دانشآموزان با شرکت در ماراتنی به اسم کنکور، باید برای همیشه با نظام آموزش و پرورش خداحافظی کنند. در این میان آنچه شایسته توجه است اینکه این دانشآموزان در طول 12 سال تحصیل در مدرسه چه چیزی کسب کردهاند و چه بهرهای از اکتسابات این دوران میبرند؟
با توجه به تاثیر بهسزایی که آموزشهای گوناگون در سنین پایینتر روی افراد دارند به جرات میتوان گفت آموزش و پرورش بیش از هر نهاد دیگری در سرنوشت آینده کشور موثر است. هدف نهایی آموزش و پرورش هر کشور طبعا باید تربیت نیروهای متخصص و کارآمدی باشد که بتوانند به پیشرفت، توسعه و آبادانی کشور کمک کنند.
هنگامی سیستم آموزشی یک کشور را «کارآمد» میخوانیم که نسبت فارغالتحصیلان موفق و مثمرثمر آن به کل فارغالتحصیلان، عدد قابلقبولی باشد. این مهم در کشورهای در حال توسعهای مثل ایران که نیاز به نیروهای متخصص برای سرعت بخشیدن به روند پیشرفت کشور بیشتر است، اهمیتی دوچندان دارد اما آیا سیستم آموزشی ایران در این زمینه نمره قبولی کسب میکند یا خیر؟
به عقیده بسیاری از کارشناسان پاسخ سوال «خیر» است. متاسفانه آنچه در ایران رخ میدهد، صرفا محدود در آموزشهای تئوریک و غالبا به دور از مهارت و تخصص کافی برای انجام فعالیتهای مفید است و در اکثر موارد همان آموزشهای تئوریک نیز در آینده مشکلگشا نخواهند بود و کارآمدی خاصی ندارند. به عنوان مثال در نظام آموزشی ایران دانشآموزان سالهای بسیاری تحت آموزش زبان انگلیسی قرار میگیرند؛ اما آنچه در نتیجه این آموزش مشاهده میشود، عدمتوانایی مکالمه و استفاده از زبان آموزش داده شده، در میدان عمل است و غالب کسانی که تسلط نسبی به این زبان مییابند از امکانات آموزشی خارج از دایره آموزش و پرورش همگانی بهره بردهاند.
اما مساله اینجاست که کجا باید ریشه این خلل در سیستم آموزشی را بیابیم؟
بیشتر مسائل پیرامون ناکارآمدی سیستم آموزش و پرورش ایران را در زمینه تربیت نیروهای متخصص و کارآمد میتوان در دو محور بررسی و تحلیل کرد.
مشکل اول؛ سیاست غلط هدف قرار دادن ورود به دانشگاه به جای مهارتآموزی در دوره دانشآموزی است که باعث میشود دانشاندوزی از موضوعیت بیفتد و جای خود را به میانبرهای آموزشی برای ورود سادهتر به دانشگاه بدهد.
بررسیها نشان میدهد اکثریت پذیرفتهشدگان در دانشگاههای معتبر کشور، کتابهای درسی خود را به ویژه در دورههای پایانی تحصیل تقریبا «هیچ» انگاشته و کتابهای «کمک آموزشی» برای آنها نقش مرجعیت علمی را ایفا میکنند. علاوهبر این روشهای علمی و اصولی حل مسائل مختلف جای خود را به روشهای ابداعی میدهند که کپسولوار به برخی دانشآموزان (و نه حتی همه آنها) خورانده میشود. البته تجربه ثابت کرده این روند، مسیر ورود به دانشگاه را سهلتر اما بنیه علمی دانشجویان آینده را تضعیف میکند. این مساله باعث تربیت نیروهای غیرمتخصص خواهد شد. مضاف بر این ریشه بسیاری از معضلات مربوط به عدالت آموزشی را که خود سرچشمه بسیاری از معضلات دیگر است، میتوان در همین چارچوب یافت.
دوم؛ در تاریخ نزدیک به 40 ساله جمهوری اسلامی ایران، وزارت آموزش و پرورش یکی از مظلومترین وزارتخانهها یا شاید مظلومترین وزارتخانه در دولتها بوده و به نسبت درجه اهمیت و گستردگی فعالیتهایش به آن توجه نشده و مطرود مانده است. نبود توجه کافی؛ چه به لحاظ بودجه و چه به لحاظ توجه و نظارت باعث شده بسیاری از مسائل مهم که غفلت از آنها صدمات جبرانناپذیری به کشور میزنند، مغفول بمانند. از جمله موارد مربوط به بهرهمندی مدارس از آزمایشگاهها، کارگاهها و از این قبیل امکانات. شاید امروز تعداد دانشآموزانی که به سهولت میتوانند به آزمایشگاه یا کارگاه جهت آموزش عملی مهارتهای مختلف دسترسی پیدا کنند به نسبت کل دانشآموزان عددی بسیار نزدیک به صفر باشد که البته همین تعداد قلیل هم بهرهای از کلاسهای آزمایشگاه و کارگاه جهت فنآموزی نمیبرند؛ چراکه صرفا کلاسها در مشاهده ساده چند ابزار یا آزمایش خلاصه میشوند که این چیزی شبیه فاجعه است. ناگفته نماند که سوءمدیریت و برخی سیاسیکاریها در خود وزارتخانه نیز مزید بر علت شدهاند تا بسیاری از مسائل مهم مورد کملطفی قرار گیرند. البته اینگونه مسائل در کشور ما بغرنجتر از این حرفهاست. تا جایی که تعداد قابلتوجهی از دانشآموزان به خصوص در مناطق محروم از داشتن معلم یا حتی خود مدرسه محروم هستند.