به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران» به نقل از تسنیم- عباس کلاهدوز، ز: دسترسی به مسئولان قضایی کشور به دلیل جایگاه شغلی و همچنین پیچیدگیهای دستگاه قضا کمی سخت و دشوار است اما یک نفر در بین شخصیتهای قوه قضائیه هست که بی تکلف میزبان اهالی رسانه میشود.
حجتالاسلام والمسلمین علی رازینی از جمله معدود شخصیتهایی است که در دشوارترین شرایط، خطیرترین مناصب و مسئولیتها را در طول عمر جمهوری اسلامی پذیرفته است. وی که هنگام پیروزی انقلاب تنها 26 بهار از زندگیاش را تجربه کرده بود از تربیتشدگان مدرسه حقانی در پیش از انقلاب است. مدرسهای که بههمت شهیدان بهشتی و قدوسی بنا نهاده شد و ثمره آن طلابی بودند که کادر آینده انقلاب را تامین کردند.
با رازینی که به گفتوگو مینشینی زمان را حس نمیکنی چگونه میگذرد چرا که وی یکی از شاهکلیدهای گنجینه اسرار دهه شصت است و میتواند زوایای مختلفی از ظلمهای رفته به نظام در طول آن سالها را با روایت ماجرای جلاد و شهید بازگو کند. هرچقدر هم با وی گفتوگو کنی احساس میکنی باز هم حرف برای گفتن دارد.
رئیس فعلی شعبه 41 دیوان عالی کشور، کولهباری از مسئولیتهای مختلف را در پرونده کاری دارد. او که زخم افتخار جانبازی و حمله تروریستی را بر بدن دارد و برادر دو شهید است، ریاست کل دیوان عدالت اداری، ریاست دادگاه ویژه روحانیت به حکم حضرت امام (رض) و تنفیذ مقام معظم رهبری، معاونت اجرایی دیوان عالی کشور، ریاست کل دادگستری استان تهران، ریاست سازمان قضایی نیروهای مسلح کشور، ریاست دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات جنگ به حکم حضرت امام و عضویت در مجلس خبرگان(دوره چهارم) را عهدهدار بوده است.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، لطف کنید نحوه ورودتان به دستگاه قضایی را توضیح دهید.
بسمالله الرحمن الرحیم. پیش از انقلاب تعدادی از روحانیون موجه در خط امام تصمیم گرفتند که در حوزههای علمیه تحول ایجاد کنند که یکی از این حرکتها در دهه 40 و 50 تاسیس مدرسه حقانی بود و در راس این کار شهید بهشتی و قدوسی بودند که این مدرسه را بعدها به نام مدرسه شهیدین نامگذاری کردند.
ما تربیت شده این مدرسه هستیم و خدا به گونهای مقدر کرده بود که این دو بزرگوار بدون اینکه از انقلاب سال 57 خبر داشته باشند کادرسازی برای پس از انقلاب کرده باشند. نیروهایی که علاوه بر تقوا به علوم روز نیز آشنایی داشتند. از این نیروهای تربیت شده میتوان به آقای پورمحمدی که وزیر دادگستری است، حاج آقای نیری که قاضیالقضات است، محسنیاژهای معاون اول دستگاه قضا، حجتالاسلام حسینیان، رامندی، پورقناد نام برد. جمعی از تربیت شدگان این مدرسه بعدها در پستهای امنیتی و قضایی مشغول به کار شدند که افراد بالا از این قبیل هستند.
در سال 57 که انقلاب پیروز شد، شهید قدوسی به تهران آمدند و دادستان کل انقلاب شدند و مدیریت مدرسه حقانی را به دستور امام رها کردند و مشغول کارهای قضایی شدند و به پروندههای قضایی رسیدگی کردند. آن زمان مدرسه شهیدین را به شورایی 3 نفره سپردند که من نیز عضو آن شورا بودم. در زمستان سال 59 ایشان که به مدرسه آمده بودند گفتند که کاری است که شما باید چند هفتهای بیایید به تهران و آن را انجام دهید.
