کد خبر: 286370

محمدکاظم عبدالحمیدی

نگاهی به قدرت‌یابی چین در نظام بین الملل

بدیهی است که چین در صورت رسیدن به جایگاه اول اقتصاد دنیا با توجه به توان ژئوپلتیکی بالا، قدرت و تجهیزات نظامی مدرن، نیروی انسانی ارزان و... تقریبا تمامی فاکتورها برای تصاحب جایگاه امریکا در نظام بین الملل را خواهد داشت و همین مساله به چالش جدی در روابط دو کشور تبدیل شده است.

خبرنامه دانشجویان ایران: محمدکاظم عبدالحمیدی// یکی از موضوعاتی که به ویژه پس از روی کار آمدن دونالد ترامپ در امریکا مورد توجه جدی محافل سیاسی و رسانه ای دنیا قرار گرفته است بحث تقابل و چالش حداکثری وی با چین می باشد به طوریکه به اعتقاد برخی این چالش بی سابقه بوده و چین را حتی قبل از ایران وروسیه به هدف اول و اصلی سیاست خارجی امریکا تبدیل کرده است.

اظهاراتی مانند عدم به رسمیت شناختن چین بزرگ از سوی ترامپ، اعزام جنگ افزارهای نظامی مختلف به دریای چین جنوبی و تعرفه های حداکثری بر واردات کالاهای چینی از جمله اقداماتی است که چالش های دو دولت امریکا و چین را به یکی از بحرانی ترین نقاط خود پس از سالهای بعد از انقلاب کمونیستی 1949 چین تبدیل کرده است.

سیر تاریخی روابط امریکا و چین مقاطع مختلفی از تنش و درگیری تا همکاری های نزدیک را در برمی گیرد که در این بین پس از حوادث 11 سپتامبر سال 2001 دوره ی جدیدی از همکاری میان این دو کشور آغاز شد که به نظر می رسید چالش های ایدئولوژیک پیشین در این دوره ی جدید جای خود را به همکاری علیه تروریسم و مشارکت بیشتر در عرصه های اقتصادی خواهد داد.

اما به تدریج و با افزایش قدرت چین به ویژه در حوزه های اقتصادی و احساس خطر امریکا از این حیث روابط دو کشور دارای احتیاط بیتشری شد و ایالات متحده تدریجا به سمت مهار چین روی آورد به طوری که در سند امنیت ملی سال 2010 امریکا توجه به منطقه ی شرق آسیا با محوریت چین یکی از اهداف اولیه سیاست خارجی این کشور تعریف شد.

در واقع رشد اقتصادی بالای 8 درصدی چین در تمامی سالهای اخیر که به اعتقاد بسیاری از اقتصاددانان ادامه ی آن می تواند چین را تا سال 2030 به قدرت اول اقتصادی دنیا تبدیل کند یکی از دلایل هراس اصلی امریکا جهت از دست دادن جایگاه هژمون خود در نظام بین الملل و تلاش برای مواجهه حداکثری با چین می باشد.

اما فارغ از این مساله و نقش قدرت یابی اقتصادی چین در نزاع  ایالات متحده با این کشور به نظر می رسد ریشه ی این چالش ژئوپلیتیکی و هراس از تبدیل شدن چین به قدرت مسلط نظام بین الملل می باشد.

بدیهی است که چین در صورت رسیدن به جایگاه اول اقتصاد دنیا با توجه به توان ژئوپلتیکی بالا، قدرت و تجهیزات نظامی مدرن، نیروی انسانی ارزان و... تقریبا تمامی فاکتورها برای تصاحب جایگاه امریکا در نظام بین الملل را خواهد داشت و همین مساله به چالش جدی در روابط دو کشور تبدیل شده است.

دراین زمینه برژینسکی متفکر و سیاستمدار نام آشنای امریکایی که تدوین کننده بسیاری از استراتژی های سیاست خارجی امریکا بعد از جنگ سرد می باشد طی بحثی که در کتاب خود تحت عنوان "صفحه شطرنج بزرگ" می کند به سناریوهای مختلفی که موجب از دست رفتن هژمونی امریکا در نظام بین الملل خواهد شد می پردازد.

در این بین وی منطقه ی اوراسیا را به عنوان نقطه ی اصلی که تمامی چالشگران بالقوه ی قدرت ایالات متحده در آن قرار دارند قلمداد کرده و به الزامات بازیگری امریکا در این منطقه می پردازد.

لازم به ذکر است اوراسیا در این تعریف شامل کل حوزه ی شوروی سابق، ایران و چین می شود. برژینسکی معتقد است هرچند اتفاقات خطرناکی در این حوزه برای امریکا قابلیت وقوع دارد اما خطرناک ترین سناریو قدرت یابی چین به عنوان قدرتمندترین بازیگر شرق آسیا که برخلاف ژاپن و کره جنوبی علاقه و توانایی بازی مستقل از امریکا را در صحنه ی بین المللی دارد می باشد.

در این زمینه فروپاشی اتحاد شوروی و همسایگی بسیاری از دولت های استقلال یافته از آن با چین و نفوذ چین در این مناطق زمینه را برای بسط قدرت چین فراهم می کند. به طور کلی با توجه به موارد فوق به نظر می رسد ایالات متحده که پس از دوران جنگ سرد به عنوان تنها ابرقدرت نظام بین الملل به قدرت هژمون دنیا تبدیل شده بود هم اکنون رقیبی جدی به نام چین را در مقابل خود می بیند که هم به لحاظ توان اقتصادی و هم به دلیل ظرفیت جغرافیایی و ژئوپلتیکی به صورت بالقوه توانایی نقش آفرینی به عنوان یک ابر قدرت تراز بین المللی را دارد و همین مساله باعث شده که دولت جدید امریکا که به شدت به نقش قیم مابانه و تک محور ایالات متحده در نظام بین الملل معتقد است به تقابل همه جانبه با چین روی بیاورد که به نظر می رسد البته این تقابل با نتیجه دلخواه امریکا همراه نباشد.

* گزارش از

مرتبط ها