خبرنامه دانشجویان ایران: گل اشکم شبی وا می شد ای کاش شهادت قسمت ما می شد ای کاش.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی هیات الشهدا، وقتی وارد گلزار شهدای کازرون شدم همه چیز عادی بود اما دلم آروم و قرار نداشت. مزار شهدا بصورت منظم و یکسان باز سازی شده بودند. احساس عجیبی داشتم.
شهید میرشکاری متولد کازرون، قبل از شهادتش به من خبر داده بود که وقتی شهید میشه جسدش قابل شناسایی نیست گفته بود یه نشونه از بدنش بردارند تا بعد از شهادتش قابل شناسایی باشه، شهید میرشکاری شهید شد و جسدش با تعدادی دیگر از اجساد را داخل ماشین گذاشتم و به عقب بردم درحین رانندگی یاد آن جریانی افتادم که به من گفته بود که جسدش شناسایی نمیشه، پیش خودم گفتم اینکه جسدش شناسایی شده پس چطور میشه که حرف آن درست درنیومد در همین فکرها بودم که خمپاره ای به ماشین خورد نگاه که کردم دیدم اجساد شهدا متلاشی شده و قابل شناسایی نمی باشد همان طور که گفته بود از روی نشانی جسدش را شناسایی کردیم. این خاطره ای است که یکی از همرزمان شهید میرشکاری میگوید.
مزار شهدا بصورت منظم و یکسان باز سازی شده بودند. احساس عجیبی داشتم … یک حسی که نمیتونم بیانش کنم.
روز بعد از یادواره شهدای کازرون قرار شد به همراه جمعی از حماسه سازان فتح سوسنگرد مزار شهداء را زیارت کنیم. زیارت قبور مطهر شهداء در کنار شهدای زنده حال و هوای قشنگی داره. رزمنده های دیروز، چشمای غریبشون خیس و قرمز شده بود. شاید خاطره همسنگرهای قدیم براشون زنده شده بود و شاید هم آتش یک آرزو، تو دلشون شعله می کشید.
بی اختیار شعر علیرضا غزوه تو ذهنم تکرار می شد …
گل اشکم شبی وا می شد ایکاش شهادت قسمت ما می شد ایکاش...
تو همین حال و هوا بودم که یک مرد، از اهالی کازرون اومد پیشم و از راز یکی از قبرها حرف زد… از مزاری که سنگ نداشت.
دیگه رمقی تو پاهای من نمونده بود ولی با زحمت خودم رو رسوندم کنار مزار شهید محمد حسین میرشکاری.
دکتر پدیدار(مسئول هیأت رزمندگان اسلام شهرستان کازرون) یکی از همرزم های شهید برای ما گفت: محمد حسین وصیت کرده تا زمانی که قبرستان بقیع مرمت نگردیده قبر مرا به حال خاکی بگذارید…
نمیدونم چی شد که حال همه تغییر کرد.
بیاد قیصر ادبیات ایران افتادم که می گفت:
چو گلدان خالی لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم
چند دقیقه بعد بدون برنامه ریزی قبلی، نوای زیارت عاشورا، جشنواره اشک و توسل بپا کرد …
پدیدار از تقوای شهید میر شکاری سخن گفت … از دل پاکش … و از پیکر بی سر شهید. بله محمد حسین میرشکاری پاسدار کازرونی سپاه خمینی(ره) سر بدار عاشقی سپرده بود تا بی سر و سامانی دین و میهنش را نبینه … وقتی فهمیدم که معراج اون شهید عملیات کربلای ۵ تو شلمچه بوده دیگه پرسشی تو ذهنم نموند…