به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ نمایش 3 فیلم قرص و محکم و استخوان دار در دومین روز از نمایش فیلم ها در کاخ جشنواره را می توان اتفاقی مثبت ارزیابی کرد، «خداحافظی طولانی» به کارگردانی فرزاد موتمن، «چهارشنبه 19 اردیبهشت» کاری از وحید جلیلوند و «خانه دختر» به کارگردانی شهرام شاه حسینی، 3 اثر شاخص روز دوم جشنواره بودند که هرچه بودند از جنس نمایش های چرت آلود روز اول نبودند.
سلام موتمن به سینما با خداحافظی طولانی
خداحافظی طولانی اثر فرزاد موتمن، فیلمی است که سعی کرده عاشقانه باشد و شاید بتواند خاطره شبها روشن را برای مخاطبان زنده کند. داستان یحیی که به جرم قتل در زندان بوده و بعد از یکسال آزاد می شود. به کار خود در نساجی برمیگردد و آنجا عاشق دختر جوانی می شود که یاد و خاطره همسرش را برای او زنده می کند. فیلم در نیمه ابتدایی فضای سوریالیستی و ایهامی هنرمندانه دارد و بعد از یکساعت از فیلم متوجه می شویم که یحیی به اتهام قتل همسرش در زندان بوده و برادرانش نیز به همین دلیل با او مشکل دارد.
در ماجرایی که یحیی برای طلعت تعریف می کند، یحیی بعد از به کما رفتن ماهرو برای این که درد و رنج بیماری او را اذیت نکند، شلنگ اکسیژنش را قطع کرده و در واقع قاتل است ولی سندی برای قتل وجود ندارد. نویسنده به طور ماهرانه ای در مقابل این کار یحیی، در خانواده طلعت مادری بیمار و فلج و زمینی را گذاشته که پدر وفادارانه از او مراقبت می کند و خود را وقف او کرده است.
مونولوگ ها و دیالوگ به طرز هوشمندانه ای به یاد ماندنی است و برای مخاطب حرفه ای سالها در ذهن خواهد ماند. در مجموع فیلم موتمن از نطر کارگردانی و فیلمنامه برای وی یک گام رو به جلو محسوب می شود.
خداحافظی طولانی، اثری خوش ساخت است که به معنای واقعی کلمه سینما به حساب می آید و کارگردان سعی دارد با سرک کشیدن به زندگی کارگری، نگاهی نو به مسئله ی عشق داشته باشد، موتمن فیلمی ساخته که فیلم سیاه نیست ولی علاقهای به امید هم ندارد. برای کارگردان سرنوشت و سرگذشت رنج دیدگان و ستم کشیدگان طبقه فرودست بهانه روایت داستان است. موتمن به شکل واضحی در صدد بازی گرفتنهای زیرپوستی است و اینقدر روی این حس گرایی بازیگر تاکید کرده که جاهایی از فیلم جنبه معناگرایی به خود گرفته است. بازی خوب و متفاوت سعید آقاخانی در کنار بازی های معمولی میترا حجار و ساره بیات فیلم را از کار در آورده اند.
دو نگاه درباره «چهارشنبه 19 اردیبهشت»:
1- چهارشنبه 19 اردیبهشت، نمایش مکرر فلاکت
داستان فیلم سه اپیزود از مشکل سه نفر است حول یک آگهی که فردی خیر قصد دارد 30 میلیون تومان به فردی ببخشد.
در اپیزود اول نیکی کریمی جلوی دفتر آگهی رفته و متوجه شلوغی و بازداشت صاحب آگهی میشود و شب دوباره به آن دفتر برمی گردد و متوجه میشود که فردی که آن آگهی را داده خواستگار سابق اوست که او را ترک کرده؛ شوهر زن به علت تصادفی فلج شده و نیاز 15 میلیون دارد تا عمل بشود و به زندگی برگردد بعد از بازگشت زن به خانه مرد از طریق بچهاش که با او بوده متوجه می شود و در ذهنش خیانت شکل میگیرد و ناراحت می شود و قهر می کند.
در اپیزود دوم برزو ارجمند متوجه می شود که دختر دایی اش که پدر و مادرش را در زلزله بم از دست داده با خواستگار سمج علیرغم مخالفت عمه اش که سرپرست است ازدواج کرده است.
