"آقای اسرافیلیان هم با من بود و مدارک را دادیم. ۲ روز بعد مرحوم آقای آیت در مجلس کیف سامسونتش را آورده بود و گفت یک چمدان مدرک علیه بنیصدر دارم!"
خبرنامه دانشجویان ایران: "آقای اسرافیلیان هم با من بود و مدارک را دادیم. ۲ روز بعد مرحوم آقای آیت در مجلس کیف سامسونتش را آورده بود و گفت یک چمدان مدرک علیه بنیصدر دارم!"
به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از تسنیم - عباس کلاهدوز و محمدعلی سافلی:26 خرداد 1360 روز مهمی در تاریخ معاصر ایران است. روزی که با تصویب نمایندگان دو فوریت طرح بررسی کفایت رئیسجمهور وقت در دستور کار خانه ملت قرار گرفت و نهایتاً روز 31 خرداد با رای اکثریت آنان عدم کفایت ابوالحسن بنی صدر برای ریاست جمهوری تصویب و فردای آن روز با حکم امام او رسما از مقام ریاست جمهوری عزل شد.
بنیصدر در یک سال و نیم مسئولیت ریاستجمهوری مرتب به نهادهای انقلاب تاخت، مسئولان سایر قوا را همچون شهیدان رجایی و بهشتی با انواع و اقسام تهمتها و ناسزاها بینصیب نگذاشت، با منافقین موتلف شد و در یک کلام جامعه ایران را دو قطبی و به دو دسته مخالف و موافق تقسیم کرد؛ نهایتاً هم با وجود هشدارها و انذارهای امام خمینی (ره) با دست خود به ورطه سقوط کشیده شد.
برای شناخت بیشتر اولین رئیسجمهور برکنار شده تاریخ ایران، به سراغ شخصیتی رفتیم که از نزدیک با بنیصدر همکاری داشته است.«مصطفی مهذب» ذیحساب و مدیرکل مالی ریاست جمهوری در دوره بنیصدر، شهید رجایی و آیت الله خامنهای یکی از همان اشخاص است که سینهای مملو از ناگفتهها و مگوها دارد. او با گذشت سالها دوری از مناصب دولتی، همچنان روحیه انقلابی دارد و این از نحوه گفتار و رفتارش کاملاً مشخص است.
وی لیسانس مدیریت بازرگانی را پیش از انقلاب از دانشکده علوم اقتصاد گرفت. از سال 44 در اداره دارایی مشغول و به گفته خودش در زمان شاپور بختیار با هدف بکارگیری افراد مذهبی در این اداره، ذیحسابی سازمان غله و قند و شکر را قبول کرد. مهذب در ایام پیروزی انقلاب اسلامی هم از مبارزه غافل نبوده و با طراحی و برگزاری اعتصابات در وزارت دارایی آن زمان که بعد از وزارت نفت، دومین وزارتخانه اعتصاب کننده بود، در مبارزات آحاد مردم علیه رژیم پهلوی سهیم شد
چندی پیش بخش اول گفتوگوی خبرنگاران تسنیم با مصطفی مهذب درباره دوران مسئولیت وی در حفاظت از کاخهای سلطنتی با عنوان "کشف فیلم رابطه غیراخلاقی اشرف پهلوی" منتشر شد و در آینده نزدیک نیز بخش پایانی مصاحبه او که مربوط به دوران حضورش در معاونت مالی وزارت ارشاد پرحاشیه خاتمی است، منتشر میشود. متن پیش رو مصاحبه خبرنگاران سیاسی تسنیم با معاون مالی و ذیحساب ریاستجمهوری دوران بنیصدر است که از منظرتان میگذرد:
فعالیت شما در وزارت دارایی از قبل از انقلاب شروع شده بود یا بعد از انقلاب وارد این مجموعه شدید؟
من از سال 44 کارمند دارایی بودم. در زمان شاپور بختیار وی میخواست نسبت به بچههای مذهبی خودی نشان بدهد لذا من اولین بار معاون ذی حساب سازمان قند و شکر شدم. در سال 58 در سه جا همزمان ذیحساب بودم یکی سازمان جنگلها و مراتع بود، یکی وزارت رفاه در زمان مرحوم سلیمی و یکی هم ریاستجمهوری که هر سه را با هم به دلیل اطمینانی که به من داشتند انجام میدادم.
بعد معاون وزیر دارایی شدم و سپس معاون مالی وزارت ارشاد در دوران خاتمی شدم. از سال 60 با سازمان حج و زیارت مرتبط بودم. مدیرکل طرح و برنامه سازمان حج و زیارت بودم منتها حدود 16 سال با آقای رضایی(رئیس سازمان حج و زیارت) با هم بودیم. 6 سال هم عضو عالی شورای حج بودم. سال 73 زمان آقای محمدخان وزیر اقتصاد بازنشسته شدم. در زمان ریاستجمهوری آیتالله خامنهای، آقای محمدخان با ما در نهاد ریاستجمهوری بود. من ذیحساب آیتالله خامنهای بودم و ایشان قائممقام نهاد ریاستجمهوری بود. مصطفی میرسلیم هم ریاست نهاد ریاستجمهوری را برعهده داشت.
