تاریخ : 1396,یکشنبه 10 دي13:29
کد خبر : 254247 - سرویس خبری : خبرنامه

دانشجویان انقلابی چگونه به فتنه خاتمه دادند؟

سه روایت «متفاوت» و «میدانی» از حوادث دانشگاه تهران +تصاویر

وارد تجمع که شدم مشخص بود که اینقدر هوشمندی وجود نداشت و شعارها همگی سیاسی بود و دریغ از یک شعار درست اقتصادی. شاید خیالشان از نتیجه کار راحت بود و در پازلشان نیازی به تحریک مردم نداشتند. به راستی افرادی که خودشان می توانند مستقلا فتنه انجام بدهند چه نیازی به مردم دارند؟

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ عصر دیروز شنبه نهم دی ماه عده‌ای از دانشجویان دانشگاه تهران در مقابل سردر این دانشگاه تجمع کرده و برخلاف دیگر تجمعات در شهرهای مختلف که بیشتر در اعتراض به وضعیت معیشتی و در اعتراض به گرانی بود، این تجمع بیشتر رنگ و بوی سیاسی داشت. در این تجمع به هیچ وجه شعاری در اعتراض به گرانی سر داده نشد و شعارها بیشتر با مضامین سیاسی و ساختارشکنانه از جمله «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران»، «مرگ بر روسیه»، «دانشجو می‌میرد ذلت نمی‌پذیرد» و شعارهایی تند علیه مسئولان نظام بود. در ادامه اما پس از حاشیه‌ساز شدن این اعتراضات عجیب، تعداد بسیار زیادی از دانشجویان انقلابی دانشگاه تهران با تجمع در مقابل درب اصلی، به این اعتراض خاتمه دادند.

در ادامه روایت سه تن از افرادی را که در این تجمعات حضور داشته‌اند را مشاهده می‌کنید:

علیرضا مهری درخصوص اتفاقات روز گذشته در دانشگاه تهران نوشت: «امروز بعد از نماز ظهر رفتم دانشگاه. نه حرفهای رسانه های ضدانقلاب قابل اعتماد بود و نه تحلیلهای بی در و پیکر دوستان انقلابی نما! رفتم که ببینم واقعا مطالبات اقتصادی است یا حرف چیز دیگری است؟ تجمع کنندگان دانشگاه تهران همگی از اعضای یک جریان بی هویتی بودند که در این سالها در دانشگاه مورد بی توجهی قرار گرفته اند. همان چپهایی که ١۶ آذر می آیند و شعارهای تکراری میدهند. چپها شعارشان حتی زمانی که در نقطه اوج بودند فانتزی بود اما امروز یک تفاوت جدی با قبل داشت. امروز مردم تشنه ی جریانی هستند که از نظر اقتصادی واقعا معارض وضع موجود باشد. و این شعارها ظرفیت این را داشت.

وارد تجمع که شدم مشخص بود که اینقدر هوشمندی وجود نداشت و شعارها همگی سیاسی بود و دریغ از یک شعار درست اقتصادی. شاید خیالشان از نتیجه کار راحت بود و در پازلشان نیازی به تحریک مردم نداشتند. به راستی افرادی که خودشان می توانند مستقلا فتنه انجام بدهند چه نیازی به مردم دارند؟ جریان مقابل که از شدت توهین هایی که شده بود خونش به جوش آمده بود وارد صحنه شد. شعارها معطوف به حفظ انقلاب و در جهت مشکلات و مسائل اقتصادی مردم. بالاخره مردم چشم انتظارند که ببیند دانشگاه نگران و دلسوز مشکلات اقتصادیشان است یا پیاده نظام فلان جریان سیاسی با اهداف و شعارهای کاملا سیاسی؟ این جریان، همانی است که پیگیر طرح مطالبات اقتصادی در کف خیابان بود. همان جوانانی که به روستاها رفتند و پای حرف و درد و دل مردم نشستند. همان هایی که شرمنده مردم شدند و برگشتند.

با شعارهای این جریان عملا طرف مقابل احساس ضعف کرد و برای جبران این احساس ضعف اقدام به حمله و برخورد فیزیکی کرد. چوب و شلنگ و کفش در دست جریانی بود که تا دقایقی پیش با حمله به نیروی انتظامی و پاسخ نیروی انتظامی قصد مظلوم نمایی داشت. حتی ظاهر کار هم حفظ نشد و شروع به برخورد با هم دانشگاهی های خود کردند. بالاخره انحصارطلبند. مظلوم، جریان انقلابی بود که آمد و ایستاد و بغض کرد. بغض کرد از ظلمی که به مردم می شود. بغض کرد از سوء استفاده از حق کارگر و مستضعف.

احسنت به دوستان انقلابی ما که حتی پرچم هم به معرکه نبردند تا خدایی ناکرده کسی در اثر عصبانیت ضربه ای به همکلاسیش بزند.»