دختر از شوهرش می خواهد که بار دیگر به خواستگاری اش بیاید شاید قبول کنند که در این بین پسر عمه و با شوهره درگیر می شوند و در درگیری پسر از پشت سر به بینی بروز ارجمند می خورد و دماغ می شکند و پسر زندان می افتد و خانواده خواستار دیه می شوند.
تصاویر سیاه درگیری تصاویر صف طولانی ملاقاتی و راهروی تنگ زندان اوین و تصویر بدی که از خانواده مذهبی نشان داده می شود و نمایش مکرر فلاکت مردمانی که گرفتارند و برای گرفتن سی میلیون صفی هزاران نفری را شکل داده اند نکته ای است که در کنار آن هیچ روزنه امیدی وجود ندارد.
اپیزود سوم به خانواده شخص خیر می پردازد از آن روز صبح چهارشنبه 19 اردیبهشت که دستگیر می شود و سرگرد را راضی می کند که صف به صف مردم به دفتر وارد شوند و فرم پر کنند بعد از پایان روز او و دوستش به 100 نفر مستحق تر از 2000 نفر رسیده اند اما راضی به قضاوتشان نیستند و آخر سر قرعه می کشد.
از طرف دیگر متوجه می شویم خود این فرد مستأجر است و پول مذکور پول ماشینشان است که به سرقت رفته و الان پیدا شده و علت این بذل و بخشش به مرگ پسر فرد 11 سال پیش است و جبران این ناراحتی روانی که چرا در جامعه یک مرد پیدا نشده که آن سالها 5 میلیون به او بدهد تا بچه اش را نجات دهد و تنها یک عده نزول خور بوده اند که حاضر به این کار بودند.
نهایتا در پایان فیلم قرار می شود 15 میلیون به دختر اپیزود دوم و 15 میلیون به نیکی کریمی داده شود. دختر به دفتر می آید اما زن نمی آید دو ساعتی صبر می کنند و در این بین می بینیم که زن دارد مردش را راضی می کند نهایتا بعد از دو ساعت زن نمی آید و 30 میلیون به دختر می رسد. تیراژ شروع می شود و قصه به خوبی و خوشی پایان یافته اما ناگهان تصویر به دفتر بر میگردد و تلفن می رود روی پیغام گیر و زن می گوید بیست دقیقه دیگر آنجاست. کارگردان اندک شیرینی پایان را هم به مخاطب زهر مار می کند.
2- روایت زندگی کارگری چرت کاخ چشنواره را پاره کرد
به جرأت می توان گفت جاندار ترین و قوی ترین روایت روز دوم کاخ جشنواره متعلق بود به فیلم "چهارشنبه 19 اردیبهشت" که از همین حالا باید به عنوان یک فیلم مهم جشنواره روی آن حساب کرد، فیلم در سه روایت، سه گانهای از زندگی لیلا، ستاره و جلال را روایت میکند اما با وجود آنکه نقدی بر عدالت انسانی میزند فیلمساز شخصیتهای فرعی داستان را به دلیل رفتارهایشان در مورد سه شخصیت محوری فیلم مورد سرزنش قرار نمیدهد و اصلا در مورد هیچکدام از شخصیتها دست به قضاوت نمیزند.
چهارشنبه فیلمی ست که هوشمندانه سرکی هم به زندگی کارگری می کشد و البته نگاهی انتقادی به شرایط و اقتضائات عدالت اجتماعی در کشور دارد، چهارشنبه فیلمی است که خیلی باهوش داستان های فرعی را روایت می کند اما به اندازه، و به سلامت از کنار آنها عبور می کند که مبادا به داستان اصلی خدشه ای وارد شود. چهارشنبه ... فیلمی جدی با تم عدالتخواهی است که احتمالا در زمان اکران روز های حساسی را خواهد داشت.
و بالاخره اینکه چهارشنبه 19 اردیبهشت فیلمی است که تماشایش شاید نگاهتان را به انسانیت و زندگی در کنار دیگران تغییر دهد. "چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت" فیلم تلخیست که اشک را میهمان چشم هایتان خواهد کرد و در خاطرتان ثبت خواهد شد.
