به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ به همین بهانه سعی داریم طی سلسله گزارش هایی به واقعیات پشت صحنه این دستور رئیس جمهور جدید آمریکا بپردازیم، و با مرور انگاره های «روشن» تاریخی چند سال اخیر، به پاسخی نسبت به این دو دیدگاه مطرح شده، برسیم.
اپیزود اول؛
در شهریورماه 1377 و در پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در سال ۲۰۰۱ میلادی محمد خاتمی رئیس جمهور وقت ایران موضوع گفتگوی تمدن ها را به عنوان یک شعار و راهبرد جهانی برای همبستگی و اتحاد بیشتر تمام جوامع بشری جهان مطرح و پیشنهاد کرد نخستین سال هزاره سوم میلادی یعنی سال 2001 از سوی این سازمان به عنوان سال جهانی گفتوگوی تمدنها اعلام شود.
این پیشنهاد در چهارم نوامبر 1998 در قالب قطعنامه شماره 53/22 به اتفاق آرا به تصویب مجمع عمومی رسید و شأن و رسمیت بینالمللی به خود گرفت. گفته می شود یکی از مهمترین انگیزه های این اقدام پاسخی بود به نظریه برخورد تمدن ها یا Clash of civilizationمتعلق به ساموئل هانتینگتون امریکایی بود.
نشریه یو ان کرونیکل UN Chronicle در روز اول دسامبر 2006 گفتوگویی با محمد خاتمی، رییس موسسه گفتوگوی فرهنگها و تمدنها به عمل آورد. وی در این گفتگو می گوید: "هدف از این پروژه، ارائه الگویی به دور از خشونت، ستیز، تعصب و سوء تفاهمهای فرهنگی بود. متأسفانه، سال گفتوگوی تمدنها (2001) با سهمگینترین تراژدی، یعنی حادثه یازده سپتامبر مصادف شد، حادثهای که تبعات آن جنگ بر علیه تروریسم و حمله نظامی به افغانستان و عراق بود؛ این رویدادها کاملاً بر خلاف اهداف گفتوگوی تمدنها بود. در این چند سال اخیر دهها مرکز تحقیقاتی و کرسی دانشگاهی درزمینه گفتوگوی تمدنها تشکیل شد. کتابهای بسیاری هم در این باره نوشته شد".
وی در پاسخ به این سوال که ظاهراً خشونت در جهان امروز، به ویژه از زمان وقوع حادثه یازده سپتامبر، رو به افزایش گذاشتهاست. باز هم به آینده گفتوگوی تمدنها خوشبین هستید؟ می گوید: "بشریت انتخاب دیگری جز فعالیت گروهی برای شناختن مسائل مشترک امروز ما ندارد، در غیر این صورت، ما با خطر از بین رفتن نوع بشر و سیارهمان روبرو هستیم. اگر من به آینده بشریت خوشبینم و فکر میکنم که به جای جنگ تمدنها داریم روز به روز به سوی نقطه مقابل آن، یعنی گفتوگوی تمدنها پیش می رویم، به این دلیل است که اعتقاد راسخی به اصل نیکخواهی در فطرت انسان دارم، اصلی که خود را در میراث چند هزار ساله و غنی تمدن بشری به اثبات رساندهاست".
پس از حملات 11 سپتامبر، نیوت گینگریچ عضو ارشد موسسه امریکن اینترپرایز در مقالهای با عنوان «آمریکا باید از شیطان پیش دستی کند» مدعی شد که سیاست بازدارندگی و اقدام تلافیجویانه ثمربخش نبوده و سیاست پیشدستی باید جایگزین سیاستهای قبلی شود. در سال 2002 سند راهبرد ملی آمریکا در شرایطی منتشر شد که بحث پیرامون عملیات پیشدستانه در فضای سیاسی واشینگتن اوج گرفته بود.
جورج بوش با کنارگذارشتن پروتکل کیوتو و اتخاذ یک رویکرد یکجانبهگرایانه، به کارگیری عملیات پیشدستانه را در استراتژی ملی آمریکا صراحتاً اعلام کرد. بر این اساس مداخله نظامی به منظور جلوگیری از تکثیر و اشاعه تسلیحات کشتار جمعی، حمایت از دموکراسیسازی و دولتهای دموکرات در خاورمیانه و پیگیری منافع امنیتی آمریکا خارج از مرزها به صورت یکجانبه و بدون نیاز به مجوز سازمانهای بینالمللی از جمله سازمان ملل، سیاست خارجی آمریکا را تشکیل میداد.
دولت آمریکا که خود را قدرت بلامنازع جهانی میدید، پس از 11 سپتامبر سال 2001 به افغانستان حمله کرد و در سال 2003 بدون توجه به مخالفت بیل کلینتون رئیس جمهور سابق و حتی بدون مجوز سازمان ملل به عراق یورش برد و گزینه حمله نظامی به ایران پس از سقوط صدام تا حد زیادی یک گمانهزنی معتبر به شمار میرفت.
