دکتر روحانی بیشتر از اینکه میراثدار تنشهای ساخته شده احمدینژاد در روابط ایران و عربستان باشد، میراثدار بحرانهایی است که از ساختارهای منطقهای به ایران تحمیل شده است. نمی توان گفت که کارگزاران و دیپلماتها بر مسیر رویدادها بیاثر هستند اما اصل مسئله این است که این معادلات توازن قوای منطقهای است که باعث میشود تعارضات شکل بگیرند
خبرنامه دانشجویان ایران: مجید دانشی// امروز در ایران نمیتوان کسی را پیدا کرد که نسبت به عربستان سعودی نگرش مثبتی داشته باشد. ریشه این بدبینی به غیر از عوامل تاریخی، به اختلاف نظرهای گستردهای باز میگردد که ایران و عربستان در بسیاری از موضوعات منطقهای با یکدیگر دارند .این اختلافات باعث ایجاد تنشهای گسترده در روابط دو کشور شده است؛ به گونهای که در نتیجه انباشت اختلافات فیمابین، شاهد دیواری بلند از بیاعتمادی میان ایران و عربستان هستیم.در این نوشتار علاوه بر بیان سابقه ی اختلافات تلاش خواهیم کرد دلایل اصلی که مانع برقراری روابط عادی و مسالمت آمیز ایران و عربستان است، بیان شود.
سابقه ی اختلافات
اگر بپرسیم بزرگترین قاتل شیعیان جهان چه کشوری است؟ بی شک همه نام عربستان سعودی را برزبان جاری می کنند. عربستان کانون اصلی مخالفت با تشیع است واین مخالفت را بصورت همه جانبه ای انجام می دهد .از قتل وکشتار وسیع مردم شیعه تا تبلیغات رافضی ومهدور الدمی بودن آنها ،تا ترویج اینکه هرکس شیعه ای را بکشد بدون حساب وکتاب به بهشت می رود ،تا موج عظیم تبلیغ رسانه ای علیه اعتقادات وارزشهای مورد علاقه شیعیان همه وهمه مستقیما توسط حکام سعودی حاکم بر عربستان انجام می شود وصدالبته مورد تائید شیطان بزرگ امریکا وبرخی عوامل کوچک دیگر چون پادشاه اردن وامیر قطر است.اگر بخواهیم نگاهی گذرا به این اقدامات به صورت فهرست وار بیاندازیم میتوان مصادیق بارز ومشخص زیر را به عنوان اسناد دشمنی خونین آل سعود با شیعیان در خاورمیانه وسایر مناطق به شمار آورد:
1ـ جنگ ایران وعراق با پشتیبانی مستقیم وتحریک امریکا وهم پیمانان منطقه ای از جمله عربستان و کویت واردن اغاز شد که باعث شهادت هزاران نفر از شیعیان وتخریب زیر ساخت های ایران وتحمیل هزار میلیارد خسارت به کشورمان شد ، بطور مستقیم به نقشه های منطقه ای ال سعود در تضعیف وجلوگیری از صدور ونفوذ انقلاب اسلامی به سایر کشورهای منطقه، ارتباط داشت.
2ـ اکثریت قریب به اتفاق طرحهای کشتار مردم در عراق وانفجارها و حملات مسلحانه وخونین به مردم شیعه در عراق از سال 2003 به بعد مستقیما توسط ال سعود برنامه ریزی وتوسط عواملشان اجرائی شده است .این مسئله را حتی به قیام مردم عراق در زمان جنگ اول خلیج فارس و Hزادسازی کویت که طی ان مردم جنوب در قیامی به نام " انتفاضه الشعبانیه" همه شهرهای شیعه نشین را ازاد کرده بودند، با چراغ سبز ال سعود وموافقت نهائی امریکا واجرا توسط صدام یزید دهها هزار نفر از مردم شیعه عراق به خاک وخون کشیده شده و قیام انها سرکوب وتالی های فاسدی دربرداشت که از جمله تعقیب مبارزان شیعه پس از سرکوب قیام،به شهادت رساندن علما ومراجع ومتنفذین شیعه عراق از ان جمله است.
