تاریخ : 1401,شنبه 05 شهريور20:01
کد خبر : 442255 - سرویس خبری : کتابخانه دانشجویان ایران

در آستانه ماه صفر معرفی می گردد:

روایتی از حال و هوال محرم کرونایی در کتاب «پرچم در اهتزاز»

روزی که کوید ۱۹ جهان را فراگرفت و نسل ما تازه با مفهوم همه‌گیری از نزدیک و خارج از کتاب‌های تاریخ مواجه شد، اولین دغدغه بچه هیأتی‌ها شد: محرم. در صفحات مجازی خودشان نوشتند، در هیأت‌های شخصی‌شان ناله و شکوه کردند، شعر گفتند و متوسل شدند. ته حرف‌هایشان این بود که فرض ماه رمضان و شب‌های قدر را پای تلویزیون گذراندیم، با محرم چه کنیم؟

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» محرم برای خیلی‌ها ماه محترمی است. مخصوصا لوتی‌ها. چه مبتلایانی که در این ماه جام شکسته، تیزی غلاف کرده و توبه‌کار می‌شدند. حالا فکرش را بکنید یک ویروس آدمکش بیاید سایه بیندازد بر آداب و آیین کهن این ماه عزیز. آن‌وقت عاشقان اباعبدا... از هر طیف و رنگی بیکار نمی‌نشینند و برای برپایی مجالس به هول و ولا می‌افتند.

کتاب پرچم در اهتزاز نوشته سمیه جمالی با نگاهی جدید به این حال و هوا پرداخته است که این کتاب توسط انتشارات سوره مهر به زیور طبع آراسته گردیده است.

این کتاب با ۱۲ روایت داستانی از روزهای آغازین کرونایی و حال و هوای برگزاری مجالس عزای امام حسین در آن شرایط علیه‌السلام می‌گوید.

این روایت‌ها در سال ۱۳۹۹ در خبرگزاری و سایت‌های مختلف منتشر شد و پس از استقبال مخاطبین به صورت کتابی همراه با عکس در ۱۴۸ صفحه چاپ شد. سمیه جمالی سالهاست در فضای ادبیات فعالیت دارد از تدریس عناصر داستان تا قلم زدن در روزنامه‌ها و مجلات ادبی از جمله: جام‌جم، همشهری، واو، سازندگی، اصفهان زیبا و...

او در این کتاب با نگاهی زنانه روایت هر شب مسجد بزرگ ارک را به تصویر کشیده است.

کتاب پرچم در اهتزاز توسط انتشارات سوره مهر منتشر گردیده است.

نویسنده در یادداشت خود در صفحه قفسه کتاب روزنامه جام جم می‌گوید: سال۱۳۹۹ محرم متفاوتی داشت. مسجد ارک محل برگزاری یکی از قدیمی‌ترین هیات‌های تهران با روضه‌خوانی حاج منصور ارضی است و من بیش از ۲۰سال است همراه خانواده در این مجلس سعادت حضور دارم. ما هم آن سال مثل تمام دلبستگان این دستگاه با دلهره در مراسم شرکت کردیم. برگزارکنندگان یک  نوع نگرانی داشتند و شرکت کنندگان یک جور، اما دغدغه مشترک آنها این بود: باید چراغ عزاخانه روشن بماند و سلامت مردم حفظ شود، چون با بالا رفتن آمار ابتلا، احتمال تعطیل شدن مراسم وجود داشت؛ هیأتی‌ها با وسواس زیاد به پروتکل‌ها عمل می‌کردند.

این هراس از بسته شدن تکایا همراه با همدلی و احساس مسئولیت برای در اهتزاز نگه داشتن پرچم، جذابیتی برای ثبت داشت. حالا وقتش بود تا این اتفاق بزرگ را از زاویه دید محدود خود، روایت کنم. در این جستارها خواه ناخواه نگاهی زنانه‌ داشته‌ام، چون در جایگاه بانوان قرار می‌گرفتم و از طرفی یک مادر و یک خاله بودم و از این دریچه دنیا را می‌‌دیدم اما برخلاف مردان که امکانی برای دیدار مجلس زنانه ندارند (مگر با خواندن روایت‌ها) من از هر امکانی برای مطلع شدن از قسمت آقایان استفاده می‌کردم.

چه رفتن به خرپشته مسجد از انتهای سرویس بهداشتی باشد و چه سرک کشیدن از لابه‌لای درز به هم سفت شده پرده و نرده‌ها. تمام سعی‌ام این بود که مسائل را آفاقی ببینم و قصدم گریزهای مداحی و روضه‌خوانی نبود، گرچه طبیعتا در بخش‌هایی این اتفاق رخ می‌دهد اما همه آنچه در هیأت اتفاق می‌افتد، گریه نیست. انگار آدم‌ها ساعتی از زندگی خود را برداشته و آورده‌اند زیر خیمه. من خواستم این تکاپو و جریان پویا را به شکلی شاداب بازآفرینی کنم.
مخاطب من در این کتاب تنها هیأتی‌های ارک  و کلا هیأتی‌ها نبوده‌اند. توانم را به کار گرفتم تا هر خواننده‌ای که کتاب به دستش می‌رسد با بخشی از آن ارتباط برقرار کند برای عزاداران (در هر مجلسی)  تداعی خاطره ‌شود و علاقه‌مندان داستان و ناداستان نیز با جریان روایت همراه شوند. دوست داشتم با خودم و مخاطب صادق باشم و دست به سانسور اتفاقات نزنم، مثلا در بخشی که خودم از حیاط مردانه عکس گرفته‌ام وقتی کار بیخ پیدا می‌کند، مثل همه بزرگ‌ترها تقصیر را به گردن بچه می‌اندازم.

در بخشی از فصل آغازین این کتاب می‌خوانیم:
«روزی که کوید ۱۹ جهان را فراگرفت و نسل ما تازه با مفهوم همه‌گیری از نزدیک و خارج از کتاب‌های تاریخ مواجه شد، اولین دغدغه بچه هیأتی‌ها شد: محرم. در صفحات مجازی خودشان نوشتند، در هیأت‌های شخصی‌شان ناله و شکوه کردند، شعر گفتند و متوسل شدند. ته حرف‌هایشان این بود که فرض ماه رمضان و شب‌های قدر را پای تلویزیون گذراندیم، با محرم چه کنیم؟ من خیال جمع می‌گفتم: بابا این‌ها چقدر بدبین‌اند. تا محرم هوا گرم می‌شود. دکتر‌ها قول داده‌اند در گرمای تابستان ویروس کرونا از بین برود؛ و هیچ نگران محرم بدون ارک نبودم. اصلاً ماه محرم بدون پسوند ارک برای من چیزی خارج از شکل طبیعی است؛ مثلاً فرض کنید انسان کبد نداشته باشد یا ریه. ارک برای خانواده من یک فرهنگ است؛ بخشی از جریان و سبک زندگی...»