تاریخ : 1401,سه شنبه 07 تير22:23
کد خبر : 436704 - سرویس خبری : خبرهای ویژه

انتشار به مناسبت واقعه هفتم تیر(بخش دوم)؛

مقتدر ولی مظلوم، پارادوکسی دل انگیز

چگونه فردی که اینچنین صلابت و قاطعیت و اقتدار در دفاع از حق‌و‌حقیقت دارد؛ در خصوص حقوق‌حقه خویش تا به این‌حد منعطف‌و‌باگذشت است؟ تجمیع چنین سجایایی تنها در یک روح بزرگ امکان پذیر است.در فداکاری ایشان همین بس که آبروی خویش را درگرو برخورد با برخی تندروی ها ایثار نمود و هزینه کرد تا چهره خشونت بار ‌‌‌و‌‌ضد حقوق بشری از قوه قضاییه به‌جامعه و‌جهان مخابره نشود. تا انقلاب و اسلام و‌خاصه عدلیه به بی عدالتی و بی‌انصافی شُهره نگردد.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ نگاهی کوتاه به آثار و تولیدات فرهنگی و تاریخی در نظام جمهوری اسلامی، نشان می‌دهد که علی‌رغم زحمات بسیار‌ و‌ تلاش‌های مجدانه، هنوز حق برخی از بزرگان آن‌گونه که باید ادا نشده ‌و‌‌ شناختی دقیق از آنان حاصل نگشته است. این غفلت بزرگ در تبیین صحیح مفاخر و بزرگان انقلاب اسلامی، نتیجه ای جز تحریف، انحراف و ایجاد سوء برداشت ها از آغاز و انجام و آرمان های نهضت اسلامی؛ نخواهد داشت. آوینی، چمران و آیت الله بهشتی از این دسته ایثارگران و نوابغ انقلاب اسلامی هستند که بعد از گذشت بیش از 43 سال از پیروزی حق علیه باطل و تشکیل نظام اسلامی همچنان حکایتشان مسکوت و بزرگی روح و روشنایی اندیشه شان مهجور مانده است.

شهید دکترسید محمد بهشتی یکی از مهجور مانده ترین شخصیت های انقلاب است که نقش بی بدیلش به عمد یا سهواً آن طور که باید و اقتضای بلند شخصیت ایشان می‌باشد؛ بیان نشده است. از این رو شهید بهشتی مِن جمله معدود کسانی است که مظلومیت اش از جهان زیست وی فراتر آمده و تاریخ و زمان حال را نیز در برگرفته است.«در همه زمان حیات مظلوم باشی و هم بعد مرگ سرخ نیز مظلومانه روایت شوی؛ دل خراش و دلسوز است.» درسطور پیش‌رو به بهانه سالروز شهادت آیت الله بهشتی سعی شده تا اندکی به عناصر دل انگیر پارادوکسیکال زندگی و شخصیت وی بیشتر نگریسته شود.

مقتدر اما مظلوم

اگر آیت الله بهشتی را سیدالشهدای انقلاب اسلامی بدانیم، سخنی به اغراق نگفته ایم.تاریخ انقلاب به یاد ندارد؛ کسی به مانند شهید بهشتی هم در دوران حیات پربرکتش مظلومیتی وصف ناپذیر داشته باشد و هم پس از شهادت اینگونه مظلوم واقع گردد. اینکه چرا آیت الله دکتر سید محمد بهشتی در سه سال اول انقلاب مورد شدید ترین هجمه های سیاسی-اخلاقی قرار بگیرد و در پایان هم سقف ساختمان مرکزی حزب جمهوری اسلامی را بر سرش ویران کنند؛ پرسشی است که این روزها در ذهن نویسنده این سطور تداعی می شود و نمی دانم چرا هم موافق و منافق، راست و چپ، سرمایه دار و روشنفکر، از تخریب و توهین و دست آخر ترور ایشان دست نکشیده و هنوز هم نمی کشند. آیا این چنین مظلومانه زیستن و آماج هجمه ها قرارگرفتن مقتضای خدمت در قوه قضاییه و مسند قضاست؟ آیا کار قضایی و تلاش در جهت تحقق عدالت ملازم اقتدار در عین مظلومیت است؟