3ـ جنگ 33 روزه لبنان با اسرائیل با پشت گرمی و حمایت آشکار آل سعود انجام شد ودر جریان ان هزاران نفر از مردم شیعه جنوب لبنان شهید وزخمی وتقریبا کل شهرها وروستاهای جنوب تا ضاحیه با خاک یکسان شدند. دراین جنگ سعود الفیصل به طور واضح بر علیه مقاومت لبنان وسید حسن نصرالله موضع گیری نمود وحتی موقعی که اسرائیل قصد پایان جنگ داشت نیز، آل سعود با اتمام جنگ بدون شکست کامل حزب الله مخالفت کردند وتاکید نمودند که جنگ تا جائی که ممکن است ادامه یابد.
4ـ سرکوب مستقیم وغیر مستقیم مردم شیعه یمن (معروف به حوثی ها) توسط آل سعود و دست نشانده آنها عبدالله صالح. البته در جریان این سرکوب حوثی ها ارتش عربستان را شکست تلخ و سختی دادند اما جنگده های ال سعود با بمباران روستاهها و شهرهای شیعه باعث شهادت هزاران نفر از مردم شیعه یمن شدند که هنوز هم این روند ادامه دارد.البته در این میان نباید نقش اطلاعاتی وعملیاتی امریکا وحتی اسرائیل را نادیه گرفت.
5ـ با آغاز انقلاب های عربی ، مردم شیعه بحرین هم از ظلم وستم وبی عدالتی ال خلیفه به جان آمدند و وقتی نیروهای ال خلیفه در سرکوب مبارزان بحرین ناتوان شدند، نیروهای سعودی تحت عنوان درع الجزیره با توپ وتانک و اسلحه به جان مردم بی پناه بحرین افتادند و شمار زیادی را به قتل رسانده و منازل مردم و مساجد وحسینیه ها را تخریب کردند و این مورد نیز هنوز ادامه دارد.
6ـ با آغاز انقلاب مردم شیعه در شرق وبخشی از شمال عربستان ، تندترین وسخت ترین برخوردها باآانها اغاز شد وباعث شهادت دهها نفر وزخمی شدن وبیکاری وتخریب منازل وتجاوز به زنان ودختران شیعه شده است و اگر شیعیان شرق عربستان کمی فتیله اعتراضات را پائین نکشیده بودند ،معلوم نبود چه جنایاتی توسط آل سعود در حق مردم بی پناه انجام می شد.
موارد فوق و نیز فتنه های آل سعود علیه شیعیان در مصر و سوریه و اذربایجان و افغانستان وپاکستان و ایجاد فتنه بین شیعه وسنی و ترویج قتل و کشتار شیعیان و مباح وحلال دانستن کشتن شیعه ها، همه وهمه نشانه ای است بر اینکه ورای همه فتنه ها و کشتارها و تخریب های شیعیان در نقاط مختلف، آل سعود ودستگاه مالی، تبلیغی (وهابیت) ایستاده است و هیچ حد ومرزی در دشمنی و عناد باشیعیان ندارند و به هر میزان که باشد ،اگر پای مبارزه با تشیع باشد ،هزینه می کنند.
دلایل اختلافات
چنانچه گفته شد اولین دلیل مذهبی است. بنا به دلایل تاریخی، ایران کانون شیعه در منطقه و جهان است. بنابراین ایران کانون تنفر عربستان است.
عامل دوم به انقلاب اسلامی 1979 (1357) ایران برمیگردد. هنگامی که انقلاب ایران موفق شد در سال 1979 دیکتاتور مورد حمایت آمریکا، محمد رضا شاه پهلوی را بیرون براند، آن انقلاب همه حاکمان خودکامه در منطقه را تهدید کرد به این جهت که تاثیر الهام بخش آن به مردم کشورهای دیگر منتقل شد تا آنها نیز علیه رژیمهای سرکوبگر به پا خیزند. آل سعود به خصوص احساس خطر کرد. به همین دلیل است که حاکمان عربستان بلافاصله با ایجاد پیمان دفاعی خلیج فارس در اوایل دهه 80(1980)، که متشکل از کویت، قطر، بحرین، امارات متحده عربی و عمان است، به انقلاب ایران واکنش نشان داد.
در واقع، نفرت حاکمان عربستان از ایران، از زمان انقلاب ایران شدت یافته است. آل سعود اعتبار مردم سالارانه تر ایران را تهدیدی مرگبار برای استبداد خود میداند. هرچه نفوذ سیاسی ایران در منطقه بیشتر می شود، حاکمان عربستان از یک تهدید وجودی بیشتر می ترسند.
