تاریخ : 1390,چهارشنبه 13 مهر14:33
کد خبر : 183714 - سرویس خبری : صنفی آموزشی

کتابخانه دانشجویان ایران/ کتاب دوازدهم

عاشقانه لیلا و هاتف و امام رضا(ع)

اتف و لیلا فرزند خوانده های دو برادر به نام های فتاح صحاف و ابوالقاسم کاتب که آنها را در ویرانه‌های شوش دانیال پس از دیدار با امام کاظم (ع) در پی کشتاری که عباسیان برای تاراج پارسیان انجام داده‌اند می‌یابند و آنها را از بدو طفولیت در وصیتی مکتوب به نام هم می‌خوانند.

خبرنامه دانشجویان ایران: هاتف و لیلا فرزند خوانده های دو برادر به نام های فتاح صحاف و ابوالقاسم کاتب که آنها را در ویرانه‌های شوش دانیال پس از دیدار با امام کاظم (ع) در پی کشتاری که عباسیان برای تاراج پارسیان انجام داده‌اند می‌یابند و آنها را از بدو طفولیت در وصیتی مکتوب به نام هم می‌خوانند.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ رمان "ولادت" نوشته سعید تشکری از آن دسته از رمان های جذابی است که با تورق آن تاریخ را مرور می کنی. رمانی که بر اساس مستندات تاریخی بوده و نگاهی تازه به دورانی دارد که امام رضا علیه السلام وارد ایران می شود و تشکری سعی داشته در این رمان از زوایای تازه به زندگی امام رضا(ع) و حضرت معصومه(س) بپردازد.

سعید تشکری سعی داشته با نگارش این رمان به سلسله رضوی بپردازد به همین دلیل طبق گفته های وی در نوشتن رمان «ولادت» در هر جا که مسیر تاریخی سلسله رضوی پیدا بود، جست‌وجوهای میدانی را آغاز کرده است.

در زمان ائمه کاتبان و راویان زیادی به جمع آوری روایات می پرداختند که در همین زمینه تشکری در رمان "ولادت" به دو نفر از آنان که یکی ابوالقاسم که کار کتابت را بر عهده داشته و دیگری فتاح که احادیث را صحافی می کرده اشاره می کند. محور داستان هم گفته‌های کاتبان و صحافانی است که از قول امام موسی کاظم(ع) درباره زندگی امام رضا(ع) روایت‌هایی را می‌شنیدند و در ایران توزیع می‌کردند و این کاتبان حکم همان آگاهان دین را در میان ایرانیان داشتند.

این دو برادر حمله عباسیان و بعد از دیداری که با امام کاظم داشتند پسری به نام هاتف و دختری به نام لیلا را به فرزندی قبول کرده و بخاطر سفارشی که امام کاظم به این دو برادر داشته این دو فرزند را به نام هم می خوانند. این دو برادر توسط هارون دستگیر و زندانی می شوند و بعد از گذشت چند روز به شهادت می رسند.

در فصل چهاردهم لیلا وصیتی از پدرخوانده اش ابوالقاسم کاتب می خواند که چنین است: ما را موسی بن جعفر خوانده بود. من، ابوالقاسم کاتب اهل خراسان و برادرم شبان خراسانی که نامش فتاح است. چون من کاتبم و او صحاف است هر دو حدیث می خواندیم و راوی خاندان ابوطالب بودیم. تا اینکه ما را موسی بن جعفر به سوی خود خواند...حضرت فرمود فرزندم علی بن موسی به دیار شما خواهد آمد و آنجا می ماند.

حضرت در ادامه خبر شهادتشان در زندان هارون را به آنها می دهد و به آغازگر سلسله رضویه توسط فرزند فرزند خود یعنی موسی مبرقع اشاره می فرمایند. امام به آنها می فرمایند: در آن زمان نه تو هستی و نه فتاح و نه من و نه علی بن موسی اما فرزند فرزندان شما کنار او خواهند ماند.

آنها در این بین همدیگر را نگاه می کردند چرا که هیچ اولادی نداشتند و فرزند دار هم نمی شدند. اینجا بود که امام فرمود:

در را که باز می کنید به سردابی می رسید. حوالی بستان. غاری در دهانه رود بهمن شیر. هارون زرتشتیان آن دیار را کشته است.

