و تحمیل هزینۀ سنگین به ایران همراه شد و ایران نیز در کمتر از 72 ساعت پس از این حمله، برای اولین بار غنی‌سازی 60% را آغاز کرد. به موازات این افزایش سطح غنی‌سازی، ایران با آفلاین کردن دوربین‌های آنلاین آژانس بین المللی انرژی اتمی عملاً از پذیرش نظارتهای فراپادمانی نیز استنکاف ورزید. تمامی این اقدامات یک معنا بیشتر نداشت: ایران از هر زمان دیگری به بمب اتم نزدیکتر است!  به عبارت ساده‌تر موقعیتی که خواستۀ ایران (لغو تحریم) را ایجاب نکند، امتیاز غرب (مهار قدرت غنی‌سازی ایران) را نیز مردود خواهد کرد. با این نگاه و در سایه تغییر رویۀ ایران، گفتگوهای وین میان ایران و 1+4 برای بازگشت آمریکا به برجام آغاز شد. مذاکراتی که 6 دور ابتدایی آن به ریاست عباس عراقچی و پیش از روی کار آمدن دولت سیزدهم پیگیری شد و پس از وقفه‌ای 5 ماهه، از یک ماه پیش و به ریاست علی باقری معاون سیاسی جدید وزارت امور خارجه پی گرفته شد.  4- با نظر به شرایط تشریح شده احتمالاً با درک بهتری می توان به روند مذاکرات فعلی نگریست. دور جدید مذاکرات وین در شرایطی خاص برگزار شده است. حالا تیمی که بیشترین زاویه را با برجام داشته، مأموریت احیای توافقی را به عهده دارد که خود چندان به آیندۀ آن امیدوار نیست. با این حال آنچه از رفتار و گفتار دولتمردان به چشم می آید، تمایل دولت سیزدهم به احیای برجام با تمام مقتضیات گریزناپذیر آن است. تعهد ایران به توافق سال 2015 در کنار امکان‌ناپذیری توافقی جدید عملا ًباعث شده تا تیم منتقدان برجام نیز اهتمام خود را بر احیای آن با رویکردی جدید بگذارند. به گونه‌ای که این بار تیم مذاکره‌کننده با رویه‌ای تهاجمی وارد میز مذاکرات شده و حتی پیش‌نویس جدید و متمایزی به نسبت پیش‌نویس تدوین شدۀ ادوار قبلی مذاکرات به ریاست عراقچی را در دستورکار گفتگوها قرار داده است.  مضاف بر اینها هرقدر دولت سابق از عجلۀ ایران برای انعقاد توافق سخن می‌گفت، تیم جدید حداقل در گفتار و رفتار نشانه‌ای از این تعجیل ندارد تا برخلاف مذاکرات سال 93 و تشکیل کمپین «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» توسط وزارت خارجۀ وقت، این بار ایران صرفاً «توافق خوب» و لغو کامل تحریمهای برجامی و تحریمهای پسابرجامی را پیش شرط بازگشت به تعهدات سال 2015 بداند. علاوه بر این تیم جدید نه تنها میدان را مقابل دیپلماسی قرار نمی دهد که تمایل بهره‌برداری حداکثری از آن را در جریان مذاکرات دارد. برای مثال اگر روحانی آزمایش موشکی کشورمان را مانعی بر ثمردهی برجام می دانست، حالا تعجیل سپاه پاسداران در برگزاری رزمایش پیامبر اعظم (ص)17  با رضایت دستگاه سیاست خارجی حکایت از تغییر نگاه دولت جدید دارد.  در این میان اما طرف آمریکایی نیز که به خوبی از تأثیر نظام تحریمی خود بر شرایط اقتصادی ایران آگاهی دارد، دائماً زمزمه‌هایی مبنی بر توافق جدید و اضافه کردن موضوع موشکهای ایران و گروه‌های مقاومت طرح می‌کند و صراحتاً برجام را توافقی حداقلی و زمینه‌ساز اخذ تعهدات جدید از ایران می‌داند. سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟  5- سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟ هر پاسخ قطعی به این پرسش، پاسخی نامعتبر است؛ اما توازن قوای طرفین باعث شده تا طرفین متمایل به توافق باشند. ایران ترس اتمی شدن خود را در صورت پابرجا ماندن تحریم ها تا حد زیادی تثبیت کرده و متقابلاً طرف آمریکایی نیز از نابسمانی داخلی ایران آگاهی دارد. هرچند این موازنه تا نقطۀ برابر فاصله زیادی دارد؛ اما تا حد زیادی هر دو طرف را راضی و متمایل به توافق خواهد کرد اما این توافق می‌تواند آغاز نقشۀ راهی جدید هم باشد. به همین خاطر بازگشت یا عدم بازگشت دو طرف به تعهدات سال 2015 شاید حساسیت عمومی حداکثری ایجاد کند اما پاسخ معمای مذاکرات نخواهد بود!  آنچه که مشهود است، این است که ایران پادتن تحریمهای غرب را در تقویت مناسبات با شرق جستجو می کند. آنچنان که آمریکا 6 ماه گذشته حداقل 3 بار برای راضی کردن چین به کاهش خرید نفت از ایران با پکن وارد گفتگو شده و به توفیقی دست نیافته است. آمریکا به خوبی می‌داند که پابرجایی تحریمها علیه ایران در شرایطی که ایران صادرات روزانه بیش از 1 میلیون بشکه نفت خود را تثبیت کرده و نشانه‌هایی از افزایش روز افزون آن در سایۀ تقویت روابط با شرق وجود دارد، هرقدر هم که مؤثر باشند کارویژۀ خود در کشاندن ایران به موقعیت فروپاشی را از دست می‌دهد. از همین رو بخش مؤثری از سرنوشت پرونده هسته‌ای ایران و نزاع غرب را باید در تحولات شرق جستجو کرد.  با تمام این اوصاف نمی‌توان نسبت به چند واقعیت چشم‌پوشی کرد:  الف) موقعیت دولت سیزدهم در داخل کشور بسیار شکننده است. انباشت نارضایتی عمومی در 4 سال گذشته در کنار حوادث تلخی که در 2 سال گذشته تبدیل به بخشی از حافظۀ جمعی مردم شد و نهایتاً کاهش نرخ مشارکت سیاسی در انتخابات خرداد 1400 باعث شده دولت پشتوانۀ قوی داخلی در مذاکرات نداشته باشد و این واقعیت مهمترین پاشنۀ آشیل مذاکرات ایرانی در مواجهه با تهدیدهای طرف مقابل برای خروج از میز مذاکره با نیت وادار کردن ایران به پذیرش خواسته‌های جدید است.  ب) تیم جدید مذاکره‌کننده اگر چانه‌زنان خوب و زبردستی هم باشند، یقیناً روایتگران بسیار بدی هستند. ضعف در روایت باعث شده تا عملاً افکار عمومی هیچ خطی را از طرف ایرانی دریافت نکند. این معضل در بلندمدت تأثیر انکارناپذیری بر قضاوت عمومی از مذاکرات فعلی خواهد داشت.  ج) بازگشت به تعهدات برجامی در دولت رئیسی، سرانجام این دولت را نیز در افکار عمومی به‌عنوان موافق رویۀ سابق تثبیت خواهد کرد. نرمالیزه شدنِ گریزناپذیرِ این رویه دست کنشگران و نخبگان سیاسی را برای اجماع‌سازی داخلی بر افزایش قدرت بازدارندگی کشور تا حد زیادی خواهد بست و حتی در صورت لغو تحریمهای برجامی، کماکان دست غرب را برای مهار قدرت داخل از طریق فشار اجتماعی باز خواهد گذاشت.  گزارش از صادق فرامرزی – دکترای جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه تهران