عامل سوم دنیوی است، اما آنچه شاید نگرانی نهایی برای آل سعود باشد، مسئله حیاتی اقتصاد نفت و گازاست. از بین 12کشور عضو اوپک، سه تولید کننده برتر، عربستان سعودی، ایران و عراق هستند. با اهمیت ترین مسئله، ثروت عظیم گاز ایران است که هنوز به عنوان یک منبع اقتصادی به بهره برداری نرسیده است. گاز طبیعی سوخت آینده برای قرن آینده است، که به عنوان منبع انرژی از نظر حمل و نقل از طریق خطوط لوله و از نظر خروجی گرمایی کارآمد تر است. به لحاظ محیط زیست، گاز طبیعی سوخت بسیار پاک تری از نفت است، که محصولات جانبی مضر بسیار کمتری از احتراق آن پدید میآید .گمان میرود ایران بزرگترین ذخایر شناخته شده گاز طبیعی بر روی زمین را در میدان پارس دارد. اگر روابط بین المللی ایران با حذف تحریمهای تجاری عادیسازی شود ، این کشور به یک منبع جهانی انرژی حتی توانمندتری هم تبدیل میشود. بازار اروپا از اهمیت استراتژیک خاصی برخوردار است که ایران، همراه با روسیه (عضو غیر اوپک) یک تامینکننده برتر انرژی برای این منطقه خواهد شد.
آل سعود این تحولات را به چشم یک تهدید حتمی میداند. عربستان سعودی از نعمت نفت برخوردار است، اما گاز طبیعی بسیار کمتری دارد. بنابراین ارزش استراتژیک عربستان سعودی به عنوان یک تولید کننده انرژی رو به افول است، در حالی که ایران با توجه به ذخایر گسترده گاز طبیعی خود در مسیر رشد است.
از دیدگاه سعودیها، به هر قیمتی که شده باید مانع از آن شد که ایران ثروت بالقوه انرژی (گاز طبیعی) خود را توسعه دهد. عربستان سعودی در دوران نامطمئنی زندگی میکند. در نهایت، ثروت گاز ایران از ذخایر نفت آن پیشی خواهد گرفت. در حال حاضر، حاکمان عربستان در بالای یک بمب ساعتی افزایش جمعیت جوان و بیکار نشسته اند، که تا کنون با کمک های مالی دولت از محل صادرات نفت آرام گرفته اند. شمارش معکوس برای پایان این کمک ها آغاز شده است .زمانی که اقتصاد نفتی عربستان سعودی بمیرد، چه اتفاقی خواهد افتاد و آیا در اقتصاد جهانی مبتنی بر انرژی جدید گاز طبیعی که در آن ایران پیشتاز است به حاشیه رانده می شود؟ که این به معنی نفوذ سیاسی بیشتر ایران در منطقه و کاهش قدرت عربستان خواهد بود.
ایران و عربستان در تضاد هسته ای
روابط بین دو کشور ایران و عربستان به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی دارای فراز و نشیبهای بسیاری بوده که این فراز و نشیبها با تحولات جهان عرب و جهان اسلام ارتباط تنگاتنگی داشته و دارد.
در دوران هاشمی رفسنجانی، با تلاشهای وی جهت شکستن ایزولاسیون سیاسی ایران از جانب کشورهای جهان، روابط دوجانبه رو به بهبود نهاد. این دوران مصادف بود با اوایل دهه ۹۰ میلادی و حمله عراق به کویت. همچنین در این دوره روابط اقتصادی نیز شروع شد. وی سفرهای متعددی به عربستان انجام داد و جایگاه خاصی نزذ مقامات عربستانی پیدا کرده است. این جایگاه به حدی بود که بعد از اتمام دوره ریاستجمهوری هاشمی و در ۲۰ خرداد ۱۳۸۷، از وی که سمت رییس مجلس خبرگان رهبری و رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده داشت، به عنوان مهمان ویژه کنفرانس بینالمللی گفتگوی اسلامی دعوت به عمل آمد تا در این کنفرانس شرکت کند.