این سوالات، پارادوکسی دل انگیز از مقتدر ترین مظلوم قرن بیستم به ذهن متبادر می‌کند. فردی که هموارده در دفاع از حق و انقلاب  محکم و استوار بود اما در دفاع از خویش، مظلومیتی تمام داشت. «آن روز که شهید بهشتی اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی از فلان روز تعطیل است، سروصدای عجیبی به راه انداختند اما ایشان با همان صلابت کلام و قدرت بیان، اعلام کردند که همه چیز طبق قانون پیش رفته و متن  قانون اساسی تصویب شده را نزد امام خمینی(ره)خواهند فرستاد تا ایشان مطالعه کنند بعد هم به رفراندوم گذاشته شود. یکی از نمایندگان مخالف برخاست و به میانه مجلس آمد. شهید بهشتی خطاب به او گفتند: اگر دلیل منطقی دارید، ارائه دهید وگرنه، معلوم است که قصد اخلال دارید. برای تک تک بند‌ها و سپس برای کل آنها رای گیری شده است. آنچنان اقتداری نشان داد که ذره ای در استقرار‌حق و‌ آثار اسلامی و‌ انسانی در قانون اساسی، لرزشی به بار نیاید‌ و‌ در نتیجه نیز همان متن قانونی، منتهی به تایید آرای بالای مردم گشت».

اما هنگامی که به ایشان پیشنهاد می شود تا برای رفع شبه ها، تهمت ها و افتراها به مراکز استان ها مسافرت کند و هم کلام با مردم و رسانه ها شود؛ گفتند:« امام (ره) به بنده فرموده اند سکوت، سکوت و من تابع ولی فقیه هستم و سکوت می کنم.»

چگونه فردی که اینچنین صلابت و قاطعیت و اقتدار در دفاع از حق‌و‌حقیقت دارد؛ در خصوص حقوق‌حقه خویش تا به این‌حد منعطف‌و‌باگذشت است؟ تجمیع چنین سجایایی تنها در یک روح بزرگ امکان پذیر است.در فداکاری ایشان همین بس که آبروی خویش را درگرو برخورد با برخی تندروی ها ایثار نمود و هزینه کرد تا چهره خشونت بار ‌‌‌و‌‌ضد حقوق بشری از قوه قضاییه به‌جامعه و‌جهان مخابره نشود. تا انقلاب و اسلام و‌خاصه عدلیه به بی عدالتی و بی‌انصافی شُهره نگردد.

سنت های متجدد

گر‌چه مواضع شخصیت‌ها و‌گروه های ملی گرا و‌ چپ آن زمان موجب شایعه سازی‌ها و‌افتراهای فراوانی‌علیه آیت‌الله بهشتی شده بود و‌ دلیل این اهانت آنها اکنون برای مخاطبان انقلاب اسلامی تا حدودی روشن است اما نباید از برخی حسادت ها و کینه توزی‌ها که سبب بروز چنین اجحاف هایی در‌خصوص ایشان شده بود؛ چشم پوشید. از دلایل دیگری که موجب افترا و تهمت به ساحت شخصیت ایشان می‌شد ‌و‌ ‌‌روح آن شهید بزرگوار را آزار می‌داد می توان به این هنر شهید بهشتی در ایجاد پارادوکس دلنشین میان سنت و‌تجدد اشاره کرد که به مذاق خیلی از جمود خشک مذهب و منورالفکران غربگرا خوش نمی آمد. شهید بهشتی به دلیل تحصیلات حوزوی با شخصیت های مذهبی سنت گرا تعامل بسیار نکویی داشت‌و‌مدام حامی آنها بود.

اما در عین حال به دلیل تحصیلات آکادمیک و دانشگاهی، سفرهای فرهنگی وخاصه جهاد بی بدیل او در مرکز اسلامی هانبورگ آلمان و‌سایر کشور های اروپایی؛ با روشنفکران مذهبی نیز رابطه حسنه ای داشت. آن ها شهید بهشتی را ملجا خود می دانستند و همواره به او مراجعه می کردند تا مشکلات بین آنها و مذهبیون سنت گرا را حل کند‌و‌عامل تعامل بیشتر میان این دو گردد. همین مسئله موجب حسادت و تنگ نظری در میان برخی نیرو های به ظاهر انقلابی و بعضا منافقین که نمی‌‌خواستند تا چهره معقولانه از تفکر اسلامی- انقلابی مطرح گردد، شد و‌آنها را وادار به شایعه پراکنی علیه او می‌کرد. اما شهید در مواجه با چنین افرادی صبوری می‌نمود تا اهداف انقلابی را پیش ببرد. این خصیصه شخصیتی ایشان موجب ایجاد پارادوکس دل انگیز دیگری در وی شده بود تا سنت و تجدد و مدرنیته را یک‌جا جمع کند و از آن به نیکویی در راستای انقلاب و ایران بهره ببرد.