پابرجایی بر موازنه برجام تنها به نفع آمریکا خواهد بود

3- برجام در اختصاری‌ترین تعریف توافقی بود که بخشی از تحریمهای ایران را به شکل مشروط متوقف می‌کرد و در مقابل ایران نیز متعهد به سطح و حجم محدود غنی‌سازی صنعتی 5/3 درصدی و پذیرش نظارتهای فراپادمانی (پروتکل الحاقی) می‌شد. با چنین نگاهی و چشم‌پوشی بر نتایج فرامتنی این توافق، خروج آمریکا از برجام ایران را از امتیازهای توافق محروم کرده و هزینه‌های توافق را پابرجا نگه داشت.

در این فضا رویکرد دولت سابق عدم نقض تعهدات ایرانی با نیت اثبات حسن نیت، تنش زدایی، راضی نگه داشتن دیگر طرفهای حاضر در برجام و فعال نشدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت بود. در نقطۀ مقابل اما واقع‌گرایان بر این واقعیت تأکید داشتند که پابرجایی این موازنه تنها به نفع آمریکا خواهد بود و آنها اصطلاحاً هم خدا (مهارشدن برنامۀ هسته‌ای ایران) را خواهند داشت و هم خرما (پابرجایی و تقویت نظام تحریمها و تضعیف روزافزون اقتصاد ایران) را؛ از همین رو تغییر موازنه می‌توانست به تجدیدنظر معادلات طرف مقابل منتهی شود.