اما در زمان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی که در چارچوب روحیات هاشمی با اعراب گام بر میداشت، امیر عبدالله ولیعهد وقت عربستان به تهران آمد تا در اجلاس سازمان کنفرانس اسلامی شرکت کرده باشد. خاتمی نیز چندی بعد به دیدار ملک فهد پادشاه عربستان رفت. اما در زمان ۸ سالهی خاتمی نیز سایه ساختارها بر روابط دو کشور احساس میشد. حمله آمریکا به عراق و سرنگونی صدام، پرونده هستهای ایران، جزایر سهگانه ایرانی که امارات متحده عربی ادعای مالکیت آنها را دارد، ادعاهای واهی مبنی بر حمایت ایران از برخی رفتارهای تروریستی (که در زمان هاشمی نیز مطرح شده بود) از این دست متغیرهای منطقهای بودند. اگرچه نمیتوان همگرایی ایران و اعراب را در زمان خاتمی انکار کرد اما این نزدیکی مبنایی نبوده و صرفا در دیدارها و برخی تعاملات دیده میشود و الا تعارضات منطقهای همچنان پابرجا بود تا جایی که پس از حضور عربستان و سایر کشورهای عربی در تهران و شرکت در اجلاس سران کشورهای اسلامی، آنها چندی بعد طی بیانیهای، دوباره ادعاهای امارات در خصوص مالکیت بر جزایر سهگانه ایرانی را تکرار کردند.
با روی کار آمدن احمدینژاد به مرور تنشهای دوجانبه به اوج خود رسید.اگرچه احمدینژاد بار نخستی که به عربستان رفت، ملک عبدالله او را در میان همه مهمانان مورد عنایت ویژهای قرار داد و دست در دست هم قدم برداشتند، اما سایه ساختارها و متغیرهای منطقهای سنگینتر از این بود که این دست در دست هم دادنها کارساز باشد. احمدینژاد همواره در سخنانش کشورهای عرب منطقه را در کشتار فلسطینیان مقصر میدانست و مردم این کشورها را علیه حکومتهایشان میشوراند. همچنین ریاض همواره نگران نفوذ ایران در دولت اول نوری مالکی بود. حمایت عربستان از گروه تروریستی جندالله، نزاع یمن (۲۰۱۰–۲۰۰۹)، متهم شدن ایران به اقدام برای ترور سفیر عربستان، نزاع داخلی لبنان (۲۰۰۸)، ترور دانشمندان هستهای ایران، اعتراضات در عربستان سعودی (۲۰۱۱) و در نهایت جنگ داخلی سوریه نمونههایی از برخوردهای سیاسی و نظامی مستقیم و غیرمستقیم دو طرف در خلال سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۳ میباشد.اما اوج این تنشها با بروز تحولات جدید در منطقه رخ داد. دخالت نظامی عربستان در بحرین و کشتار شیعیان، دخالت سیاسی در یمن و انحراف انقلاب آن، حمایت از حسنی مبارک حتی تا روزهای آخر مسئولیت او و کارشکنی در ارتباطات ایران با مصر انقلابی و از همه مهم تر بحران سوریه که اوج درگیریهای سیاسی و حتی تمدنی دو کشور طی سالهای اخیر است، همه متغیرهای منطقهای مهمی هستند که در نوع روابط ایران و عربستان اثرگذار هستند. این تنشها چه از منظر کمی و چه از منظر کیفی میان این دو کشور، شاید از زمان جنگ تحمیلی تا کنون هیچگاه به این شکل وجود نداشته است. شواهد حاکی از این است که این تنشها به زودی قابل حل نیستند. بحران بحرین همچنان ادامه دارد و حتی در صورت فرض پیروزی انقلابیون بحرین در آینده نزدیک، باز هم این تنشها افزایش مییابد چه برسد به اینکه عربستان مداخلات و حساسیتهای خود نسبت به حکومت آل خلیفه را گسترش هم دهد. در سوریه، حمایتهای تسلیحاتی، مالی و سیاسی عربستان از تروریستها با احتساب اینکه قطر تقریبا از معادلات سوریه خارج شده است و عربستان بازیگر منطقهای اصلی در صف مخالفان بشار اسد است، تنشها میان ایران با این کشور را افزایش میدهد.
