خبرنامه دانشجویان ایران: محسن سلگی*// نیچه میگوید: «از زنی که شبیه مردان باشد باید گریخت. زنی که شبیه مردان نباشد، میگریزد.» همچنین مینویسد: «زن دلخواهت را به چنگ آور؛ مرد، چنین میاندیشد. اما زن، به چنگ نمیآورد، میرباید.»
جایی دیگر نیچه بهعنوان فیلسوفی که به ضدزنبودن نامبردار شده است، مینویسد: «زن کامل، حتی از مرد کامل هم کاملتر است.» چه زنی است که برای «دوباره جانگرفتن جنگاوران» نیست و کدام زن است که به تعبیر نیچه، کتیبهای بر سردر دروازه مدرن [مدرنتیه] نیست؟ کدام زن، زن کامل است و برتر از مرد کامل؟
نیچه از مردوارهشدن زن، فریاد و فغان برمیآورد و از زنی آرمانی سخن میگوید که این زن، شرافتی و ظرافتی دارد. تودستی و دردستی نیست. او حجبی دارد و سهلالوصول نیست؛ این زن واجد رازناکی است و به مرد، نظری نمیکند. او میگریزد و میرباید و چون میگریزد، میرباید. ربودن با دزدیدن متفاوت است. در ربودن طنازی و افسون وجود دارد. مرد به چنگ میآورد اما زن میرباید. این ربودن، شاهانه است. همچنانکه رولان بارت میگوید، عشق در یک حضور و غیاب است که رخ میدهد. وقتی زن، موجودی همیشه حاضر و دمدستی برای مرد شد، عشق، امکان حضور و ظهور نمییابد. این غیاب و تاریکی است که میرباید؛ لحظهای درخشش زن در حضور و دوباره پسرفتن به غیاب و تاریکی.
در حقیقت، همین آمد و رفت در حضور و سکونت در غیاب است که بستر «تولد نورانی عشق آرمانی یا مقدس» است. نیچه این زن محجوب را محبوب میداند؛ زنی که چون مرد، چنگ نمیاندازد. زنی که میگریزد و میرباید، زنی که رازناک است و آرام و مقتدر قدم برمیدارد، آرام میخندد و لطافت دارد.
چهار توضیح
درباره «نورانیخواندن» عشق آرمانی باید گفت، از حیث درخشش و خاصبودن در دنیای امروز، این عشق به مثابه رخداد و رخی درخشان و رخشان، روزمرگی را فرومیشکند و بر آن نور میتابد. این عشق، نورانی است، چون شعلهور است، اگرچه شعلههای آن فرونشیند. برای همین شعله است که در عشق، علاوهبر دیروز و امروز، باید همیشه منتظر بود؛ یعنی آینده آن در امروز هم مضمر است و وجود دارد.
علاوهبر اینها، باید دانست عشق مقدس ممکن است شعلههایی جاودان یا موقتی داشته باشد؛ موقتیبودن یعنی یا عشق بتپرستانه باشد که در پی تسلیم و نفی خود در معشوق است یا سلطهجویانه باشد که عاشق، معشوق را همچون «وصال» میطلبد و به صرف وصال، عشقش فرومینشیند؛ برخلاف عشق بتپرستانه که صِرف وصال آن را نمینشاند، بلکه سرخوردگیها و دیدن تناقضهای بیشتری در معشوق برای فروکش عشق لازم است. ناظر به همین دوگانه تسلیم-تسلط است که اریک فروم در «هنر عشقورزیدن» عشق بتپرستانه را عشق مازوخیستی و عشق سلطهجویانه را سادیستی میداند. به هر روی، عشق بتپرستانه و سلطهجویانه هم نادر شده است و تفاوت، تکثر و تنوع در دنیایی که هرچه بیشتر سطحی میشود، راز و «عشق رازناک» را به محاق برده و تفاوت، بیتفاوتی آفریده است. دمدستیبودن زن برای مرد و سپس مرد برای زن، پدیدهای است که نمود بارز آن را در فضای مجازی میبینیم؛ پدیدهای که عشق مقدس را «مجازی» و «نامقدس» و نسخ و فسخ و مسخ و رسخ میکند.