خلخالی با اقتدار بود/ ماموریت در بازخوانی پروندههای «مواد مخدر»
مرحوم خلخالی که فرد بااقتداری بود و پروندههای خوبی را که مرتبط با سران رژیم گذشته بود را به نتیجه رسانده بود، مسئولیت رسیدگی به پروندههای مواد مخدر را نیز برعهده داشت ولی چون ایشان در این ماموریت دست تنها بود اشراف لازم را نداشت و امام فرموده بودند که ایشان این ماموریت را ادامه ندهند و فرموده بودند که پروندههایی که قبلا نیز توسط ایشان رسیدگی شده دوباره رسیدگی شود. آقای قدوسی هم تصورشان از این پروندهها این بود که 100 تا 200 پرونده باشد و 4 قاضی که بنده هم جزو آنها بودم، آقای سلیمی که آخرین سمتشان در شورای نگهبان بود و آقای رهبرپور که آخرین سمتش رئیس دادگاه انقلاب تهران بود و آقای یونسی که مدتی وزیر اطلاعات بود مامور شدیم که این پروندهها را بازخوانی کنیم که بازخوانی این پروندهها که حدود 1000 پرونده بود، حدود 8 الی 10 هفته طول کشید.
ما درگیر رسیدگی به این پروندهها بودیم که ناگهان مسئله منافقین پیش آمد. مجاهدین که تا آن موقع به عنوان یک جریان سیاسی که نظام را قبول داشتند و نظام هم به آنها میدان فعالیت داده بود یکباره اعلام کردند که مواضعشان عوض شده و بحث مبارزات مسلحانه علیه نظام را مطرح کردند.
در ماموریتهایی که شهید قدوسی به شما واگذار کردند، آیا رسیدگی به پرونده باقیماندگان رژیم سابق مانند هویدا هم مطرح بود؟
در ماموریتهایی که شهید قدوسی به هیئت 4 نفره داده بود بحث محاکمه امثال هویدا و نصیری مطرح نبود چرا که وظیفه ما رسیدگی به پروندههای در جریان بود نه پروندههایی که حکم آنها صادر و اجرا شده بود. بنده میدانم که آن پروندهها به هیچ عنوان با مخالفت امام و شهید قدوسی روبرو نشد و مرحوم خلخالی همواره مورد اعتماد نظام، امام و شهید قدوسی به عنوان یک شخصیت مقتدر بودند.
آقای خلخالی در زمینه رسیدگی به پرونده سران رژیم قبل که حدود 100 الی 200 پرونده بود-آدمهای شاخصی هم بودند و جای مبهمی در این پروندهها نبود- به خوبی عمل کردند اما پروندههای مواد مخدر بسیار گسترده بود و یک قاضی نمیتوانست که به تمام این پروندهها به دقت رسیدگی کند و ایشان هم به شکل سیار از این شهر به آن شهر سفر میکرد و به دلیل عجلهای بودن کار ممکن بود مواردی از دست او در برود و ناعدالتی پیش بیاید و انصافا در برخی از این پروندهها که متهمان جرم سنگینی داشتند به حبسهای یک سال و دو سال محکوم و بالعکس پروندههایی که متهمان آنها جرائم نه چندان سنگینی مرتکب شده بودند به حبسهای سنگین محکوم شده بودند.
