به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ لازم است ابتدا این مطلب بیان شود که لازمه یک جامعه سالم داشتن قشر بالا و پایین است چرا که هیچ گاه در یک جامعه افراد از نظر ثت و یا استعدادهای مختلف و بهره مندی از توانایی های مختلف فکری هوشی و بدنی در یک سطح نیستند و همه این موارد منشا تفاوت است ضمن اینکه معنای عدالت هم این نیست که همه از نظر موهبات یکسان اند بلکه هرکس و هر چیز به اندازه خود و در جای خود می باشد.
"نابرابری ثروت" آری "نابرابری حقوق اجتماعی" خیر
و بدیهی هم هست که اگر قرار باشد در یک نظام اجتماعی همه از رئیس گرفته تا وکیل و متفکر و مخترع و مدیران و کارگران و کارمندان در یک سطح باشند و به یک اندازه حقوق بگیرند هیچ کس به خود زحمت خلاقیت و انگیزه پذیرش مسولیت های سنگین را نمی دهد و اگر هم جامعه ایی تشکیل شود جامعه مرده ایی خواهد بود و البته ناکارآمدی چنین جامعه ایی قبلا در قالب " تفکر کمنیسم " اثبات شده است.
بنابراین باید موضوع بحث از این ابتدا روشن شود که زمانی ما از "پیامدهای باارزش شدن ثروت" صحبت می کنیم بحث بر سر "نابرابری ثروت" نیست بلکه سخن بر سر " نابرابری حقوق اجتماعی" است که متاسفانه از انشعابات حاکمیت تفکر توسعه گرایی است که سایه خود را بر سر جامعه ما گسترانده است؛ بنابراین "نابرابری" با "تفاوت" فرق دارد که در ادامه بیشتر توضیح خواهیم داد؛ برای روشن تر شدن بحث از خاطره یکی از معاونین شهرداری در همان دوره ها شروع می کنیم که می گفت: اگر من با مرسدس بنز به مجلس نروم دم درب مجلس ماموران مدتها از من بازخواست می کنند که کی هستم و از کجا می آیم، کارت شناسایی می گیرند و احترام آدم را به اندازه کافی نگه نمی دارند اما وقتی با بنز می روم مرا با احترام به داخل هدایت می کنند.
تفاوت شخص ثروتمند و شخص معمولی در ایران
در کشور ما براحتی با اندک حضوری در خیابان ها و محافل مختلف مشخص می شود که با یک شخص ثروتمند مانند یک شخص فقیر و یا معمولی برخورد نمی شود و شخص ثروتمند مانند یک انسان های خاص و متفاوت از دیگران مورد تکریم فراوان و برخوردار از " حقوق اجتماعی " بیش تری است به گونه ایی که این نوع رفتار یعنی تکریم بیش تر ثروتمندان و برخورداری بیش تر آن ها تبدیل به یک سنت و عنصر فرهنگی در جامعه ما شده است و حتی بسیاری از اقشار معمولی جامعه غیر از این را طبیعی می دانند و مثلا توی صف ایستادن را در شان شخص ثروتمند نمی دانند تا جایی که اگر یک صف طویلی از همین آدم های به اصطلاح معمولی تشکیل شده باشد به محض ورود یک شخص ثروتمند همگی خودکار کنار می روند تا او به کارش برسد و وقت گرانبهایش صرف ایستادن در صف آدم های معمولی نشود و شاید از آن جمع حتی یک نفر هم اعتراض نکند.
ارزش دادن به ثروت یعنی تثبیت حاکمیت استبداد
خب این مسئله به وضوح نشان دهنده فرهنگ " نابرابری حقوق اجتماعی " است که در اثر حاکمیت چند صد هزارساله زورمندان و دیکتاتوران بر مردم جامعه ما تحمیل شده و توسعه گرایی با ارزش دادن به ثروت و ثروتمندان و ایجاد یک طبقه خاص وبرتر از دیگران برای آن ها به این فرهنگ مخرب دامن می زند؛همانگونه که امروز در جامعه ما مشخص است می توان با ثروت به احترام نفوذ و قدرت اجتماعی هم رسید و لذا ثروت در ایران بیش از کشورهای غربی ارزش دارد؛ در واقع در کشورهای غربی درست است که حاکمیت در دست ثروتمندان و یک در صد جامعه است اما سعی کرده اند برای ایجاد ثبات و تعادل اجتماعی در لایه های میانی جامعه یک نظم پلیس گونه ایی به وجود بیاید و احترام اجتماعی در این لایه های میانی تا حدود زیادی یکسان باشد و لذا ممکن است اگر یک شخص ثروتمند ایرانی به کشورهای غربی سفر کند سرخورده شود زیرا انتظارات او که کسب احترام و حقوق بیشتر است به نحو دلخواه او برآورده نخواهد شد.