در این فضا اقدامات جدید ایران از زمستان 99 و در سایۀ نارضایتی دولت مستقر که تا روز آخر این اقدامات را مانع احیای برجام خواند شروع شد. شروع مجدد غنی سازی 20% در زمستان 99 با حملۀ سایبری به تأسیسات نطنز در بهار1400 و تحمیل هزینۀ سنگین به ایران همراه شد و ایران نیز در کمتر از 72 ساعت پس از این حمله، برای اولین بار غنی‌سازی 60% را آغاز کرد. به موازات این افزایش سطح غنی‌سازی، ایران با آفلاین کردن دوربین‌های آنلاین آژانس بین المللی انرژی اتمی عملاً از پذیرش نظارتهای فراپادمانی نیز استنکاف ورزید. تمامی این اقدامات یک معنا بیشتر نداشت: ایران از هر زمان دیگری به بمب اتم نزدیکتر است!

به عبارت ساده‌تر موقعیتی که خواستۀ ایران (لغو تحریم) را ایجاب نکند، امتیاز غرب (مهار قدرت غنی‌سازی ایران) را نیز مردود خواهد کرد. با این نگاه و در سایه تغییر رویۀ ایران، گفتگوهای وین میان ایران و 1+4 برای بازگشت آمریکا به برجام آغاز شد. مذاکراتی که 6 دور ابتدایی آن به ریاست عباس عراقچی و پیش از روی کار آمدن دولت سیزدهم پیگیری شد و پس از وقفه‌ای 5 ماهه، از یک ماه پیش و به ریاست علی باقری معاون سیاسی جدید وزارت امور خارجه پی گرفته شد.

4- با نظر به شرایط تشریح شده احتمالاً با درک بهتری می توان به روند مذاکرات فعلی نگریست. دور جدید مذاکرات وین در شرایطی خاص برگزار شده است. حالا تیمی که بیشترین زاویه را با برجام داشته، مأموریت احیای توافقی را به عهده دارد که خود چندان به آیندۀ آن امیدوار نیست. با این حال آنچه از رفتار و گفتار دولتمردان به چشم می آید، تمایل دولت سیزدهم به احیای برجام با تمام مقتضیات گریزناپذیر آن است. تعهد ایران به توافق سال 2015 در کنار امکان‌ناپذیری توافقی جدید عملا ًباعث شده تا تیم منتقدان برجام نیز اهتمام خود را بر احیای آن با رویکردی جدید بگذارند. به گونه‌ای که این بار تیم مذاکره‌کننده با رویه‌ای تهاجمی وارد میز مذاکرات شده و حتی پیش‌نویس جدید و متمایزی به نسبت پیش‌نویس تدوین شدۀ ادوار قبلی مذاکرات به ریاست عراقچی را در دستورکار گفتگوها قرار داده است.

