به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ او از تبار کسانی است که زندگی اش را خرج نهضت کرد و بعد از انقلاب هیچ چیزی نخواست چرا که درتمام عمرش برای اعتقادش جنگیده بود.
در زمستان ۵۱ دستگیر می شود و تا پاییز ۵۷ در زندان می ماند. در تمام این سالها بی رحمانه شکنجه می شود اما هیچ اعترافی علیه کسی نمی کند. شدت شکنجه ها آن قدر زیاد بوده است که بعد از انقلاب، آرش یکی از شکنجه گران ساواک پیش از اعدامش از او عذرخواهی می کند.
بعد از انقلاب هم به دلیل تجربه ای که درمبارزه داشته است در کمیته مشغول می شود. تا این که در سال ۶۳ با روی کار آمدن مدیران جدید بی رحمانه او را کنار می گذارند و از آن موقع تا امروز مشغول کار آزاد می شود.
حالا سالهاست که در مستند ها، کتاب ها و برنامه های تلویزیونی از خاطراتش می گوید. خاطراتی که در یک کتاب قطور گردآوری شده است. «خاطرات عزت شاهی» خواندنی است، طوری که اگر کتاب را به دست بگیرید به این راحتی آن را زمین نمی گذارید.
از متن کتاب:
اتاق شماره ۲۲ کمی شیب داشت و کف آن خیس بود. مرا که لخت مادرزاد بودم کف اتاق نشاندند و گفتند: بنویس. من دو زانو نشستم و با یک دستم ستر عورت کردم و با دست دیگرم خودکار را گرفته بودم. از زور سرما دندان هایم به هم می سایید. از دماغ و دهانم بخار بلند می شد. دست و بدنم می لرزید. نمی توانستم چیزی بنویسم. سرما در بدنم رسوخ کرده به مغز استخوانم رسیده بود.
از زبان دیگران:
عزت شاهی در گفتوگویی به دیدار خود با رهبر انقلاب اشاره کرده که ایشان به تمجید از این کتاب پرداخته و آن را به شهری تشبیه کردهاند که هم اینک از زیر آوار بیرون آمده و مردم متوجه آن شدهاند. به گفته عزتشاهی؛ رهبر انقلاب در این دیدار گفتهاند که من بخشهایی از این کتاب را چند مرتبه مطالعه کردهام.