عاشق شدم دوباره ، سرم را بیاورید
بار گران دربدرم را بیاورید
اصلا سیاه شد که ز داغش شود سفید
ای قوم روضه خوان ، جگرم را بیاورید
اولاترم من از همه در گریه بر خودم !
اول برای من خبرم را بیاورید
بال مگس گرفت ز سیمرغ حوصله
ای اهل گریه پلک ترم را بیاورید
من مست حبّ شدم ، سخن از مستحب نگو
ای تاکها بر شجرم را بیاورید
دستم نمی رسد که بیفتم به پای او
ای اهل اوج ، بال و پرم را بیاورید
کاشی کنید حوض دو چشم مرا و بعد
هر شب برای من قمرم را بیاورید
نه خوانده می شود نه نوشته ، ولی بگو !
تشدید گریه ی سحرم را بیاورید
هر یا حسین زخم جدیدی است کهنه کار
آن کهنه ی جدید ترم را بیاورید
حالا که تا دیار تو ما را نمی برند
ما قلبمان شکست، حرم را بیاورید
بر تربتم ز روضه ی اکبر زنید آب
و آن گه به مرقدم پسرم را بیاورید ...
محمد سهرابی ؛ از کتاب : ابر و باده