مضاف بر اینها هرقدر دولت سابق از عجلۀ ایران برای انعقاد توافق سخن می‌گفت، تیم جدید حداقل در گفتار و رفتار نشانه‌ای از این تعجیل ندارد تا برخلاف مذاکرات سال 93 و تشکیل کمپین «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» توسط وزارت خارجۀ وقت، این بار ایران صرفاً «توافق خوب» و لغو کامل تحریمهای برجامی و تحریمهای پسابرجامی را پیش شرط بازگشت به تعهدات سال 2015 بداند. علاوه بر این تیم جدید نه تنها میدان را مقابل دیپلماسی قرار نمی دهد که تمایل بهره‌برداری حداکثری از آن را در جریان مذاکرات دارد. برای مثال اگر روحانی آزمایش موشکی کشورمان را مانعی بر ثمردهی برجام می دانست، حالا تعجیل سپاه پاسداران در برگزاری رزمایش پیامبر اعظم (ص)17  با رضایت دستگاه سیاست خارجی حکایت از تغییر نگاه دولت جدید دارد.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سرانجام شتر مذاکرات هسته‌ای مقابل خانۀ دولت سیزدهم نیز بر زمین نشست تا سیدابراهیم رئیسی، چهارمین رئیس‌جمهوری باشد که بخشی از توان و ظرفیت خود را معطوف به پیگیری این پرونده کند. شروع دور جدید گفتگوها میان ایران و 1+4 در هتل کوبورگ وین در ششم آذرماه را احتمالاً بتوان دشوارترین مأموریت دولت جدید از زمان به دست گرفتن قدرت اجرایی کشور دانست.   هرقدر که رئیسی در ایام انتخابات بر «اصل» نبودن سیاست خارجی در مسیر دولتداری‌اش تأکید کرده بود؛ اما چه بخواهد و چه نخواهد مهمترین موضوعی که تا به اینجا میان او و افکارعمومی ارتباط برقرار کرده است، سرنوشت مذاکرات وین است. چه از آن رو که بخش نامتمایل جامعه به دولت سیزدهم که بخش بزرگی از رأی دهندگان به رئیس دولت سابق هستند اکنون و پس از تغییر تیم مذاکره کننده به گوشه‌ای نشسته اند و در ملایم ترین حالت می گویند: «گر تو بهتر می‌زنی بستان بزن» و چه از این رو که حامیان دولت او نیز انتظار ادامۀ مسیر طی شده در 8 سال گذشته را ندارند و به دنبال نشانه‌هایی از تغییر رویکرد سیاست خارجی کشور به موازات تغییر رئیس‌جمهور می‌گردند. در این میان موقعیت شکنندۀ جامعه و سطح بالای مطالبات عمومی باعث می‌شود که حتی سرنوشت هفتگی مذاکرات و سیگنال دریافت شده از آن معادلات داخلی را به نفع یا به ضرر دولت تغییر دهد.  با تمامی این اوصاف چشم انداز پروندۀ هسته‌ای ایران را چگونه می توان ترسیم کرد؟ آیا دولت سیزدهم امکان طی کردن مسیری سوای از آنچه در 8 سال گذشته طی شد را دارد؟ وضعیت فعلی مذاکرات چگونه است؟ و ده‌ها علامت سؤال دیگر که دربارۀ هیچکدام با قطعیت نمی‌توان سخن گفت، تنها بخشی از سؤالات جامعۀ ایران در سال 1400 است و چه زود زمان گذشت! یحتمل 18 سال پیش و همزمان با گفتگوهای ایران با وزرای خارجۀ تروئیکای اروپایی در کاخ سعدآباد کمتر کسی به این فکر می کرد که شروع این مذاکرات پایانی چنین طویل داشته باشد. با این حال اکنون اینجا ایستاده‌ایم و قضاوت گذشته و چشم انداز آینده وابسته به درک صحیح شرایط فعلی است. در این زمینه، نکاتی را بر خواهیم شمرد:  1- گفتگوهای ایران و 1+4 برخلاف آنچه که از سال 82 تا 94 پیگیری شد، مبتنی بر متنی مستند است و موضوع آن نیز چگونگی بازگشت آمریکا به برجام و برگشت ایران به تعهدات سال 2015 است. بر همین اساس هیچ انتظار فرابرجامی نیز نمی توان از این گفتگوها داشت و اگر برجام را مصداقی از یک قرارداد بد بدانیم، نمی توان چشم امید چندانی به سرانجام این گفتگوها داشت. چرا برجام توافقی بد است؟  