روایت آروین فرشی نعیم یکی از شاهدان عینی از حوادث دیروز دانشگاه تهران: «ابتدا جمعیت کمی در حدود بیست تا سی نفر مقابل سر در دانشگاه جمع شدند و بیشتر شعار اقتصادی سر میدادند. کم کم به تعدادشان افزوده شد و شعارها، رنگ و بوی جدیدی گرفت. جماعت اشرافی و مرفهی که به بهانه حمایت از مستضعف و کارگر شروع کردند و به شعارهای رادیکالی ضدنظام و اسلام رسیدند. وقتی بیشتر دقت کردیم و آمار گرفتیم ، فهمیدیم لیدر این جریان که از نظر عده شاید از حدود صد نفر هم بیشتر نبودند، چپهای (کمونیست) دانشگاه، بخصوص دانشکده علوم اجتماعی هستند.

کم کم بچه های بسیجی دانشگاه جمع شدند و به سمت سر در حرکت کردند. چپ ها، بخش هایی از سر در را گرفته بودند و لیدر هایشان در سکوی سمت چپ سردر مشغول القای شعار و پرچم گردانی بودند. بچه های بسیج از سمت راست سردر وارد شدند و شروع به شعار دادن کردند. اتفاقا هر قدر که میگذشت بیشتر به جمعیت ما افزوده می شد؛ تا جایی رسید که آشوبگران چه از لحاظ تعداد و جمعیت و چه از لحاظ شعار و هیاهو در انزوا و انفعال کامل قرار گرفتند.

کوچکترین حرکت و شعارشان با کف زدن ها و شعار دادن ها و "حیدر حیدر" های دانشجوهای بسیجی مختل میشد و به اتمام میرسید. اتفاقا بیرون از سردر هم بچه های بسیج شهری و مردم انقلابی ایستاده بودند و پا به پای بچه های ما شعار میدادند و پرچم میگرداندند. از شعارهای رادیکالی و فحشها و نشان دادن علامتهای رکیک توسط دختران و پسران آشوبگر اشرافی هم که بگذریم، از توحشی که به عینه مشاهده کردم نمیتوان گذشت.

تازه امروز فهمیدم که وقتی راویان فتنه 88 از وحشی گری فتنه گران و برعکس نمایش دادن آن روایت می کردند ، یعنی چه؟! در میان جمعیت ماژیک پرتاب شده ای را در چند سانتی متری صورتم حس کردم که اگر به چشمم اصابت کرده بود قطعا حال دیگری داشتم. چند دقیقه بعد، پاره سنگ های بزرگی را در هوا دیدم که به سمت بچه های ما  پرتاب میکردند و نتیجه همین توحشها شکستن سر یکی از بچه ها و مصدومیت چند نفر دیگر بود. در همین حین، صداهایی از لیدرهای بچه های بسیج میان جمعیت میشنیدم که اگر هم سنگ پرتاب کردند مبادا شما این کار را بکنید. شعارها را ادامه دادیم.

بچه ها جلوتر رفتند و سکوی سمت چپ را که دست اغتشاشگرها بود فتح کردند و خارجیها را پایین انداختند. دیگر جز بخش کوچکی از سر در همه را گرفته بودیم. از آن لحظه به بعد شعارهای انقلابی از بالای سکوها گفته میشد و در پایین، قاطعانه تکرار میشد. بچه ها مرگ بر ... هایی که با اسپری نوشته بودند را به مرگ بر فتنه گر تبدیل کردند و وقتی پرچم ایران اسلامی و خصوصا عکس رهبر انقلاب(روحی له الفداء) را برافراشتند، هیجان و کف و سوتها و شعارهای انقلابی جمعیت دیدن داشت.

حاشیه جالبش هم لنگه کفشی بود که از سمت صاحبان توهم تمدن، به سمت بسیجی ها پرتاب شده بود و بچه های ما به نشانه تاسف، لنگه کفش را بلند کردند تا همه سطح فرهنگشان را نظاره کنند. همان حدود بود که شعار "آزادی اندیشه ، با لنگه کفش نمیشه" در دانشگاه طنین انداز شد. دقایقی همین طور ادامه پیدا کرد تا جماعت آشوبگر که از هر نظر در انزوا و انفعال بودند، اوضاع را وخیم ارزیابی کنند و در مدت زمان اندکی مثل آبی که از آبکش میچکد، بچکند و پا به فرار گذارند.

حالا دیگر سردر تمام و کمال دست بچه های "سید علی" بود . نزدیک اذان مغرب بود؛ تصمیم گرفتیم نماز مغرب و عشاء را به جماعت و در همان سردر دانشگاه اقامه کنیم. دیگر ادامه داستان بساط پر افتخار وضو و اقامه نماز جماعت اول وقت بود. شاید اقامه ی این نماز جماعت با معنویت که بعد از یک مجاهده و حال معنوی خوش اقامه شد، یکی از طلایی ترین صحنه های تاریخ جنبش دانشجویی باشد. باشد که در درگاه الهی هم مقبول افتد ان شاء الله.

من یقین دارم که سرخط این جریان مرفه و معلوم الحال که به بهانه حمایت از کارگر و مستضعف آغاز و به ناکجا آباد ختم شد، توسط منافقین اداره میشود. از کجایش بماند ... که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...»