قبل از 30 خرداد هیچ برخوردی با مجاهدین نشد
در مسئله منافقین، با اینکه اندکی از آن تاریخ تاکنون گذشته و شاهدان عینی آن زمان هنوز زنده هستند، اما حق مطلب درباره آنها ادا نشده است. در واقع اینکه زمینه برخورد با مجاهدین چه بود و چرا با آنها برخور شد؟ اگر آن برخوردهای قاطع آن زمان صورت نمیگرفت چه اثری در جامعه میگذاشت؟
در بحث منافقین باید بگویم که آنها اعلام کردند که فعالیتشان از تاریخ 30 خرداد به بعد به فعالیتهای نظامی تبدیل شده است چرا که تا آن زمان منافقین فعالیتشان تحت چارچوب نظام و با عنوان مجاهدین خلق بود. با همین عنوان هم در سخنرانیها و راهپیماییها حضور داشتند و حتی در صدا و سیما در مناظرههای تلویزیونی حضور پیدا میکردند و تا آن زمان هم نظام با آنها برخوردی نداشت مگر در مواردی که دستاندازی به اموال عمومی به عنوان پروندههایی مانند اختلاس و یا به طور مثال اسلحهای دست فردی بوده که حمل آن غیرمجاز بوده و به شکل موردی با آنها برخورد شده بود اما به عنوان فعالیت گروه و به اسم مجاهدین خلق با آنها برخوردی نشده بود.
امام و شاگردانش اهل مماشات نبودند
از 30 خرداد سال 60 و همزمان با اعلام مبارزههای مسلحانه از سوی مجاهدین خلق، دادگاه انقلاب که متصدی پیگیری این موضوع بود شروع به برخورد با این فتنه کرد. امام خمینی(ره) انسانی بود که وقتی حق را تشخیص میداد خیلی قاطع بود و هیچ مماشاتی نمیکرد و شاگردان ایشان هم همینطور بودند. مثلا در برخورد با بنیصدر که در دوران ریاست جمهوری مطالبی را مطرح کرده بود و قبل از اینکه به آخر خط برسد حرفهایی زده بود که طرفداران حقوق بشر غربی میزدند که در جلسهای با حضور مرحوم آقای قدوسی این حرفها نقل شد و ایشان فرموند که "ما تابع شرع مقدس و اسلام هستیم و کاری نداریم که دیگران چقدر توجه میکنند."
امام در این زمینه کاری انجام دادند که هیچ کدام از فقهای گذشته در طول تاریخ انجام نداده بودند مانند حضرت علی که در برههای از زندگیشان درباره نوع قضاوت خودشان نظر میدهند. بالاخره حضرت علی در جنگهای خوارج و صفین و جنگهای دیگر اعمالی انجام داده بودند که در این باره کتابهایی نوشته شده است.
حضرت علی (ع) کارهای مهمی انجام دادند مانند جنگ صفین و نهروان که اظهارنظرهای گوناگونی درباره آنها انجام شده است. مثلا درباره جنگ نهروان باید گفت که خوارج مسلمان تند و دوآتشه بودند و در جامعه اشتهار به مسلمان بودن و اهل نماز، مستحبات و اهل قرائت قرآن و در جامعه چهره مذهبی داشتند اما رو در روی امام علی ایستادند. در این جنگ از اصحاب حضرت علی کمتر از 10 نفر شهید و از خوارج کمتر از 10 نفر باقی ماند که در هیج جنگی سابقه نداشت که سپاه حضرت علی به این حد، تلفات کم بدهد و از طرفی دیگر خوارج نیز به شکل کامل تار و مار شدند و حضرت علی پس از این جنگ فرمودند که "من چشم فتنه را کور کردم".
جامعهای که در آن صدها « ابن ملجم» باشد
حضرت فرمودند که اگر من این کار را نمیکردم هیچ کس قادر به این کار نبود. شما تصور کنید اگر صدها نفر مانند ابن ملجم در جامعه باشند که چهره مذهبی داشته باشند و اهل نماز شب، مستحبات و روزههای چند ماهه باشند و بیایند رو در روی امام حسن و امام حسین(ع) قرار بگیرند و اظهار نظر کنند امر به جامعه مشتبه میشود و امت نمیداند چه کار کند. به همین دلیل امام علی فرمودند من چشم فتنه را کور کردم. اگر امام علی آن روز این کار را انجام نمیداد همین گرفتاری که امروز کشورهای اسلامی دارند وجود داشت.
