تاریخ انتشار: شنبه 1393/08/03 - 12:28
کد خبر: 145782

8خاطره از آیت الله مهدوی کنی؛ نمی گویم صدای آقای هاشمی خیلی بد بود، ولی هیچ خوب نبود!

خبرنامه دانشجویان ایران:    نمی‎گویم صدای آقای هاشمی خیلی بد بود، ولی هیچ خوب نبود

به گزارش پنجره آیت آلله مهدوی کنی در خاطره ای دوران مبارزات در زندان می گوید: صبح‎‎ها وقتی آقای هاشمی نماز می‎خواندند مقید بودند که هر روز قرآن بخوانند. نمی‎گویم صدای آقای هاشمی خیلی بد بود، ولی هیچ خوب نبود. آقای لاهوتی خیلی شوخی می‎کرد، می‎گفت: آقای هاشمی! بخوان که من دارم کیف می‎کنم! آقای هاشمی هم مقید بود که قرآن را با صوت بخواند. واقعا هم صدایش خوب نبود. ایشان یک مدتی قبل از صبحانه بعد از اینکه قرآن می‎خواندند به مطالعه آیات می‎پرداختند. آقای هاشمی در این جهت خیلی پرکار بود. همان کاری را که الان بخشی از آن چاپ و منتشر شده، می‎نوشتند. ایشان از اول قرآن شروع کردند و یک قسمت از وقتشان درباره قرآن می‎گذشت. یک قسمت دیگر وقتشان به خواندن زبان فرانسه نزد آقای دکتر شیبانی می‎گذشت. یک مقداری هم سابقا انگلیسی خوانده بودند که در آن موقع تمرین زبان داشتند. نمی‎دانم الان بلدند یا نه، ولی در آن زمان صبح‎‎ها این کار را انجام می‎دادند.

در ادامه بخشی دیگر از خاطرات آیت الله مهدوی کنی را که در این شماره هفته نامه پنجره، منتشر شده است، می خوانید:

تمنای عاقبت بهخیری از مهم‎ترین موضوعاتی است که در ادعیه به آن اشاره می‎شود؛ لذا درگذشت افرادی که اسوه‎‎های بارز این عاقبت بهخیری هستند، غنچه این آرزو را در دل‎ها می‎شکفد. این روز‎ها خاطرات زیادی از مرحوم مهدویکنی نقل می‎شود، اما برخی از آن‎ها را با ادبیات خود ایشان خواندن، طعم دیگری دارد. در میان انبوه خاطرات ایشان هشت خاطره کمتر شنیده شده را برگزیدیم.
    به یاد دارم، روز اولی که به‎همراه مرحوم پدرم به مدرسه لرزاده، خدمت آقای برهان رفتیم، آقای برهان، رو کرد به پدرم و گفت: «می‎خواهی فرزندت را وقف دین کنی، یا قصد مادی داری؟ اگر هدف‎‎های مادی داری، بهتر است که همین الان دستش را بگیری و بروی!» اشک در چشمان پدرم حلقه زد و گفت: «قصد، خدمت به دین است». همان‎جا تعهد کرد که هزینه تحصیل مرا بپردازد، بههمین جهت، در تمام مدت تحصیل، حتی پس از ازدواج، به اندازه توان خود، به من کمک می‎کرد.

   پدرم، خیلی علاقه داشت من خط بیاموزم و خوش‎خط باشم. بههمین جهت، استادی را در خیابان ناصرخسرو دیده بود که به من خط بیاموزاند. هفته‎ای دو روز می‎رفتم پیش وی و تعلیم خط می‎گرفتم. مرحوم برهان، وقتی متوجه رفت‎وآمد‎های من شد، پرسید: «کجا می‎روی؟» گفتم: «می‎روم تعلیم خط». گفت: «برای یک جوان، صلاح نیست در خیابان‎‎ها راه بیفتد!» با اینکه آن وقت‎ها، یعنی پس از شهریور 1320، ظواهر و مظاهر دینی بهتر از زمان رضاشاه، رعایت می‎شد، به‎خاطر کم شدن فشار‎های زمان رضاشاه، اما ایشان، بههمین مقدار هم راضی نبود، از این رو گفت: «من برای شما معلم خط می‎آورم تا شما را همین‎جا تعلیم دهد».

    از آن روزگار، خاطره آموزنده‎ای به یاد دارم که نقل می‎کنم: روزی، پیش آقا شیخ رجبعلی خیاط، که از اوتاد بود و مرحوم قمشه‎ای به ایشان ارادت داشت، رفته بودم تا بدهم برایم لباس بدوزد. رو کرد به من و گفت: «لباس برای چه می‎خواهی؟» گفتم: «می‎خواهم طلبه شوم». گفت: «می‎خواهی طلبه شوی، یا آدم؟» گفت: «به‎عنوان پدر پیر، سفارشی تو را می‎کنم، همیشه به یاد داشته باش: در زندگی، کار‎ها را فقط برای خدا انجام بده. به تمامی اعمالی که انجام می‎دهی رنگ خدایی بده، حتی به خوردن و خوابیدن». کلام این پیر خیاط، اثر خاصی در دل من گذاشت و همواره کلام او را به یاد می‎آورم و آرزو دارم چنان باشم که او می‎گفت.