با نگاهی دیگر مرثیه ی زن تنهای ایرانی با فرمی قابل تحسین و روایتی متفاوت در این فیلم به تصویر کشیده شده که شاید همین مساله موجب شود برخی منتقدین، این فیلم را با "قصه ها"ی رخشان بنی اعتماد مقایسه کنند هرچند پایان فیلم "چهارشنبه۱۹ اردیبهشت" سعی می کند تلخی جریان فیلم را با پایان نسبتا دلپذیرش کمرنگ کند. هرچند نقطه تمایز اصلی این فیلم با فیلم "قصه ها"، فیلمنامه بسیارعالی درکنار موسیقی دلنشین "کارن همایونفر" و تدوین درست فیلم است که در واقع یک دستی روایت فیلم مدیون آن می باشد. وحید جلیلوند با این فیلم نشان داد می تواند در آینده یکی از فیلمسازان کاربلد سینمای ایران باشد.
نمی توان حضور دو فیلم با تم زندگی کارگری در روز دوم جشنواره را اتفاقی تصور کرد ،همان طور که حضور وزیر کار دولت یازدهم در افتتحاحیه ی جشنواره ی فجر را نباید تصادف بدانیم .
حکایت عاشقی، حکایت یک دفاع مقدسی ضعیف دیگر
احمد رمضانزاده، در مقام کارگردان تلاش کرده تا حکایت عاشقی یک عکاس جنگ در حلبچه را به یک دختر کرد به روی پرده بیاورد اما روایت داستانی و تکنیکی کار را به اثری خسته کننده و ضعیف تبدیل کرده است. مانند آنچه در سالهای گذشته در زیباتر از زندگی و پنجاه قدم آخر شاهد بودیم.
بهرام رادان عکاس جنگ است و بعد از حمله شیمیایی عراق به حلبچه میرود، رادان خانواده ای کرد را با ماشین به عقب میآورد و همراه با دختر جوانی ترکش می خورد و مجروح میشود. در نهایت علی، (رادان) با چیمن دختر کرد عروسی می کند اما شاهو نامزد او زنده است و بر می گردد و چیمن علی را ترک میکند ولی با شاهو هم زندگی نمی کند.
بعد پانزده سال شاهو و علی هم را می بینند و چیمن هم در کردستان عراق آواز میخواند و حین خوانندگی حالش بد میشود وعلی به عراق می رود و با شاهو ازدواج می کند. این فیلم هم از افتخارات دیگر بنیاد فارابی است که سوژه بکری را با پرداخت ضعیف از اصل منحرف و به یک کار ضد خودش تبدیل می کند.
خانه دختر، سیاه، تلخ، غیر واقعی
شهرام شاه حسینی در این فیلم که تاکید دارد نام آن خانه ی دختر است داستان یک تابو را روایت می کند.
پریسا وبهار برای عروسی دوستشان سمیرا آماده می شوند که تلفنی ناشناس مرگ سمیرا را خبر میدهد. پدر سمیرا می گوید سمیرا سکته کرده است ولی برخوردش مشکوک است. پدر سمیرا داماد را مقصر قتل می داند. داماد روی مسایل ناموسی حساس بوده و سمیرا هم اعتقادات مذهبی دارد و میگوید تا محرم نشدیم نباید دست هم را بگیریم. روز قبل از عروسی مادر منصور، بهار را به بهانه ازمایشگاه به دکتر زنان می برند دکتر زنان می برند تا گواهی بازرسی او را دریافت کنند و سپس اجازه عقد را بدهند.
سمیرا اما اجازه اینکار را نمی دهد و از مطب با قهر فرار می کند. پسر مخالف بوده و مادرش بدون اطلاع اینکار را کرده است. منصور تصادف می کند و همزمان سمیرا با او تماس می گیرد و او جواب نمی دهد و سمیرا خودش را در خیابان می کشد.
نگاه صفر و صد به مسئله و حواشی زاید در فیلم نامه به اضافه نگاه غیر واقعی و تلخی که در کار هست، ارجاعات بی شرمانه ای که در فیلم وجود دارد، فیلم را به یک اثر سیاه تبدیل کرده است. بعدا از این فیلم بیشتر خواهیم گفت.