شما ببینید افغانستان انقلاب کرد و انگیزههای آنها هم مشابه ما بوده و چطور هم شجاعانه کمونیستها را از کشورشان بیرون کردند، ما خیلی از افغانستانیهارا دیدیم که آدمهای جدی و شجاعی هستند و در سوریه امروز کارهای بزرگی انجام میدهند ولی درباره کشور خودشان نتوانستند کار مفیدی انجام بدهند و از همان موقع درگیر هستند. پاکستانیها هم همینطور. پاکستانی ها علما و شخصیتهای برجستهای مانند مرحوم اقبال و میر حامد حسین در بین آنها بوده و پاکستان اولین کشوری است که جمهوری اسلامی شد و به عنوان اسلام کشور مستقل تشکیل میدهد. چون وقتی از استعمار انگلیس آزاد شدند جزو نخستین کشورهایی که تحت ایدئولوژی اسلام حکومت تشکیل داد پاکستان بود ولی حالا میبینیم که در چه شرایطی است و هنوز هم درگیر جنگ فرقهای است و حکومت مرکزی کاری نمیتواند انجام دهد و وضعیت عراق و سوریه، لبنان، را هم که خودتان دارید میبینید.
امام در اجرای حکم خدا ملاحظهکاری نمیکرد/حکم شرعی محارب در اسلام اعدام است
فرق ما و آنها در این است که امام خمینی قاطع بودند و ملاحظه کاری در حکم خدا نداشتند چون حکم خدا این است که محارب باید اعدام شود. امام به ادعاهای حقوق بشری غربیها توجه نکردند و گوششان به این حرفها بدهکار نبود و حکم خدا را با قدرت اجرا کردند. در آن زمان دادگاهها آموزش داده شدند که حکم شرع چیست؟ محارب حکمش چیست؟ باغی حکمش چیست.
گروه مسلمانی که علیه حکومت اسلامی قیام کند «باغی» هستند مانند اصحاب جمل، مانند اصحاب خوارج، نهروان و اصحاب صفین و علت اینکه حضرت با آنها جنگید این بود که در عین مسلمانی، علیه حکومت اسلامی حضرت علی(ع) قیام کرده بودند و حضرت حق داشت که با آنها برخورد کند و طبعاً وقتی که جنگ میشود، تعدادی کشته میشوند. حالا آن جنگ حکم جمع بود و حکم فردی هم این است که اگر فردی محارب باشد یعنی کار مسلحانه انجام دهد علیه آرامش جامعه و جامعه را ناامن کند در اسلام محارب است که حکم شرعی آن اعدام است. البته حکم منحصر نیست و میتواند قطع ید و یا تبعید باشد ولی به هر حال یکی از مجازاتها اعدام است.
اینها در قرآن تصریح شده و امام به این حکم قرآنی که مورد توافق همه فقها هم هست پایبند بودند و در این پایبندی هیچ تزلزلی نیز از خودشان نشان ندادند.
ملاک ترور افراد برای منافقین قیافه ظاهریشان بود
خط منافقین اول این بود که سران نظام را ترور کنند. بعد دیدند که برایشان هزینه دارد چون بالاخره اطراف مسئولین محافظ قرار داشت و امکان داشت که دستگیر شوند. این شیوه را تعطیل کردند و شروع به ترور علمایی مانند شهید دستغیب و مدنی پرداختند. بعد این که حفاظت وظیفه محافظت از جان علما را نیز بر عهده گرفت، آمدند و گفتند که بدنه نظام و حزباللهی را بزنید.
شما فرض کنید چقدر جامعه ناامن میشود زمانی که ملاک ترور افراد، قیافه ظاهری آنها باشد. مثلا کسی که ریش داشت بدون اینکه بدانند کیست و حتی اسمش چیست یا خانمی است که حجابش محکم است میگفتند اینها حزباللهی هستند و ما باید اینها را ترور کنیم.