دو طفل زنده اند. یک دختر و یک پسر. نامشان را هرچه دوست داشتید بگذارید. فرزندم رضاحدیثی را برای آنان و همه ایرانیان خواهد گفت. پس از اینکه بزرگ شدند آنها را به نزد علی بن موسی به مدینه بفرستید که هر کدام از آنها همسفران دو فرزندم فاطمه و رضا خواهند بود تا هنگام فراق. فرزندان آنان، با پسر پسر پسرم، موسی مبرقع سلسله رضویه و شجره طیبه خاندان ما را در ایران خواهند پراکند.

و در مکتوبی که فتاح صحاف برای هاتف می نویسد به او سفارش می کند که برای خواندن خطبه عقد به همراه لیلا به مدینه نزد علی بن موسی برود.

آمنه مادر لیلا به همراه او و هاتف راهی مدینه می شوند و در این راه به افراد مختلفی بر می خورند و سختی های زیادی را متحمل می شوند. از آن طرف تشکری حکومت ظالمانه مامون را به تصویر می کشد که مامورین خلیفه به کشتن شیعیان و به آتش کشیدن کتابخانه ها می پردازند.

آمنه و لیلا و هاتف در مسیر به دعبل برمی خورند و با هم برای دیدن امام رضا همراه می شوند. وقتی به مدینه می رسند مامورین امام رضا را به سمت مرو برده و هاتف تصمیم می گیرد به تنهایی به دنبال امام رضا برود و حضرت را بیاید و لیلا و آمنه را در کنار حضرت معصومه تنها می گذارد.

در فصل چهل و یکم وقتی هاتف تصمیم می گیرد که همسرش لیلا را تنها بگذارد به او می گوید: "تو اینجا فرصت داری تا کنار خواهر مولایمان باشی...کسی شوی...راهی بروی که کامل شوی اما من تنهایم! دلتنگم! از من مخواه میان معنای ما بودن و فردای باقی، خودم را نبینم. خود من، چون خود پدرانمان، با بودن کنار مولایمان علی بن موسی کامل می شود. هاتف با دعبل همراه می شود و به سمت مرو حرکت می کنند و تشکری در چند فصل پیاپی به گفت و گوها و وقایعی که بین این دو اتفاق می افتد اشاره می کند.

از آن طرف حضرت معصومه به همراه کاروانی برای زیارت برادر به سمت خراسان حرکت می کنند که در قم از دنیا می روند که در فصل شصت و چهار کتاب به این موضوع اشاره شده است. در فصل های بعد کتاب "ولادت" دعبل به دیدار امام رضا نائل می شود و در مقابل حضرت شعر معروفش را می خواند و اینجاست که حضرت بخاطر شعر دعبل گریه می کنند و در چند خط شعر او را کامل می کنند: "دعبل! مویه کن بر قبر غریبی که در طوس است. از این مصیبت تا صبح محشر، دلها در آتش اندوه می گدازد."

گفتنی است جلد اول رمان "ولادت" تشکری که سال گذشته(89)، از سوی انتشارات "کتاب نیستان" منتشر شد و وی در حال نگارش جلد دوم این کتاب است و گفته می شود که به سه تا پنج جلد هم برسد. وی تصمیم گرفته که در این مجلدات به بازه زمانی ورود امام رضا(ع) به ایران تا آغاز سلسله صفویه را بپردازد.

وی علت نوشتن این کتاب را اینگونه بیان کرده است که سلسله رضوی، نامکشوف‌ترین سلسله در ایران است که تا به حال درباره آن تحقیق نشده و تنها شجره‌ای است که نامکشوف مانده است. وی ادامه داده که این سلسله در واقع از زمان قاجاریه که امیرکبیر قومیت‌ها را تعریف کرد، به طور قانونمند شناسایی شده و تا قبل از آن بافتی درونی و قبیله‌ای داشتند. در واقع صفویه را هم رضویان به حکومت می‌رسانند، ولی در این حکومت هیچگاه نقشی نداشتند.

"ولادت"، نوشته سعید تشکری، در 442 صفحه و قیمت آن 9200 تومان وارد منتشر شده است.


کد خبرنگار : 33