از هم پاشیدگی اقتصاد سنتی و متعهد ایران در پی با ارزش شدن ثروت
دیگر اینکه در پی باارزش شدن ثروت اقتصاد مدرن ایران پایبندی ها و تعهدات سنتی و مذهبی را نخواهد داشت در نظام سنتی اقتصاد ایران یک نظام ارتباطاتی قوی بین ثروتمندان و فقرا وجود داشت که بر اساس ارزش های مذهبی شکل گرفته بود بنابراین ثروتمندان همواره انفاق را جزو تعهدات قوی خود می دانستند و به فکر دستگیری از فقرا بودند اما در اقتصاد مدرن ایران که بر پایه ارزش شدن ثروت بنا شده ثروتمندان دیگر احساس وابستگی و پایبندی به یک نظام اجتماعی و اقتصادی را ندارند و بیش تر " نفع فردی" مطرح شده است این در حالی است که برای استفاده و نفع اقتصادی پایدار، به مردم به عنوان سرمایه های اجتماعی نیاز دارند و این خود نیاز به نظام اجتماعی پایدار دارد که شرط اساسی آن کاهش احساس نابرابری و بی عدالتی نسبی و در نتیجه رضایت مردم است و از طرفی در هنگام تغییر نظام حکومتی هر چه یک سرمایه دار از سرمایه اجتماعی یعنی پایگاه مردمی بیش تر برخوردار باشد میزان آسیب او از این تغییر حکومتی کمتر است.
با ارزش شدن ثروت = حاکمیت استبداد
مسئله این است که در جامعه ایی که ثروت ارزش شده است ثروتمندان آنقدر قدرت می یابند تا نه تنها ارزش ثروت بلکه همه ارزش های دیگر را بر جامعه مسولین و تصمیم گیران القا کنند و از این طریق بر نظام سیاسی و اجتماعی جامعه مسلط شوند مردم هم سعی می کنند از هر راهی که شده قانونی و شرعی و اگر نشد حتی غیرقانونی و غیرشرعی ادای ثروتمندان را در بیاورند و از لحاظ مختلف انتخاب شغل اتومبیل محل سکونت و حتی انتخاب همسر هم خود را به آنها نزدیک کنند و همه چیز ظاهری می شود حتی قیافه های ظاهری مثل ناخن مصنوعی و مژه مصنوعی
درچنین جامعه ایی همه چیز ظاهری و مصنوعی است واقعا معلوم نیست کی چکاره است؟ هیچ کس خود واقعی اش نیست ظاهرسازی فرهنگ عمومی جامعه می شود و اینگونه بستر فراهم می شود تا افراد هر چه پولدارتر باشند با ارزش تر باشند و هرگونه خواسته آنان چه قانونی و شرعی و چه خلاف قانون و شرع لازم الاجرا باشد در این شرایط انتخاب با ثروتمندان و طبقه خاص جامعه است و قشر پایین تک نقشی خواهند بود صرفا بله قربان گوی ثروتمندان و همه سعی می کنند با چاپلوسی تمام خود را به این طبقه خاص نزدیک کنند هر کس بهتر و زودتر اطاعت امر آنان را به جا آورد مفتخر تر خواهد بود و اینگونه استبداد را هم در عمق و هم در سطح گسترش می دهد تا ما از وادی تاثیرات اجتماعی تفکر " توسعه گرایی " به ورطه تاثیرات عمیق سیاسی آن بیافتیم که می تواند به راحتی یک نظام اجتماعی و سیاسی با ثبات و منسجم را ماهیتا استحاله کند.