کتاب فاقد فهرست و بخش بندی متن است و به صورت رمان نوشته شده است.
اکبر شاهدی در حین تفحص دفترچه خاطراتی را پیدا میکند و آن را میخواند و رمان از لحظه خواندن دفترچه خاطرات با او همراه میشود بعد که خواندن دفترچه تمام میشود، نامه اکبر شاهدی را میخوانیم که طبق توصیه شهید عمل کرده است.
سعید مرادی ابتدای دفترچه به یابنده می گوید: "ای که این دفترچه را پیدا می کنی، اگر مردی، آن را به یکی از نشانیهای زیر برسان. اگر هم مرد نیستی که یک فکری به حال نامردی خودت بکن."
سعید مرادی نوشتن را تکلیف می داند؛ چرا که به نظر او استعداد تکلیف می آورد. او نوشتن را عین نفس کشی می داند، به نظر او جنگیدن در جبهه فرهنگی عین عبادت است.
ماجرا از جایی شروع می شود که سعید مرادی به خاطر مخالفت های پدر و مادرش از همراهی دوستانش در عملیات قبل جا مانده و حالا که عملیات جدیدی در پیش است با هر ترفندی هم شده آنها را راضی می کند تا به جبهه برود زیرا عقیده دارد باید خالص برای خدا برود و با نارضایتی والدین نمی شود خالص راهی شد. سپس آشناییاش با ابراهیم رحمانی، محمد جوادی، عباس شاکری، علی مالک و رضا شعبانی و پسر پانزده سالهای به نام رسول که همه اینها به جز ابراهیم رحمانی شربت شهادت را نوشیدهاند را با وصفی زیبا می نگارد، اکنون این دفترچه در دست ابراهیم رحمانی است.
در "نه آبی نه خاکی" سیر درونی سعید مرادی از خود تا خدا درک میکنیم و او از چگونه رها شدن از تعلقات دنیایی به روشنی می نویسد.
نحوه پرداخت نویسنده به همررزمانش، دوستیهایش، صمیمیت و خلوص رزمندگان، شوخیها و خندههایشان، مناجاتها و راز و نیازهای خالصانه در تاریکیهای شب، خواب دیدن امامان و ... بی نظیر است. همچنین سعید مرادی از نبرد تن به تن با دشمن، مشاهده صحنه شهادت رزمندگان و آموزشهایشان در آب و خاک، صبرو تحمل فرماندهان و رزمندگان نیزخاطراتی را بازگو می کند.
"تا از شهر خارج شدیم، شروع شد، شوخی بچه ها را می گویم.
عباس به ما چشمک زد و گفت: اول از همه برای سلامتی آقای راننده .... یه فکری بکنید ... زدیم زیر خنده. راننده هم سر تکان داد و خندید. رضا از جا بلند شد. گفت: شوخی، شوخی، با آقای راننده هم شوخی؟ من از شما معذرت می خوام، آقای راننده به دل نگیری.
عباس گفت: چشم، به جان مادرم قول میدهم.
رضا گفت: برای سلامتی آقای راننده تا مرز رفتیم و برگشتیم، و این کار درستی نیست. پس برای سلامتی آقای راننده تصمیم دارید چه کار کنید؟
خمپاره خنده منفجر شد و ترکش های شادی به تن همه فرورفت. ابراهیم بلند شد وگفت: شورش را درنیارید، بچه ها. این دفعه واقعا صلوات بفرستید. اول برای سلامتی خود و خانوادتان ورزش کنید، بعد . همه از خنده ریسه رفتیم.
اسماعیل گفت: اصلا آقای راننده، شما به صلوات ما کاری نداشته باش. خودت برای سلامتی خودت برو دکتر. راننده خندان گفت: بابا، شما رو به خدا ولمان کنید."
نثر روان، ساده و بی ابهام رمان نه آبی نه خاکی و استفاده مناسب و به جا از تعابیر دقیق و دقت در نقل جزئیات موجب شایستگی این رمان شده است. اما به طور قطع میتوان گفت آنچه باعث برتری این کتاب شده است نادربودن حوادث و شگفت نمودن وقایع است که برای صاحبخاطره به وقوع پیوسته است.
چاپ دهم رمان نه آبی نه خاکی (سال 1391 ) که نوشته علی موذنی است توسط انتشارات سوره مهر عرضه شده است و با قیمت 5500 تومان در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.