روایت علی خسروی یکی از شاهدان عینی از حوادث دیروز دانشگاه تهران: «امروز ساعت ۱۳:۳۰ خبر رسید جلوی سردر دانشگاه شلوغ شده. یک عده چپ شرقی تجمع کرده بودند و شعارهای رادیکال میدادند. ما هم حاضر شدیم و در آستانه در ایستادیم. بعد از مدتی خواستند وارد دانشگاه شوند. ما سعی کردیم مانع شویم. با خشونت وارد دانشگاه شدند. درگیر نشدیم.

یگان ویژه از آن طرف به سمت سر در آمد. عقب کشیدیم. تا همه وارد دانشگاه شوند. آن جلو با یگان ویژه درگیر شدند. باتوم ها بالا میرفت. کمتر پایین می آمد. از آنطرف سنگ پرت میکردند. شعار میدادند. حالا داخل دانشگاه بودند و شعارهای رادیکال میدادند. ما هم برای اینکه نشان دهیم صدایشان صدای دانشگاه نیست روی صدای آن ها شعارهای خودمان را سردادیم.

درگیریشان بالا گرفت. در فرصتی، عده ای از ما برای دور کردنشان از یگان ویژه از یک سمت سردر نزدیک شدند. یک سنگ به صورت علیرضا اصابت کرد. خون از صورتش می جوشید. او را به کلینیک ۱۶آذر رساندم. بخیه، پانسمان، رادیولوژی و... چند نفر دیگرمان هم سنگ خوردند. از جمع آشوبگر هم تعدادی مصدوم شدند. خطر از بیخ گوش علیرضا گذشته بود؛ سنگ اگر چندسانت پایینتر خورده بود کور میشد.

برگشتم سمت سردر. یگان ویژه در را بسته بود و فاصله گرفته بود. ما در دو لاین ایستاده بودیم. آشوبگرها در یک لاین. بچه ها از در و سکوی دم در بالا رفته بودند و پرچم یاحسین، عکس رهبر و پرچم جمهوری اسلامی را بلند کرده بودند. شعار میدادیم. آنها هم شعار میدادند. میدانداری کردیم. تجمع ما دم در متراکم تر شد.

نزدیک اذان بود. اعلام کردیم نماز مغرب و عشاء را همین جا می خوانیم. جمعیت آشوبگر پراکنده شدند. میگفتند میرویم درب دیگر. اعتنا نکردیم. اذان شد. نماز مغرب و عشاء را همان جا همراه برادران و خواهران مؤمن خواندیم. بعد از نماز فریاد تکبیر خیال همه را راحت کرد...»

همچنین برخی دیگر، تحلیل‌های جالبی پیرامون حوادث دیروز دانشگاه تهران انجام دادند که در ادامه تعدادی از آنها آمده است:

کاربری با نام «سیده هدی» در صفحه اینستاگرامی خود نوشت: «دو رفتار همزمان اکنون کاملا ضروری است: نفی آشوب و دنباله رو سعودی و اسراییل شدن از یک سو، و پیگیری جدی مطالبات اقتصادی توده مردم از سوی دیگر. هرگز، هیچ مطالبه برحقی با زیر پا گذاشتن قانون و آشوبگری محقق نشده است. از قضا کسانی در پی آشوب هستند که می خواهند مطالبات اقتصادی اصلی مردم را منحرف کنند. مثل آنهایی که در 88 اصلا رای نداده بودند و شعار "رای من کو" می دادند! چاره کار همدلی با مردم و اطمینان دادن به آنها در این باره است که اگر برخی مسئولین به فکر نیستند، نظام جمهوری اسلامی در کلیت خود و با تمام توان در کنار آنها ایستاده است. در این صورت، مردم، خود، پاسخ آشوبگران را خواهند داد. ما همه جز مردمیم و کنار همیم.قطعا مشکلات اقتصادی مشکلاتی هستند که همه به اون اعتراض داریم. اما به هیچکس اجازه نمیدیم به این بهانه مویی از سر وحدتمون کم کنه..»

کاربر دیگری در صفحه اینستاگرامی خود نوشت:  «من سه سال و نیم دانشجوی این دانشگاه بودم. تو این مدت، وقت داشتم که با دانشجوهای دیگه‌ی دانشگاه راجع به موضوعات مختلف صحبت کنم. وقت داشتم که به کشور و آینده‌ی اون امیدوارشون کنم. وقت داشتم که پای حرف‌ها و گله‌هاشون بشینم. حرف‌هاشونو بشنوم. وقت داشتم برای یک عالمه کار..
نه اینکه تو این چند سال هیچ کاری نکرده باشم، اما تو یه همچین روزی، انگار وضعیت امروز دانشگاه، پرونده‌ی عمل منم هست. چقدر کار رو زمین مونده بود، که من نرفتم سراغش. و امروز منم مسئولم.. خدا کنه الان که دیگه دانشجو نیستم، بازم بتونم درست وظیفمو انجام بدم. درست و به موقع. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا»


کد خبرنگار : 20