شواهد گوناگونی برای این گمانهزنی وجود داشت؛ به عنوان مثال در اواخر آوریل سال 2001، نخستین گزارش سالانه تروریسم توسط وزارت خارجه آمریکا تحت ریاست کاولین پاول منتشر شد و ایران در فهرست کشورهای متهم به حمایت دولتی از تروریسم قرار گرفت. همچنین جورج بوش در سخنرانی سالانه خود در ژانویه سال 2002 اعلام کرد که به دشمنان آمریکا اجازه دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی را نخواهد داد. سپس با اشاره به ایران اضافه کرد که ایران گستاخانه در پی دستیابی به این تسلیحات و صدور ترور میباشد.
واکنش پرخاشگرانه دولت بوش به حادثه 11 سپتامبر و سیاست عدم تحمل دولتهای حامی تروریسم در کنار ادعاهای اطلاعاتی مبنی بر یافتن اسنادی در خصوص ساخت تأسیسات غنیسازی اعلام نشده توسط ایران، انگیزه کافی را به رئیس جمهور آمریکا داد تا در سخنرانی سالانه خود ایران را در کنار عراق و کره شمالی به عنوان «محور شرارت» توصیف کند. محور شرارت (به انگلیسی: Axis of Evil) اصطلاحیست که جورج دبلیو بوش رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا در ۲۹ ژانویه ۲۰۰۲ در سخنرانی سالیانه خود در کنگره ایالات متحده آمریکا در اشاره به سه کشور ایران، کره شمالی و عراق به کار گرفت. او علت این نامگذاری را «حمایت آن کشورها از تروریسم» و «تلاش آنها برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی» بیان کرد.
این موضعگیریهای تند مختص دستگاه اجرایی ایالات متحده نبود و برخی از اظهارات سناتورها و نمایندگان کنگره، احتمال جنگ علیه ایران را تقویت میکرد. شاید مهمترین اظهارنظر در این زمینه به سخنان «برد شرمن» نماینده دموکرات کنگره آمریکا مربوط باشد.
وی در کمیته فرعی خاورمیانه و آسیای مرکزی طی سخنانی در سال 2003 با بزرگتر دانستن تهدید ایران در مقایسه با عراق، تلویحاً حمله به این کشور به جای ایران را اشتباه دولت بوش ذکر کرد. رامسفلد پس از سخنرانی بوش، ایران را به داشتن برنامه بسیار فعال در زمینه تسلیحات کشتار جمعی متهم و دیک چنی نیز از طرح محور شرارت حمایت کرد. حمایت دونالد رامسفلد از طرح محور شرارت، نه تنها نشانگر همسویی با دیدگاه رئیس جمهور بود، بلکه معطوف به دیدگاه شخصی وزیر دفاع آمریکا نسبت به تهدید ایران تلقی میشد.
زیرا وی پیشترها در سال 1998 در گزارشی تحت عنوان «گزارش کمیسیون رامسفلد» ایران را به همراه کره شمالی و عراق سه تهدید در حال ظهور علیه آمریکا معرفی کرده بود. «کاولین پاول» وزیر امور خارجه وقت که به داشتن مواضع معتدلتر نسبت به رامسفلد و دیک چنی معروف بود، در این موضوع با آنها همنوا شد و با دقیق خواندن خصیصههای ذکر شده توسط رئیس جمهور از معترضان به طرح محور شرارت درخواست کرد که اعتراضات خود را به سوی ملتهای محور شرارت تغییر جهت دهند.
این اتهامات به ایران در شرایطی ادامه داشت که واشنگتن از کمکهای ایران در مسئله افغانستان چه در جنگ علیه طالبان و چه در شکلگیری دولت پس از طالبان بیبهره نبود. حضور ایران در گفتوگوهای «2+6» سازمان ملل در خصوص آینده افغانستان و اثرگذاری دیدگاههای ایران، هم بر تعهدات آینده دولت افغانستان و هم بر شکل گیری توافق در خصوص آینده افغانستان، موضوعی است که «جمیز دوبینز» فرستاده ویژه آمریکا به افغانستان به آن اعتراف کرد.
در مقابل جورج بوش در واکنش به حوادث 11 سپتامبر، با معرفی محور شرارت، از یک سو قلمرو جنگ علیه ترور را بازتعریف و محدود به کشورهایی شامل ایران کرد و از سوی دیگر گزینههای متعدد مانند تعامل و گفتگو را حذف و مقابله و جنگ را برجسته کرد. در نتیجه رئیس جمهور آمریکا علاوه بر نادیده انگاشتن اقدامات مثبت جمهوری اسلامی ایران، این کشور را در جایگاه یک دولت یاغی و پس از آن محور شرارت تنزل داد.
ادامه دارد...