    در همان اوان دستگیری، پاهایم بر اثر شکنجه، به‎شدت مجروح شده بود و درد می‎کرد. وارد سلول که شدم، جوانی را دیدم که در سلول نشسته است. او وقتی که حالت مرا دید، این آیه را خواند: «وَلَا یَسْتَخِفَّنَّکَ الَّذِینَ لَا یُوقِنُونَ» این آیه، چنان آرامشی در من ایجاد کرد که همه آن درد‎ها را از یاد بردم. البته خود این شخص، حالش خیلی از من وخیم‎تر بود. از بس که شکنجه شده بود، گوشت ساق هر دو پایش، ریخته بود و به استخوان رسیده بود. از پوست رانش برای ترمیم پوست پاهایش برداشته بودند و به روی و کف پایش وصله کرده بودند. با این حال، از روحیه بسیار بالایی برخوردار بود. البته بچهمسلمان‎ها، نوعا این‎چنین روحیه‎ای داشتند. در مقابل، کمونیست‎ها خیلی ضعیف بودند و نمی‎توانستند در برابر شکنجه‎‎ها تاب بیاورند.

   پس از نوشتن اساسنامه، به اتفاق، با ماشین من که رانندگی آن را خود بهعهده داشتم، از منزل خارج شدیم، به‎سمت جلسه بعدی که قرار بود در خیابان هفده شهریور برگزار شود، به راه افتادیم. به میدان امام حسین (علیه‎السلام) که رسیدیم، متوجه شدیم پلیس ما را تعقیب می‎کند. ایست داد. ایستادیم. افسری داخل ماشین ما شد و گفت: «باید شما را به کلانتری 6 ببریم». از قضا، اساسنامه حزب، در داخل داشبورد ماشین من بود، درآورد که بخواند. گفتم: «چیزی نیست، فورا از او گرفتم». کلانتری که رفتیم، وارد اتاق رئیس شدیم، کسی نبود. به دوستان گفتم: «اساسنامه همراه من است، چه باید کرد؟» به ذهن ما آمد که آن را همان‎جا، پشت قاب عکس شاه، مخفی کنیم! فورا این کار را کردیم و من پا شدم اساسنامه را پشت قاب عکس شاه گذاشتم! پس از چند ساعت معطلی و زنگ‎زدن‎‎های فراوان، به این طرف و آن طرف چون چیزی دستگیرشان نشد، ما را ر‎ها کردند.

   صبح‎‎ها وقتی آقای هاشمی نماز می‎خواندند مقید بودند که هر روز قرآن بخوانند. نمی‎گویم صدای آقای هاشمی خیلی بد بود، ولی هیچ خوب نبود. آقای لاهوتی خیلی شوخی می‎کرد، می‎گفت: آقای هاشمی! بخوان که من دارم کیف می‎کنم! آقای هاشمی هم مقید بود که قرآن را با صوت بخواند. واقعا هم صدایش خوب نبود. ایشان یک مدتی قبل از صبحانه بعد از اینکه قرآن می‎خواندند به مطالعه آیات می‎پرداختند. آقای هاشمی در این جهت خیلی پرکار بود. همان کاری را که الان بخشی از آن چاپ و منتشر شده، می‎نوشتند. ایشان از اول قرآن شروع کردند و یک قسمت از وقتشان درباره قرآن می‎گذشت. یک قسمت دیگر وقتشان به خواندن زبان فرانسه نزد آقای دکتر شیبانی می‎گذشت. یک مقداری هم سابقا انگلیسی خوانده بودند که در آن موقع تمرین زبان داشتند. نمی‎دانم الان بلدند یا نه، ولی در آن زمان صبح‎‎ها این کار را انجام می‎دادند.

    در زندان در اعیاد مذهبی دور هم جمع می‎شدیم و اگر می‎توانستیم و اجازه می‎دادند، از بیرون چیزی می‎خریدیم یا شیرینی و میوه و چیز‎هایی را که در وقت ملاقات آورده بودند، برای این شب‎ها نگه می‎داشتیم و دور هم جمع می‎شدیم یادم هست یک شب دوستان معرکه گرفته بودند. آقای منتظری مرشد شده بود و آقای انواری هم بچهمرشد. آن شب، شب شادی بود، مخصوصا که آقای انواری با قامت رشید و بزرگش، بچه مرشد شده بود. آقای منتظری می‎گفت: «بچه مرشد! آن چیست که یکی هست و دو نمی‎شود یا دویی که سه نمی‎شود؟» آقای منتظری تا 20 می‎گفت. من تا سه و چهار بلد بودم. اما ایشان تا 20 می‎گفت که آن کدام 20 است که 21 نمی‎شود؟

