به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»، محمدرضا کردلو در یادداشتی در باب «نعمت صراحت در دانشگاه» می نویسد:
آقای الف: آقای فراستی که پشت آوینی سنگر گرفتی تا به جاهایی برسی؛ زیباکلام هر آشغالی که هست خودش رابه کسانی نمی چسباند تا بالا بیاید. شما و کسانی که مبلغشان هستید، هیچ جراتی ندارید.
آقای ب در پاسخ به آقای الف: روشنفکرنماهایی که صاحب هیچ نظری نیستند و نان نام اپوزیسیونیشان را میخورند از فیلم ۳۰۰ حمایت می کنند و بعد میگویند من میهن پرست هستم. اگر سواد ندارید، خوب ساکت شوید و بروید جایی که سواد دارید. هنر جای شامورتی بازی و بی سوادی نیست. حتی در جایی که دکترا گرفتید هم بی سواد هستید. به شدت مبتذل و به شدت تقلیلگرا هستید از بحث مذاکرات هسته ای تا بحث اعتدال.
شبیه دیالوگ های دونفر معلوم الحال در یک فیلم وسترن؛ چه اتفاق میمون و مبارکی بود وقتی دوروز پیش در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران «صراحت» دست به کار شد. آنجا که یک طرف میز دیالوگ گفت: او تند می گوید و من هم تند جواب می دهم. چیزی نشده است. یک مقدار یاد بگیریم که این چنین تند نظراتمان را بگوییم ولی احترام هم را حفظ کنیم.
این گزاره نیاز امروز دانشگاههای ماست. همین که «باید یادبگیریم تند و صریح نظراتمان را بگوییم». اگرچه در میانه بحث کار به جایی رسید که دانشجویی بلند شود و بگوید: من به هر دوی شما احترام می گذارم ولی از شما سوال دارم که چقدر مواجهه امروز شما عاقلانه و در خور دانشگاه بود و چرا احساسات دانشجویان را تحریک کردید تا تعدادی برای شما کف و سوت بزنند.
خلاصه اتفاق مبارکی که در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران افتاد را باید در قالب ویدئویی شکیل به دانشگاهها فرستاد تا الباقی دانشجویان هم این پدیده نادر را از نزدیک ببینند.
یکی از فعال ترین(اگر بشود نامش را فعالیت گذاشت) مناظره کنندگان که دعوت هیچ دانشگاهی را بی پاسخ نمی گذارد، یکی از طرفین مناظره کذایی دانشگاه تهران بود. او که از قدرترین تئوریسین های «مانمی توانیم» است امروز با حضور خود در دانشگاههای کشور به یکی از شناخته شده ترین افراد است که باهمه چیز در دولت قبلی مخالفت می کرد و با همه چیز در دولت فعلی (حتی اگر همان چیزهای دولت قبلی باشد) موافقت می کند. براساس شواهد متعدد حتی برای دفاع از بیانیه لوزان و سیاست خارجی دولت مقبول از دانشجویان مبلغی را جهت حضور طلب می کند. این مهم نیست البته مهم این است که از جنگ داخلی در تیمور شرقی تا اوضاع مغولستان و دعوای احزاب در گینه پاپوا و حتی در مورد سینما، سرگرمی، کتاب، سرمایه داری، دموکراسی، مسائل اجتماعی، بزهکاری، اعتیاد، نامه به سفیر سوئد به جای سفیر نروژ، وحدت اصلاح طلبان، انشقاق ااصولگرایان و ووو می تواند با جدیت تمام اظهار نظر کند.
خلاصه علم آزاد اندیشی را یک تنه به جای همه اساتید ساکت و سربه زیر ما بلند کرده است و از این دانشگاه به آن دانشگاه می رود!
نزدیکانش می گویند: بیشترین دعوت ها از وی از طرف افرادی می شود که از او می خواهند مخالف موضوعی که آنها مطرح کرده اند سخن بگوید. این هم از عجایب محیط های دانشگاهی و ابتکار تشکل های دانشجویی است.
طرفداران فکری و نظری و عملی اش در دانشگاه که همان احزاب اصلاح طلب اعم از مشارکتی و مجاهدین انقلابی تا (جای خالی) را تشکیل می دهند از او برای برنامه های خود دعوت نمی کنند مگر بخواهند درباره «انرژی هسته ای را می خواهیم چه کار» حرف بزنند.
استاد سطحی دانشگاه تهران، دیگر بعد از مناظره دانشگاه تهران حداقل برای دانشجویان و مناظره کنندگانی که اورا می شناسند باید «تمام» شده باشد. دعوت کنندگان از استاد محترم باید بدانند که به اندازه استاد محترم باید سطحی شوند. به اندازه ای که بتوانند حتی یک روز در مقام یک استاد علوم سیاسی از فرط ذوق زدگی سفیر سوئد را با سفیر نروژ اشتباه بگیرند. به اندازه ای که بتوانند هم وزن استدلال شاه قاجار استدلال بیاورند که «نفت را می خواهیم چه کار؟ بو می دهد».
آنقدر سطحی که بتوانند درباره همه چیز حرف بزنید و اقیانوسی بشوید به عمق یک سانتیمتر. اگرچه این امیدواری وجود دارد که ماجرای دانشگاه تهران که صراحتش پرده ها را برانداخت، آغازی برای پایان همه «کف و سوت» هایی باشد که فکر را از دانشگاه و دانشجو می گیرد. آنجا که حتی استاد محترم از اینکه مردم برای لوزان خوشحالی نکرده اند ناراحت می شود و به آنان انتقاد می کند و می گوید(نقل به مضمون): چطور برای فوتبال به خیابانها می ریزند اما به خاطر لوزان شادی نمی کنند!؟
و این درحالی است که در یکسال و نیم گذشته که رییس جمهور از اساتید خواسته از توافق ژنو دفاع کنند، جز انگشت شمار که طرفداران «انرژی هسته ای می خواهیم چه کار» هستند کسی دفاع نکرده است. چون اهل کف و سوت نبوده است.
باید باور کرد که بعضی به همین کف و سوت زنده اند و نان می خورند. این امیدواری هست که دانشگاهیان بخواهند، کاسبان کف و سوت به فکر شغل دیگری دیگری باشند. کاش یکی این دیلوگ سریال پربیننده این روزها را در گوش وی زمزمه کند:«کارت تمومه آقاخان»