تاریخ : 1399,شنبه 15 آذر20:39
کد خبر : 378193 - سرویس خبری : آخرین اخبار صفحه اول

اولین فرمان ارتش

پانزدهم آذر ماه ۱۳۰۰ بود که رضاخان سردارسپه در مقام وزیر جنگ، اولین فرمان ارتش جدید ایران را صادر کرد. طبق این فرمان، قوای قزاق و ژاندارمری در هم ادغام شدند و نیروهای آن به عضویت ارتش درآمدند.

به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل ازایسنا، روزنامه اعتماد در ادامه نوشت: «آن زمان اغلب مردان موثر در سیاست ایران، این تصمیم رضاخان را تدبیری ضروری برای ایجاد یک تشکیلات یکپارچه نظامی و ملی دیدند و از آن پشتیبانی کردند. خطر جدایی برخی ایالت‌های مرزی و ناامنی‌هایی که در گوشه و کنار کشور، تقریبا از زمان جنگ اول جهانی وجود داشت تقویت قوای نظامی را توجیه می‌کرد و استدلالی قوی در تایید تصمیم وزیر جنگ بود. البته حسرت به جای مانده از صدر مشروطیت برای داشتن ارتشی ملی و منظم که خان‌های یاغی را سر جای خودشان بنشاند و اقتدار دولت مرکزی را بر همه جای ایران تحمیل کند نیز در این مقطع به کمک رضاخان آمد و مانع شکل‌گیری هرگونه مخالفت جدی و موثر سر راه او شد.

اوایل زمستان همان سال ۵ لشکر اصلی (تهران، تبریز، اصفهان، مشهد، همدان) را، هر کدام با حدود ۱۰ هزار سرباز شکل داد و تقریبا از همان بدو کار گام‌های اولیه در مکانیزه کردن این نیروها را هم برداشت و لشکرها را به زره‌پوش و تانک و وسایل نقلیه موتوری اروپایی مجهز کرد. هرچند به قول استفانی کرونین، در آن زمان اهمیت سیاسی این سلاح‌ها و تجهیزات بیشتر از اهمیت نظامی آنها بود و معمولا برای ایجاد هراس در مردم عادی به کار می‌رفت.

نوشته‌اند که از ۱۳۰۲ هم طرح تشکیل نیروی هوایی را به اجرا گذاشت که البته در چارچوب توان ملی و فنی آن روز کشور ما کاری پرهزینه و بسیار دشوار بود (نیروی هوایی ایران در سال ۱۳۰۵ دارای ۱۷ فروند هواپیما بود). البته رضاخان، چه پیش و چه پس از سلطنت، تامین پول برای مخارج ارتش را مهم‌ترین اولویت خود می‌دید و اجازه حسابرسی از آن را هم به کسی نمی‌داد. به پشتوانه این نیروی نوپای نظامی، امنیت را در کشور برقرار کرد و انصافا خطر تجزیه بخش‌هایی از ایران را، ولو با افراط در خشونت از میان برداشت. همه کسانی را که به هر دلیل و انگیزه‌ای از دولت مرکزی اطاعت نمی‌کردند، از جمله شیخ خزعل متمرد و جاه‌طلب در خوزستان، یکی بعد از دیگری سرکوب کرد. اما ماجرا به همین جا ختم نشد. متکی به همین ارتش نه فقط برخی قوانین کشور که روح و مبانی مشروطیت را هم زیر پا گذاشت، از وزارت جنگ به ریاست دولت چنگ انداخت و سرانجام هم به تخت سلطنت نشست. مخالفان و منتقدانش را با تهدید و ارعاب ساکت کرد و اندک کسانی مثل میرزاده عشقی را که نمی‌ترسیدند کشت و از سر راه برداشت.»