    آیت‎الله طالقانی را هم به کمیته مشترک آورده بودند. تا آن وقت قبا و عبا را از ایشان نمی‎گرفتند. ایشان را اکرام می‎کردند. به‎عنوان روحانی پیر مرد و سابقهدار. ولی این دفعه گفته بودند: حاج آقا! لباست را در بیاور و لباس زندان را بپوش. ایشان صدا می‎زد: رسولی کجاست؟ رسولی بازجویی بود که ظاهرا قدری آرام‎تر بود. آن‎ها دو تیپ بودند: باز‎ها و کبوترها. یک عده‎شان می‎زدند و دعوا می‎کردند و بعد عده دیگری می‎آمدند و دلداری می‎دادند و می‎گفتند بیا و حرفهایت را بگو. این شگردشان بود. رسولی از آن‎هایی بود که کمتر شکنجه می‎داد. آقای طالقانی می‎گفت که رسولی کجاست و من از این لباس‎‎های زندان نمی‎پوشم. این لباس‎ها کثیف و تنگ است. این حرف‎ها را مکرر گفته بودند تا بالاخره رسولی آمد. گفتند لباس‎‎های این آقا را به خودشان بدهید و آقایان را دوباره بعد از یکی دو روز آوردند به همان بهداری اوین و در آنجا آقای انواری که خیلی خوشمزه بوده و هستند، روضه این جریان را به عربی خواندند. می‎گفتند: و قال الاسیر این الرسولی؟ بعد می‎گفتند: و قال الملعون ـ رسولی را می‎گفت ـ انا رسولی. شاید 25 دقیقه همین‎طور روضه خواند. من الان یادم رفته است ولی روضه خیلی زیبا و خوشمزه‎ای بود. ما هم گوش می‎دادیم و می‎خندیدیم. غافل از اینکه دستگاه تلویزیون مداربسته آنجا، همه را ضبط می‎کند. آن‎ها برایشان خیلی جالب بود که آقایان علما در اینجا روضه می‎خوانند و می‎خندند. بعد‎ها می‎گفتند که این خودش برای ما شده بود تفریح! ما گاهی فیلم و تلویزیون را باز می‎کردیم و گوش می‎دادیم. یعنی حرف‎‎هایی که می‎زدیم بعدا می‎دیدیم همه منعکس می‎شود
 

مرتبط ها
نظرات
حداکثر تعداد کاراکتر نظر 200 ميياشد
نظراتی که حاوی توهین یا افترا به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران باشد و یا با قوانین جمهوری اسلامی ایران و آموزه‌های دینی مغایرت داشته باشد منتشر نخواهد شد - لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید
تورهای مسافرتی آفری
سرکوب دانشجویان دانشگاه کلمبیا در نیویورک / برگزاری ۹۰ رویداد در نود سالگی دانشگاه تهران /آغاز پذیرش دانشجوی دکتری بدون آزمون در دانشگاه آزاد
اولین تمرین پرسپولیس بعد از حذف از جام حذفی برگزار شد
حمایت دانشگاهیان از خیزش دانشجویان در آمریکا
تمدید مهلت انتخاب رشته آزمون دکتری
مخبر در دیدار نخست وزیر بورکینافاسو: ایران آمادگی دارد دستاوردهای خود را در اختیار کشورها قرار دهد
مخبر در دیدار معاون رئیس جمهور زیمباوه: تعاملات تهران با کشورهای دوست و جهان براساس راهبرد برد-برد است
پیشنهادهای وزیر دفاع ایران در اجلاس شانگهای چه بود؟
هزاران معترض اسرائیلی خواستار برکناری نتانیاهو شدند
سفر ۲ روزه بلینکن به عربستان با محوریت ایران و غزه
گشایش‌های ارزی با سفر رئیس بانک مرکزی به عربستان در راه است؟
۲۶ کارگر نمونه توسط رئیس جمهور تقدیر می‌شوند
پذیرفته‌شدگان چندبرابر ظرفیت آزمون استخدامی آموزش‌وپرورش برای تحویل مدارک چه کنند؟
آتش سوزی در یک ساختمان اقامتی در محدوده میدان ولی‌عصر
تلاش مافیای خودرو برای ممانعت از ورود خودروهای برقی به کشور
فرود هواپیمای اسرائیلی در عربستان
سرقت تلفن همراه پشت چراغ قرمز در کمتر از ۳۰ ثانیه +فیلم
کاریکاتور| کار گذاشتن ابزار جاسوسی در بدن داوطلبان کنکور توسط پزشک
افتتاحیه ششمین نمایشگاه توانمندی‌های صادراتی ایران +عکس
قبض این مشترکان برق ۲۴ برابر می‌شود
کاریکاتور| ساعت به وقت غزه
اعلام حمایت دانشجویان اردبیلی از جنبش ضدصهیونیستی
نظرسنجی
بنظر شما باتوجه به حوادث اخیر فلسطین چقدر احتمال فروپاشی رژیم صهیونیستی وجود دارد؟




مشاهده نتایج
go to top