محرم وزارت دارایی بودم/ 18 نفر تأثیرگذار در دفتر بنیصدر
زمانی که شما ذیحساب ریاستجمهوری در دوره بنیصدر شدید، اوضاع و احوال نهاد ریاستجمهوری در زمان بنیصدر به چه منوال بود؟ اختلافاتی که اکثر انقلابیون همچون دکتر آیت با بنیصدر داشتند بر سر چه موضوعاتی بود؟
به ناچار باید یک مقدمه کوچکی بگویم. وزارت دارایی من را انتخاب کرده بود که محرم وزارت باشم و توسط آقای آشنا که معاون خزانهداری بود انتخاب شده بودم و تمام ذیحسابها زیر نظر او بودند. ایشان یکی از بچههای متدین زمان ما در وزارت دارایی بود. زمانی که من آمدم در دستگاه بنیصدر، کاملاً آشنایی داشتم که سلامتیان، غضنفرپور، شیخ علی تهرانی و سودابه سدیفی و 17،18 نفری که آنجا جلسه داشتند چه کسانی هستند.
مرجع تقلید طرفداران بنیصدر که بود؟
همان "دفتر هماهنگی مردم با رئیس جمهور" که بنیصدر راه انداخته بود؟
بله؛ همانجا یک سالنی کنار دفتر دکتر تهرانی رئیس دفتر بنیصدر بود و کارها را او انجام میداد. از همان روز اول بنا را بر تقیه گذاشتم. خودم را طوری در دفتر دکتر تهرانی جا کرده بودم که بعضی اوقات پشت سر من نماز میخواندند. اگر جلسه داشتیم، مسئلهای بود و روحانی نداشتیم به من میگفتند و اعتمادشان نسبت به من خیلی جلب شده بود. برادر ناتنی مرحوم امام هم مرجع تقلید اینها بود.
آیتالله پسندیده منظورتان است؟
بله. آنها برای اینکه تعمداً با امام فاصله داشته باشند حالت اطاعت از او را ملاک قرار داده بودند و از اطاعت از امام خبری نبود و کاملاً مشهود بود. آقای پسندیده البته با آنها ارتباط نمیگرفت و در برنامههای اداری خودش را دخالت نمیداد چون در شانش هم نبود. زمانی که من رفتم آنجا یک میز بزرگ در سالن داشتم و هیچ کس هم نبود. نه صندوقدار داشتم، نه مستخدم داشتم و نه معاون. هیچ کسی را نداشتم و میخواستم کسی هم دخالت نکند. تا زمانی که افراد مورد احترام خودم بیایند، چند نفری را آوردم و تقریباً اداره ذیحسابی آنجا شکل گرفت.
قبلش را هم بگویم زمانی که به من حکم دادند ذیحساب ریاستجمهوری شوم، خیلی خودم را شنگول و آراسته کرده بودم و رفتم به آقای تهرانی خودم را معرفی کردم. ایشان من را نپذیرفت و گفت علتش این است که کسی که ذیحساب رئیسجمهور میشود باید قبلاً با رئیسجمهور هماهنگ شود. من خداحافظی کردم و رفتم اما چون وزارت دارایی من را معرفی کرده بود و چکهای آنجا باید به امضای من صادر میشد، حساب خزانۀ آنجا را بستند. از این طرف و آن طرف زیاد پول داشتند و میگرفتند و هزینه میکردند.
یعنی تا یک مدت نهاد ریاستجمهوری بنیصدر ذیحساب نداشت؟
بله؛ یک ماه و نیم تا دو ماه. یک روز من خانه بودم و دکتر تقوی از دفتر بنیصدر زنگ زد و گفت ما گویا ناچار هستیم شما را بپذیریم. در مجموعه آنجا من همه مسائل را زیرنظر داشتم حتی مثلاً بچه بنیصدر را رانندهها میبردند، میچرخاندند چون به قول خودشان بچه «آقا»(بنیصدر) بود و سادات است. من هم در دلم میخندیدم چون برای من کاملاً وضعیت آنها محرز بود
بنیصدر به دروغ میگفت کسی را به آمریکا نفرستادم/نامه دریافت دلارشان را من زدم
هر وقت من میرفتم داخل نهاد خیلی رعایت میکردند و احترام میگذاشتند تا زمانی که این اختلافات پیش آمد و ادعاهایی بنی صدر در 14 اسفند مطرح کرد. بنیصدر خیلی اصرار میکرد که به من تهمت میزنند. میگفت من هیچ کس را به آمریکا نفرستادم در صورتی که وی افرادی را به خارج کشور و آمریکا میفرستاد و نامه دریافت دلارشان را من میزدم. من تمام نامههای بنیصدر را جمع کرده بودم و یک چمدان شد. بعد از وقت اداری که بچهها میرفتند کپی میگرفتم و به خانه میبردم.