پاسخ این پرسش نیز همانند بسیاری از مسائل سیاسی امروز از عالم احتمالات گذشته و در قاموس تجربیات مشهود است. اگر سال94 برای بد بودن چنین توافقی از باید و شایدها سخن می گفتیم، اکنون از شد و نشدها باید سخن گفت. با این همه برجام پیش از هرچیز فروش بخشی از استقلال و امنیت ایران در مقابل دریافت کمی از گشایشهای مادی بود. شاید چنین توافقی از سر اضطرار معقول آید اما به هیچ وجه نمی تواند نشانی از پیروزی باشد.  با چشم‌پوشی از این مورد، برجام حتی در قامت بده بستان نیز توافقی نامتوازن بود که داده و ستاندۀ طرفین به هیچ وجه به یک اندازه نبود. حتی با چشم پوشی از این مورد باز هم برجام توافقی بد است چرا که تزلزل حاکم بر آن نمی تواند هیچ چشم انداز بلندمدت و امتیاز قطعی برای ایران داشته باشد. فقط کافی است که با خوش‌بینی حداکثری فردا را روز احیای برجام تصور کنیم، بایدن را آنچنان که در چشم غربگرایان ایرانی مشهود است شخصی متعهد و ایران را بهره‌مند از مواهب عدیدۀ اقتصادی رفع تحریمها؛ حتی در این شرایط نیز تغییر رئیس دولت در آمریکا همه چیز را به موقعیت فعلی می کشاند. حال اگر عینک خوش‌بینی را نیز از چشمانمان برداریم، واشنگتن این امکان را دارد که هر آن نظام تحریمی ایران را در پوشش تحریمهای جدید به تهران تحمیل کند. زنجیرۀ چرایی بد بودن این توافق را تا ده‌ها مورد دیگر می‌توان ادامه داد؛ اما با همین متر و معیارها نیز می‌توان دریافت که بهترین سرانجام مذاکرات وین می تواند تجربه کردن یکی از بدترین موقعیتها برای ایران باشد.  2- اردیبهشت سال97 وقتی دونالد ترامپ به راحتی خوردن یک لیوان آب خنک خبر از خروج یکطرفۀ آمریکا از برجام داد، بی‌پاسخی کم‌نظیری در میان بسیاری از تصمیم‍‌گیران دولتی وقت در مواجهه با شرایط حادث شده به وجود آمد. از سویی برجام بلاموضوع‌تر از هر زمان دیگری شده بود و از سوی دیگر ایران برنامۀ مشخصی برای تغییر قاعدۀ بازی نداشت. از همین رو دولت وقت در فاصلۀ 30 ماهۀ خروج آمریکا از برجام تا رأی آوردن جو بایدن هیچ اقدام مؤثری جز دعا برای پیروزی دموکراتها انجام نداد (شرایطی که  باز هم می‌توان انتظار تکرار آن را با تغییر دولت آمریکا داشت). در این شرایط سناریوهای موجود به 2دسته تقسیم می‌شدند:  الف) پذیرش واقعیت ترامپ و روی آوردن به دور جدید مذاکرات و اعطای امتیازهای جدید به امید تجدیدنظر پیش‌بینی ناپذیرترین ساکن کاخ سفید  ب) حرکت به سمت کم اثر کردن فشار تحریمها و بالا بردن هزینۀ عهدشکنی طرف مقابل.  در این میان هرقدر روحانی و غربگرایان به گزینۀ اول متمایل بودند، منتقدان برجام و واقع‌گرایان راه حل دوم را توصیه می‌کردند. با این حال هر کدام از این دو رویکرد واقعیتی انکارناپذیر را با خود به همراه داشت. در حالت اول امتیازات اعطایی ایران دومینووار و انتهاناپذیر تا نقطه‌ای پیش می رفت که ایران تمام ابزارهای خود را از دست داده و به سمت فروپاشی حرکت کند و حالت دوم نیز در صورت عملیاتی شدن پروسه ای بلندمدت داشت و جامعۀ بحران‌زده را چندان نمی‌توانست راضی نگه دارد.  با این حال سرنوشت محتوم ایران در موقعیت فعلی هیچ گزینۀ سامان‌بخش کوتاه‌مدتی نداشته و ندارد. تحریم اقتصادی ابزاری قدرتمند با هدفی مشخص و رویه‌ای نامرئی است. کشوری تحریم می‌شود تا در اثر تحریم تضعیف شده و در اثر تضعیف یا تسلیم شود یا با اعتراض عمومی ساقط؛ متقابلاً تنها راهی که می‌تواند محاسبات تحریم‌کننده را علیه تحریم‌شونده دچار تجدیدنظر کند، این است که تحریم‌کننده شاهد این واقعیت باشد که ابزار تحریمی، ضریبی کاهشی پیدا کرده و امکان تحقق «تسلیم» یا «فروپاشی» را ندارد. اینجا همان نقطه‌ای است که دست برتر نیز خود را برای عقب نشینی آماده می‌کند. پابرجایی بر موازنه  برجام تنها به نفع آمریکا خواهد بود  3- برجام در اختصاری‌ترین تعریف توافقی بود که بخشی از تحریمهای ایران را به شکل مشروط متوقف می‌کرد و در مقابل ایران نیز متعهد به سطح و حجم محدود غنی‌سازی صنعتی 5/3 درصدی و پذیرش نظارتهای فراپادمانی (پروتکل الحاقی) می‌شد. با چنین نگاهی و چشم‌پوشی بر نتایج فرامتنی این توافق، خروج آمریکا از برجام ایران را از امتیازهای توافق محروم کرده و هزینه‌های توافق را پابرجا نگه داشت.  