بعد از شورش مسلحانه 30 شهریور 60، دستگاه قضایی وارد برخورد با پرونده منافقین شد. شما در آن زمان چه مسئولیتی داشتید و ورودتان به پروندههای گروهکها از چه زمانی بود؟
یادم میآید مدتی که در تهران بودم (زمانی که شهید لاجوردی دادستان بودند) ما هم جزو حکام شرع آن دوره بودیم. مرحوم آیتالله گیلانی رئیس شعبه انقلاب و آقای لاجوردی هم دادستان بودند. (سال 60) آقای نیری، مبشری و رامندی زیر نظر آیتالله گیلانی شعب دادگاه انقلاب بودند و ما هم بعد از این که کار پروندههای مواد مخدر را تمام کردیم همراه این دوستان مشغول به کار بودیم و پروندههای اوین را رسیدگی میکردیم بعد از آن من رفتم بجنورد و در آنجا افراد مطلع از عناصر فرهنگی و فعال شهرستان به من گفتند که "حاج آقا اینجا وضع خیلی خرابه"! و آماری که به من دادند گفتند در بین جوانان بین 80 الی 90 درصد گروهکی هستند بین 10 الی 20 درصد حزباللهی و بی خطر، اصلا در بجنورد گروههایی بود که در جاهایی دیگر نیست.
80 درصد دبیرستانیها و دانشجویان در بجنورد «گروهکی» بودند/بعد از 3 ماه ورق را برگرداندیم
غیر از منافقین یا پیکار یا توده یک سری گروهها بودند مانند طوفان، شنبه سرخ و... . علت هم این بود که دکتر تقی آرانی که گروه 53 نفر را در زمان رضاشاه تشکیل داده بود، از آن 53 نفر 43 نفرشان اهل بجنورد و از سران توده در ایران بودند. یک سری نیرو تربیت کرده بودند و پس از انقلاب که فضای سیاسی باز شده بود، شروع به فعالیت کردند و حتی قبل از منافقین اقدامات مسلحانه انجام میدادند. 80 الی 90 درصد بچههای دبیرستانی و دانشجو گروهکی بودند. ما شروع کردیم به محاکمه و رسیدگی به پرونده آنها. وقتی که آنها را محاکمه کردیم پس از دو سه ماه ورق برگشت چون ما پشتوانهمان همان سخنان امام، مرحوم بهشتی و مرحوم قدوسی بود و بدون تزلزل کار میکردیم.
وقتی که ما حکم اعدام 5 نفر را صادر کردیم، قوه قضائیه به ما گفت که 5 تا حکم اعدام برای این منطقه زیاد است! ما به آنها گفتیم بحث کالا نیست که زیاد باشد یا کم و بگوییم چقدر میارزد. پروندههایی بوده که ما رسیدگی کردیم آنهایی که جرمشان کم بوده حبس دادیم و آنهایی که جرمشان در حد اعدام بوده حکم اعدام دادهایم که حکمی شرعی است. وقتی حکم شرعی بر اساس اعمالش تعیین میشود دیگر نمیشود که در این حکم چانهزنی کرد. یک مقدار که کار رفت جلو خانوادهها جدی گرفتند.
خانوادهها آن روزها زورشان به بچهها نمیرسید و آنها را رها کرده بودند نه اینکه در زمان انقلاب نسل جوان پیش قدم بودند و بزرگترها محافظه کار بودند به همین خاطر جوانها که حرفشان به کرسی نشسته بود، پیرمردها سکوت کرده بودند و میدان برای فعالیتهای سیاسی متنوع جوانان باز شده بود. در این شرایط والدین با فضایی مواجه شده بودند که میدیدند مثلاً یکی از فرزندانشان عضو چریک فدایی شده، یکی مجاهد خلق، یکی طوفان، یکی پیکار و ... و پدر و مادرها حریف نبودند ولی سه چهار نفر که اعدام شدند خانوادهها فهمیدند که اوضاع جدی است و نمیشود رها کرد بنابراین آمدند و با این وضعیت برخورد کردند.