یک چمدان مدرک علیه بنیصدر به شهید آیت دادم
با مرحوم اسرافیلیان(نماینده مجلس دوم و نزدیکان دکتر آیت) تشخیص دادیم که مدارک را بدهیم به آقای آیت و رفتم خانه ایشان. آقای اسرافیلیان هم با من بود و مدارک را دادیم. 2 روز بعد مرحوم آقای آیت در مجلس کیف سامسونتش را آورده بود و گفت یک چمدان مدرک علیه بنیصدر دارم!
اعضای دفتر بنیصدر همه شک کردند و گفتند مهذب حتماً این کار را کرده است. جلسهای تشکیل دادند و آن 18 نفر هم بودند و در سالن بغل دفتر آقای دکتر تهرانی و به من گفتند آقای مهذب ما بررسی کردیم و این احکام تنها از دفتر شما به دست آقای آیت رسیده است.
به شهید آیت گفتم باید به تو توهین کنم؛ گفت هرچه میخواهی بگو!
قبل از این جلسه، من زنگ زدم به آقای اسرافیلیان و با همدیگر رفتیم خانه آیت و به ایشان گفتم اینها میخواهند چنین جلسهای تشکیل بدهند. من آمدم خدمت شما و حلالیت بطلبم. من اگر حقیقت را بگویم یعنی خودم را لو دادم و همه چیز به هم میخورد و من ناچارم به شما توهین بکنم. اجازه میفرمایید توهین بکنم؟! گفت توهین چیست؟ هر چه لعن و فحش میخواهی بگو من راضی هستم و تو کارت را انجام بده!
این کار خیلی به من کمک کرد و با خیال راحت در جلسه نشستم. وقتی آنها حرفهایشان را گفتند، گفتم آقای دکتر تقوی (رئیس دفتر بنیصدر) اجازه میدهید من حرف بزنم؟ گفتند بله.
شاهد عینی ماجرای 8 شهریور/شایعه کردند انفجار کار شهید دفتریان است
در دوره بنیصدر گفتید 18 نفر بودند که در نهاد ریاستجمهوری رخنه کرده بودند. در دوره شهید رجایی باز ردپای یکسری افراد را میبینیم مانند کشمیری و افرادی که نفوذی در دستگاه ریاستجمهوری بودند. اینها چگونه رخنه کردند؟ شما در زمان انفجار دفتر نخستوزیری هم حضور داشتید؟
هنگامی که آن اتفاق رخ داد، دیدیم تمام سالن در آتش میسوزد و مانند یک بمب آتشزایی که منفجر شده باشد. در همان لحظهای که ما بودیم، یک ساعت و نیم دو ساعتی در سالن ایستاده بودیم و یکدفعه دیدیم خبر رسید که در آسانسور یک نفر از داخل آسانسور مدام لگد و مشت میزند و چون برقها قطع شده بود کسی نمیتوانست در آسانسور را باز کند. در همان لحظه شایع کرده بودند که مرحوم شهید دفتریان بمب گذاشته است.
برخی معتقدند این شایعات توسط عدهای از دفتر نخستوزیری پخش شده بود.
بله. آن زمان شایعه شد که کشمیری هم شهید شده است اما روز بعدش گفتند کشمیری از کشور فرار کرده است و بعد از بمبگذاری مقدمات کار را برای او فراهم کرده بودند که از کشور فرار بکند و برود و یک روز هم جنازه مرحوم آقای دفتریان را از آسانسور بیرون آورده بودند و مشخص شده بود اینها اخلال در خبر کردند که کشمیری فرار بکند و برود.
شهید دفتریان آنقدر به مسائل چکها و دفترها توجه داشت که وقتی در خیابان بغلی که دفتر ذیحسابی بود میبیند شعله از ساختمان نخستوزیری بالا میرود، یادش میافتد صبح یک مقدار دستهچک و سندهای مهم داده بود که رئیسجمهور یا نخستوزیر امضاء کند. بچههایی که آنجا بودند این را از زبان خودش شنیدند که گفته بود "آخ سندها از بین رفت" او هم فوراً میپرد در آسانسور که برود مدارک را بردارد و وقتی برق قطع میشود آسانسور هم متوقف میشود و تا حدود ساعت 5 بعدازظهر در آسانسور بود و وقتی در آسانسور را باز کردند، به خاطر دودهایی که در محفظۀ آسانسور جمع شده بود ایشان هم شهید میشود و بعد ایشان را هم همانجا دفن کردند که مرحوم شهید رجایی و شهید باهنر را دفن کردند.