تاریخ : 1396,چهارشنبه 09 فروردين18:14
کد خبر : 231024 - سرویس خبری : کتابخانه دانشجویان ایران

چند سی سی کتاب در نوروز 96/ 6

مـدرســه‌ی جــلال

اگر این کتاب را خواندید باید سراغ داستان ها و مقالات دیگر او هم بروید چرا که آل احمد یکی از مهمترین روشنفکر های معاصر است. کسی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب توانست جریان ((توبه ی روشنفکری)) را راه اندازی کند.

خبرنامه دانشجویان ایران: خاطرم هست چند سال پیش با پسر عمویم راجع به سینما حرف می زدیم. در گرماگرم بحث به من گفت: "همشهری کین را که دیده ای؟" و من خیلی ساده گفتم: "نه". چشم هایش گرد شد و با این جمله بحثمان را تمام کرد: "مگر می شود کسی همشهری کین را ندیده باشد و راجع به سینما حرف بزند؟"

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ حالا من میخواهم این قیاس را از پسر عمویم قرض بگیرم و بگویم: "مگر می شود کسی «مدیر مدرسه» آل احمد را نخوانده باشد و راجع به داستان نویسی ایران حرف بزند؟"

«مدیر مردسه» جزو اولین داستان های جلال آل احمد است. این داستان کم حجم یکی از بهترین نمونه ها برای  نشان دادن نثر اوست. آل احمد معمولا از جملات کوتاه، شلاقی و زمخت استفاده می کند. قدرت توصیف  او حقیقتا سهل و ممتنع است. با این داستان بود که آل احمد سبک جدید از درون مایه  را در داستان ایرانی به نمایش گذاشت. داستانی با قصه های ساده و بدون اوج و فرود که به طرز گیرایی روایت می شود. قصه ی معلمی که بعد از چند سال تدریس، پیشنهاد مدیریت یک مدرسه ی نوساز در منطقه ای پرت را می پذیرد . معلمی که قصد دارد با طرح هایی نو مدرسه را اداره کند اما به شکلی خشن با نظام تدریس پوسیده ی آن سالها مواجه می شود و بعد از چندین ماجرا با نوشتن یک استعفا نامه داستان خاتمه می یابد.

«مدیر مدرسه» کتاب خوبی برای آشنایی با سبک آل احمد است. اگر این کتاب را خواندید باید سراغ داستان ها و مقالات دیگر او هم بروید چرا که آل احمد یکی از مهمترین روشنفکر های معاصر است. کسی که به تعبیر رهبر معظم انقلاب توانست جریان «توبه ی روشنفکری» را راه اندازی کند.

از متن کتاب:
پیش از هر امتحان کتبی که توی سالن می شد، خودم یک میتینگ برای بچه ها می دادم که ترس از معلم و امتحان بی جا است و باید اعتماد به نفس داشت و آقای معلم نهایت لطف را دارند و از این مزخرفات … ولی مگر حرف به گوش کسی می رفت؟ از در که وارد می شدند، چنان هجومی به گوشه های سالون می بردند که نگو! به جاهای دور از نظر. انگار پناهگاهی می جستند. و ترسان و لرزان، یک بار چنان بودند که احساس کردم اصلاً مثل این که از ترس لذت می برند. خودشان را به ترسیدن تشجیع می کردند؛ بسیار نادر بودند آن هایی که روی اولین صندلی می نشستند و کتاب هاشان را به دست خودشان به کناری می گذاشتند. اگر معلم هم نبودی یا مدیر، به راحتی می توانستی حدس بزنی که کی ها با هم قرار و مداری دارند و کدام یکی پهلو دست کدام یک خواهند نشست.

از زبان دیگران (رضا امیرخانی):
داستایوسکی در جایی گفته بود ما همه از زیر شنل «گوگول» به در آمدیم. همین را محمود دولت‌آبادی در شکلی دیگر گفته بود که ما همه در تاریک‌خانه «هدایت» ظاهر شدیم. بگذار من این‌گونه بگویم که ما همه فرزندان زن زیادی جلالیم؛ جلالی که به ما آموخت روش روشنفکر ایرانی بودن را...


کد خبرنگار : 17