ضررِ پرمنفعت

از دیگر وقایع شایان توجه زندگی آیت الله بهشتی که بیانگر درک عمیق و مشی‌عالمانه ایشان در برخورد با دیدگاه های مختلف و برداشت های گوناگون از اسلام توسط اشخاص و گروه های سیاسی بود می‌توان به مواجهه با دکتر شریعتی اشاره کرد. نظریه ها و برداشت های عمدتاً دینی شریعتی اغلب مورد تایید روحانیون آن زمان نبود. حتی شخص دکتربهشتی هم اشتراک نظر چندانی با دکتر شریعتی نداشت اما آیت الله معتقد بود که دربرابر حملات و ایرادات و‌انتقادات دکتر شریعتی و‌امثال او‌به روحانیت باید صبور بود. «ضرر این حملات به مراتب در مقابل نفع آن که جذب جوانان به مذهب و انقلاب می باشد؛ کم تر است.»

شهید بهشتی در شهریور ماه سال 59 با روزنامه کیهان به مدیریت وقت ابراهیم یزدی مصاحبه ای انجام داد و به بسیاری از تهمت ها، شبهات و‌افتراهایی که در باره او شایعه پراکنی شده بود، پاسخی کوتاه و موجز داد. یکی از مواردی که آن روز ها شایع کرده بودند؛ اموال آیت الله بود. او در این باره اینگونه جواب می دهد: «من نه‌سرمایه دارم و‌نه موافق با سرمایه داری هستم و ‌به سهم خود اجازه نمی دهم که در آینده جامعه‌ نیز به فرهنگ سرمایه داری کشانده شود و همواره اعلام کرده ام که اسلام با تفکر سرمایه داری هیچ گونه سازشی ندارد. آنچه بنده دارم  خانه‌ای است که در آن زندگی می کنم. نه زمینی نه کارخانه‌ای و‌نه تجارتی و‌نه مستقلاتی‌و‌نه هیچ چیز‌دیگری.

گذران زندگی شخصی من هم از حقوقی‌است که دریافت می کردم و‌حالا هم به عنوان بازنشتگی دریافت می‌کنم.» این توضیحات و صراحت لهجه نشان دهنده ی مناعت طبع‌ و ‌زندگی ساده شهید بهشتی است. مشی و‌سبک زندگانی آیت الله و‌نحوه مسئولیت داری ایشان به قدری همسو با آرمان های اسلامی و انقلابی است که می توان آن را الگو و آیینی برای زیستن و‌سبک زندگی مدیران دولتی و‌مسئولین فعلی‌جمهوری اسلامی نیز معرفی و ترویج کرد.

هفتم تیر ماه، پایانی غم انگیز یا آغازی پرفروغ؟ 

تیرماه امسال چهل ویکمین سالروز‌ شهادت این رادمرد راستین است.با گذشت زمان و‌غیبت فیزیکال،کماکان شهید بهشتی در زندگی ما حضور معنا داری دارد و به رغم همه تخطئه ها، همچنان میلیون ها زن و مرد ایرانی بدان وجود جهادگر درود و‌سلام می فرستند.اگرچه گروهک منافقین، شهید بهشتی‌را مقصر نرسیدن به اهداف شوم سیاسی و بسط اغراض اعتقادی خود در جامعه می دانستند و خب با ترور ناجوانمردانه ایشان به نوعی نیز عقده گشایی کردند. اما هر سال هفتم تیر پر رنگ تر‌و‌اثر گذارتر‌ازگذشته فرا می رسد. انگار تاریخ از مظلومیت آن بزرگ مرد به تنگ آمده است‌و هر سال برای شناسایی او بخش دیگری از شخصیت وجودی آیت الله بهشتی را بر نسل های جوان انقلاب رمز گشایی می کند تا مهم ترین بُعد پارادوکسیکال زیبای زندگی و شخصیت شهید بهشتی را به ما بازگو کند و‌حدیث حاضرِ غایب را مکرر بیان نماید.

از گذشتگان وآغازگران انقلاب تا نسل چهارم و پنجم این نهضت؛ جملگی متهمیم!!! متهم به انفعال در برابر تبیین و شناخت شخصیت بهشتی و مکتب بهشتیسم. باشد که آیندگان بیش و به از ما، آیت الله بهشتی را بشناسند و‌درک نمایند. باشد که آنان چون ما غافل و بیگانه با اندیشه او نباشند؛ باشد که همگناه ما نباشند.

گزارش از آرش وثاقتی جلال - دانشجوی کارشناسی دانشگاه علوم قضایی و خدمات اداری تهران