در این فضا رویکرد دولت سابق عدم نقض تعهدات ایرانی با نیت اثبات حسن نیت، تنش زدایی، راضی نگه داشتن دیگر طرفهای حاضر در برجام و فعال نشدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای شورای امنیت بود. در نقطۀ مقابل اما واقع‌گرایان بر این واقعیت تأکید داشتند که پابرجایی این موازنه تنها به نفع آمریکا خواهد بود و آنها اصطلاحاً هم خدا (مهارشدن برنامۀ هسته‌ای ایران) را خواهند داشت و هم خرما (پابرجایی و تقویت نظام تحریمها و تضعیف روزافزون اقتصاد ایران) را؛ از همین رو تغییر موازنه می‌توانست به تجدیدنظر معادلات طرف مقابل منتهی شود.  در این فضا اقدامات جدید ایران از زمستان 99 و در سایۀ نارضایتی دولت مستقر که تا روز آخر این اقدامات را مانع احیای برجام خواند شروع شد. شروع مجدد غنی سازی 20% در زمستان 99 با حملۀ سایبری به تأسیسات نطنز در بهار1400 و تحمیل هزینۀ سنگین به ایران همراه شد و ایران نیز در کمتر از 72 ساعت پس از این حمله، برای اولین بار غنی‌سازی 60% را آغاز کرد. به موازات این افزایش سطح غنی‌سازی، ایران با آفلاین کردن دوربین‌های آنلاین آژانس بین المللی انرژی اتمی عملاً از پذیرش نظارتهای فراپادمانی نیز استنکاف ورزید. تمامی این اقدامات یک معنا بیشتر نداشت: ایران از هر زمان دیگری به بمب اتم نزدیکتر است!  به عبارت ساده‌تر موقعیتی که خواستۀ ایران (لغو تحریم) را ایجاب نکند، امتیاز غرب (مهار قدرت غنی‌سازی ایران) را نیز مردود خواهد کرد. با این نگاه و در سایه تغییر رویۀ ایران، گفتگوهای وین میان ایران و 1+4 برای بازگشت آمریکا به برجام آغاز شد. مذاکراتی که 6 دور ابتدایی آن به ریاست عباس عراقچی و پیش از روی کار آمدن دولت سیزدهم پیگیری شد و پس از وقفه‌ای 5 ماهه، از یک ماه پیش و به ریاست علی باقری معاون سیاسی جدید وزارت امور خارجه پی گرفته شد.  4- با نظر به شرایط تشریح شده احتمالاً با درک بهتری می توان به روند مذاکرات فعلی نگریست. دور جدید مذاکرات وین در شرایطی خاص برگزار شده است. حالا تیمی که بیشترین زاویه را با برجام داشته، مأموریت احیای توافقی را به عهده دارد که خود چندان به آیندۀ آن امیدوار نیست. با این حال آنچه از رفتار و گفتار دولتمردان به چشم می آید، تمایل دولت سیزدهم به احیای برجام با تمام مقتضیات گریزناپذیر آن است. تعهد ایران به توافق سال 2015 در کنار امکان‌ناپذیری توافقی جدید عملا ًباعث شده تا تیم منتقدان برجام نیز اهتمام خود را بر احیای آن با رویکردی جدید بگذارند. به گونه‌ای که این بار تیم مذاکره‌کننده با رویه‌ای تهاجمی وارد میز مذاکرات شده و حتی پیش‌نویس جدید و متمایزی به نسبت پیش‌نویس تدوین شدۀ ادوار قبلی مذاکرات به ریاست عراقچی را در دستورکار گفتگوها قرار داده است.  مضاف بر اینها هرقدر دولت سابق از عجلۀ ایران برای انعقاد توافق سخن می‌گفت، تیم جدید حداقل در گفتار و رفتار نشانه‌ای از این تعجیل ندارد تا برخلاف مذاکرات سال 93 و تشکیل کمپین «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» توسط وزارت خارجۀ وقت، این بار ایران صرفاً «توافق خوب» و لغو کامل تحریمهای برجامی و تحریمهای پسابرجامی را پیش شرط بازگشت به تعهدات سال 2015 بداند. علاوه بر این تیم جدید نه تنها میدان را مقابل دیپلماسی قرار نمی دهد که تمایل بهره‌برداری حداکثری از آن را در جریان مذاکرات دارد. برای مثال اگر روحانی آزمایش موشکی کشورمان را مانعی بر ثمردهی برجام می دانست، حالا تعجیل سپاه پاسداران در برگزاری رزمایش پیامبر اعظم (ص)17  با رضایت دستگاه سیاست خارجی حکایت از تغییر نگاه دولت جدید دارد.  