چرا زن از مرد برتر میشود؟
از نگاه ژاک دریدا، نظامات اندیشه غربی، کلاممحور بودهاند؛ بدینمعنا که در وهله اول از یک مرکز، منشا میگرفتهاند که همان کلام یا گفتار است که خود را در معنای حضور مییابد؛ چیزی که او متافیزیک حضور مینامد. در وهله دوم، بر مبنای این مرکز، دوپارگیها و تقابلهایی دوتایی به وجود آمدهاند. تقابلهایی نظیر: حضور/غیبت، بود/نبود، واقعیت/خیال، مرد/زن. در این تقابلها، قطب اول بر قطب دوم برتری دارد؛ آنسان که قطب اول اصیل و قطب دوم، منفی و ثانویه انگاشته شده است.
مفهوم واسازی یا ساختارشکنی دریدا به این معناست که مرکز و تقابلها را در یک ساختار پیدا کند و سپس مرزهای میان این تقابلها را ساختزدایی یا واسازی کرده و نشان دهد که این تقابلها در زمینههای متفاوت، تغییر خواهند کرد. همچنین با نشاندادن سنگ لقهای یک متن، کل آن متن را فروشکند. بر این اساس، نگارنده در یادداشت حاضر بهگونهای تلاش کرده تا غیبت را برتر از حضور بنشاند - در یک لحظه خاص- و زن را برتر از مرد نشان دهد- در یک لحظه خاص (لحظه خاص یا به تعبیر دریدا زمینه خاص و متفاوت). راقم سطور البته قائل به «تساوی و همسنگی حضور و غیبت و زن و مرد» است اما شکی نیست در حیات عادی و سطح آنتیک، «حضور و غیبت» و «زن و مرد» رقابتهایی دارند و گاه زن بر مرد و گاه مرد بر زن برتر میشود و همین میتواند نشاندهنده یک نابرابری برابر یا فرصتهای برابر باشد. همان لحظه خاص مورداشاره، برای واسازی تقابل دوتایی «حضور/ غیبت» و «زن/مرد» کافی است؛ دو تقابلی که دیدیم دریدا آنها را ازجمله تقابلهایی میدانست که اولی بر دومی برتر پنداشته میشود. البته این نیچه بود که علیه تقابلهای دوتایی شورید، اما این دریدا بود که در گراماتولوژی و مبارزهاش با لوگوسنتریسم و فالوگوسنتریسم آن را تئوریزه کرد.
برتری زن بر مرد در غیبت، ظهور مییابد؛ «دمدستیشدن زن» به خود او آسیب رسانده و این چیزی است که به مرد هم آسیب میرساند و مردم هم نباید دمدستی باشند. تجلیل از زن محجوب ربطی به تایید در حجابرفتن وجود اجتماعی زن ندارد.
زن میتواند حضور اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و علمی فعال و همپای مرد داشته باشد، اما در این میان، شاید لطافت و زنانگیاش را از کف بدهد و شاید بتواند با حفظ وقار و استقلال خود، در عین حضور اجتماعی، آن وجه غیبتآمیز خود را حفظ کند. شاید بتواند خندههایش، محبتش و وجودش را بذل نکند. پس، این بودنِ در غیب به معنای خانهنشینی نیست و حتی به معنای رازناکبودن زن نیست، او میتواند اجتماعی و سیاسی باشد (وجوه آنتولوژیک داشته باشد)، اما به لحاظ انتیک محجوب و موقر بوده، بالکل دمدستی و عادی نباشد و اجازه ندهد زنانگی وی با تنانگی مساوی باشد تا بدینسان زیر سلطه نباشد. برای این منظور، او باید بکوشد که وجود اجتماعی، علمی و... فعال داشته باشد و خود را از انفعال یا از وجود وابستهبودن مبرا سازد.
تفاوت ربودن و دزدیدن
غیبت، با ربودن گره خورده است و ربودن با دلبری و دلربایی. ربودن، بودن در تاریکی است و درخشش، متعلق اراده و خواست و اما دزدیدن، نورافکندن بر تاریکی است و نه درخشش شیء در تاریکی. در دزدیدن، دزد بر تاریکی نور میافکند تا چیزی را که میخواهد بیابد، اما در ربایش، آن چیز در تاریکی میدرخشد و جلبتوجه میکند، مانند ستارهای در شب تاریک. برخلاف رابطه شیء و سارق که مصنوعی است، در ربایش شاهد رابطهای طبیعی و خودبهخودی هستیم و شیء خاصیت کهربایی دارد؛ یعنی خودش درخشان است بیآنکه در اثر توجهی درخشان شده باشد.
* پژوهشگر