بعد از انتخاب حسن روحانی به عنوان رئیس یازدهمین دولت جمهوری اسلامی ایران، عبدالله بن عبدالعزیز، پادشاه وقت عربستان سعودی، از اولین رهبران سیاسی بود که انتخاب روحانی را تبریک گفت و برای وی آرزوی موفقیت کرد. روحانی نیز چند روز بعد این پیام را پاسخ گفت و ابراز امیدواری کرد ایران و عربستان با کمک یکدیگر بتوانند ثبات را به منطقه خاورمیانه بازگردانند. روحانی در نخستین نشست خبریاش که در ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ انجام شد، عربستانیها را برادر خود خواند و از روابط سیاسی با این کشور استقبال کرد. با این وجود در روزهایی که مذاکرات «ژنو ۲» و «ژنو ۳» در حال پیگیری بود، برخی مقامات دولتی و افراد سرشناس عربستانی نارضایتی خود را از امضای این توافقنامه ابراز کردند. از جمله دلایل ناخرسندی عربستانیها از نزدیکی ایران و آمریکا، نگرانی از گسترش نفوذ محور مقاومت در منطقه خاورمیانه در سایه سکوت آمریکا در زمان ایجاد رابطه با ایران بوده است. در همان زمان برخی رسانهها از سنگاندازی عربستان سعودی و اسرائیل در مسیر حصول توافق هستهای ایران و غرب خبر دادند. بعد از حصول توافق هستهای ژنو، عربستانیها بعد از سکوتی چند روزه، پیام تبریکی محتاطانه در خصوص امضای چنین نفاهمنامهای منتشر کردند.
نتیجه:
دکتر روحانی بیشتر از اینکه میراثدار تنشهای ساخته شده احمدینژاد در روابط ایران و عربستان باشد، میراثدار بحرانهایی است که از ساختارهای منطقهای به ایران تحمیل شده است. نمی توان گفت که کارگزاران و دیپلماتها بر مسیر رویدادها بیاثر هستند اما اصل مسئله این است که این معادلات توازن قوای منطقهای است که باعث میشود تعارضات شکل بگیرند چنانچه که روسیه و چین در مقابل آمریکا و غرب از سوریه حمایت میکنند و عملا ایران و عربستان تقریبا در هیچ پرونده منطقهای مهمی اشتراک نظر نداشتهاند. تجربه دوران خاتمی و هاشمی نشان داده است که هرچقدر هم که دیپلماسی شخصیتی رئیس جمهور موثر باشد، نمیتواند متغیرهای منطقهای که حالا و با وجود بحران در سوریه (به عنوان تنها متحد استراتژیک ایران در کل جهان)، برای ایران بسیار مهمتر هم شده است را تغییر بدهد.
اگرچه ضروری است تا دولت روحانی با استفاده حداکثری از ویژگیهای شخصیتی خود در مسیر دیپلماسی این تنشها را کاهش دهد و حداقل، از تنشزایی بیمورد دوری کند اما این را نباید فراموش کرد که اختلافات ایران و عربستان با گفتگو و رفت و آمدهای دیپلماتیک و نشست و برخاستهای سیاسی و اقتصادی حل نمیشود. دولت جدید در عرصه دیپلماسی باید تلاش کند تا عربستان را در معادلات منطقهای از حالت دشمن استراتژیک ایران به رقیب استراتژیک برای خود تبدیل سازد. این مسئله اصلیترین رسالت دولت جدید در حوزه تعاملات با اعراب در شرایط بحرانی کنونی است، مسئلهای سخت و بسیار پیچیده که نباید با خوشبینی و سادهبینی به آن نگریست و احساس کرد که با چند دیدار و چند تماس تلفنی و پیام تبریک و حتی قرارداد، همه چیز حل میشود. مشکلات ایران و عربستان اساسا و در عمق آن، چندان ربط وثیقی به ویژگیهای رئیس جمهور ایران ندارد هرچند این ویژگیها میتواند ظاهر مشکلات را به گونهای تغییر دهد. اگر دولت جدید ضمن ایستادگی بر مواضع و اصول مستحکم انقلاب اسلامی توانست به امتیازدهی و امتیازگیری با اعراب و به خصوص عربستان دست بزند، کار بزرگی انجام داده است. واقعیت این است که ایران و عربستان نماینده دوگونه فکریاند، دو گونه تمدنی که شاید بتوانند کمتر با یکدیگر دچار تنش شوند اما صفر شدن این تنشها، مشروط به تغییرات گسترده در مبانی فکری و هویتی آنان دارد، امری که در شرایط کنونی محال به نظر می رسد و روشنی در روابط ایران و عربستان دیده نمیشود و حتی باید به صراحت گفت که این روابط در آینده تیرهتر نیز خواهد شد. هر چند به نظر میرسد شیب تحولات منطقهای و جهانی بیشتر به ضرر سعودیها به جلو میرود.