در این میان اما طرف آمریکایی نیز که به خوبی از تأثیر نظام تحریمی خود بر شرایط اقتصادی ایران آگاهی دارد، دائماً زمزمه‌هایی مبنی بر توافق جدید و اضافه کردن موضوع موشکهای ایران و گروه‌های مقاومت طرح می‌کند و صراحتاً برجام را توافقی حداقلی و زمینه‌ساز اخذ تعهدات جدید از ایران می‌داند. سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟  5- سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟ هر پاسخ قطعی به این پرسش، پاسخی نامعتبر است؛ اما توازن قوای طرفین باعث شده تا طرفین متمایل به توافق باشند. ایران ترس اتمی شدن خود را در صورت پابرجا ماندن تحریم ها تا حد زیادی تثبیت کرده و متقابلاً طرف آمریکایی نیز از نابسمانی داخلی ایران آگاهی دارد. هرچند این موازنه تا نقطۀ برابر فاصله زیادی دارد؛ اما تا حد زیادی هر دو طرف را راضی و متمایل به توافق خواهد کرد اما این توافق می‌تواند آغاز نقشۀ راهی جدید هم باشد. به همین خاطر بازگشت یا عدم بازگشت دو طرف به تعهدات سال 2015 شاید حساسیت عمومی حداکثری ایجاد کند اما پاسخ معمای مذاکرات نخواهد بود!  آنچه که مشهود است، این است که ایران پادتن تحریمهای غرب را در تقویت مناسبات با شرق جستجو می کند. آنچنان که آمریکا 6 ماه گذشته حداقل 3 بار برای راضی کردن چین به کاهش خرید نفت از ایران با پکن وارد گفتگو شده و به توفیقی دست نیافته است. آمریکا به خوبی می‌داند که پابرجایی تحریمها علیه ایران در شرایطی که ایران صادرات روزانه بیش از 1 میلیون بشکه نفت خود را تثبیت کرده و نشانه‌هایی از افزایش روز افزون آن در سایۀ تقویت روابط با شرق وجود دارد، هرقدر هم که مؤثر باشند کارویژۀ خود در کشاندن ایران به موقعیت فروپاشی را از دست می‌دهد. از همین رو بخش مؤثری از سرنوشت پرونده هسته‌ای ایران و نزاع غرب را باید در تحولات شرق جستجو کرد.  با تمام این اوصاف نمی‌توان نسبت به چند واقعیت چشم‌پوشی کرد:  الف) موقعیت دولت سیزدهم در داخل کشور بسیار شکننده است. انباشت نارضایتی عمومی در 4 سال گذشته در کنار حوادث تلخی که در 2 سال گذشته تبدیل به بخشی از حافظۀ جمعی مردم شد و نهایتاً کاهش نرخ مشارکت سیاسی در انتخابات خرداد 1400 باعث شده دولت پشتوانۀ قوی داخلی در مذاکرات نداشته باشد و این واقعیت مهمترین پاشنۀ آشیل مذاکرات ایرانی در مواجهه با تهدیدهای طرف مقابل برای خروج از میز مذاکره با نیت وادار کردن ایران به پذیرش خواسته‌های جدید است.  ب) تیم جدید مذاکره‌کننده اگر چانه‌زنان خوب و زبردستی هم باشند، یقیناً روایتگران بسیار بدی هستند. ضعف در روایت باعث شده تا عملاً افکار عمومی هیچ خطی را از طرف ایرانی دریافت نکند. این معضل در بلندمدت تأثیر انکارناپذیری بر قضاوت عمومی از مذاکرات فعلی خواهد داشت.  ج) بازگشت به تعهدات برجامی در دولت رئیسی، سرانجام این دولت را نیز در افکار عمومی به‌عنوان موافق رویۀ سابق تثبیت خواهد کرد. نرمالیزه شدنِ گریزناپذیرِ این رویه دست کنشگران و نخبگان سیاسی را برای اجماع‌سازی داخلی بر افزایش قدرت بازدارندگی کشور تا حد زیادی خواهد بست و حتی در صورت لغو تحریمهای برجامی، کماکان دست غرب را برای مهار قدرت داخل از طریق فشار اجتماعی باز خواهد گذاشت.  گزارش از صادق فرامرزی – دکترای جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه تهران

در این میان اما طرف آمریکایی نیز که به خوبی از تأثیر نظام تحریمی خود بر شرایط اقتصادی ایران آگاهی دارد، دائماً زمزمه‌هایی مبنی بر توافق جدید و اضافه کردن موضوع موشکهای ایران و گروه‌های مقاومت طرح می‌کند و صراحتاً برجام را توافقی حداقلی و زمینه‌ساز اخذ تعهدات جدید از ایران می‌داند.

سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟

5- سرنوشت مذاکرات وین به کجا ختم می شود؟ هر پاسخ قطعی به این پرسش، پاسخی نامعتبر است؛ اما توازن قوای طرفین باعث شده تا طرفین متمایل به توافق باشند. ایران ترس اتمی شدن خود را در صورت پابرجا ماندن تحریم ها تا حد زیادی تثبیت کرده و متقابلاً طرف آمریکایی نیز از نابسمانی داخلی ایران آگاهی دارد. هرچند این موازنه تا نقطۀ برابر فاصله زیادی دارد؛ اما تا حد زیادی هر دو طرف را راضی و متمایل به توافق خواهد کرد اما این توافق می‌تواند آغاز نقشۀ راهی جدید هم باشد. به همین خاطر بازگشت یا عدم بازگشت دو طرف به تعهدات سال 2015 شاید حساسیت عمومی حداکثری ایجاد کند اما پاسخ معمای مذاکرات نخواهد بود!

آنچه که مشهود است، این است که ایران پادتن تحریمهای غرب را در تقویت مناسبات با شرق جستجو می کند. آنچنان که آمریکا 6 ماه گذشته حداقل 3 بار برای راضی کردن چین به کاهش خرید نفت از ایران با پکن وارد گفتگو شده و به توفیقی دست نیافته است. آمریکا به خوبی می‌داند که پابرجایی تحریمها علیه ایران در شرایطی که ایران صادرات روزانه بیش از 1 میلیون بشکه نفت خود را تثبیت کرده و نشانه‌هایی از افزایش روز افزون آن در سایۀ تقویت روابط با شرق وجود دارد، هرقدر هم که مؤثر باشند کارویژۀ خود در کشاندن ایران به موقعیت فروپاشی را از دست می‌دهد. از همین رو بخش مؤثری از سرنوشت پرونده هسته‌ای ایران و نزاع غرب را باید در تحولات شرق جستجو کرد.

با تمام این اوصاف نمی‌توان نسبت به چند واقعیت چشم‌پوشی کرد:

الف) موقعیت دولت سیزدهم در داخل کشور بسیار شکننده است. انباشت نارضایتی عمومی در 4 سال گذشته در کنار حوادث تلخی که در 2 سال گذشته تبدیل به بخشی از حافظۀ جمعی مردم شد و نهایتاً کاهش نرخ مشارکت سیاسی در انتخابات خرداد 1400 باعث شده دولت پشتوانۀ قوی داخلی در مذاکرات نداشته باشد و این واقعیت مهمترین پاشنۀ آشیل مذاکرات ایرانی در مواجهه با تهدیدهای طرف مقابل برای خروج از میز مذاکره با نیت وادار کردن ایران به پذیرش خواسته‌های جدید است.

ب) تیم جدید مذاکره‌کننده اگر چانه‌زنان خوب و زبردستی هم باشند، یقیناً روایتگران بسیار بدی هستند. ضعف در روایت باعث شده تا عملاً افکار عمومی هیچ خطی را از طرف ایرانی دریافت نکند. این معضل در بلندمدت تأثیر انکارناپذیری بر قضاوت عمومی از مذاکرات فعلی خواهد داشت.

ج) بازگشت به تعهدات برجامی در دولت رئیسی، سرانجام این دولت را نیز در افکار عمومی به‌عنوان موافق رویۀ سابق تثبیت خواهد کرد. نرمالیزه شدنِ گریزناپذیرِ این رویه دست کنشگران و نخبگان سیاسی را برای اجماع‌سازی داخلی بر افزایش قدرت بازدارندگی کشور تا حد زیادی خواهد بست و حتی در صورت لغو تحریمهای برجامی، کماکان دست غرب را برای مهار قدرت داخل از طریق فشار اجتماعی باز خواهد گذاشت.

گزارش از صادق فرامرزی دکترای جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه تهران


کد خبرنگار : 93