به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ سخنرانی ابراهیم فیاض نیز مطابق عادت وی، مملو از تندی و تیزی بود و ربط منطقی نتایج و مقدمات سخن او، کماکان نامشخص. داعیه اصلی آقای فیاض یعنی «تقدم معنای عدالت بر توحید»، به نظر صحیح نمیرسد چرا که در نسبت بین کل و جزء، توحید که به وحدت برمیگردد کلیتر است از عدالت که وضع اشیاء در مواضعشان است و به کثرت برمیگردد. به این ترتیب توحید است که به عدالت معنی میدهد و نه بالعکس چرا که توحید از جمع جبری و مکانیکی اجزاء و کثرات پیدا نمیشود. خوب است آقای دکتر فیاض ضمن مطلبی معناشناختی نشان دهند که چطور عدالت را به لحاظ معنا مقدم بر توحید فرض کردهاند. البته عدالت بسیار مهم و رکنی اساسی است اما لازم نیست برای نشان دادن اهمیت عدالت، توحید را طفیلی و فاقد اهمیت القا کنند. گزیدهای از سخنرانی فیاض را ذیلا ملاحظه میفرمایید.
بحث مهم انقلاب ما عدالت بود و برای متفکران انقلاب مانند شریعتی و دیگران بحث عدالتخواهی بسیار بااهمیت بود. وقتی بیعدالتی باشد دیگر ارزشهای اخلاقی هم از بین میرود. در مبانی ما «عدالت» محور بوده و قبل از هر چیز حتی دین است.
اولین بحث در موضوع فقه اسلامی بحث طهارت است. تمیزی، خوشبویی و زیبایی در اسلام خیلی مورد تاکید است. بعد از طهارت باب دیگر فقهی ما نماز است. مرحله بعدی زکات و بعد از آن امر به معروف و نهی از منکر است. طهارت مسبوق به نوع عقیده است و اگر آن نباشد دیگر موارد بعدی مثل نماز و زکات نخواهد بود. بدون این موارد هم امر به معروف و نهی از منکر بیمعنا میشود.
بحث این است که امر به معروف و نهی از منکر حکومتی است یا مردمی؟ الان در جامعه جای معروف و منکر عوض شده است و دزدی به نوعی زرنگی تلقی میشود. وقتی ساختار اقتصادی درستی وجود نداشته باشد جای معروف و منکر عوض میشود. در مبنای اسلامی امت باید امر به معروف و نهی از منکر کند. خلیفه دوم امر به معروف و نهی از منکر را حکومتی کرد و این انحراف را به وجود آورد. امر به معروف و نهی از منکر ساختار بهشدت اجتماعی دارد. دولت خیلی هنر کند معروف و منکر را به مردم بشناساند. حدیث میفرماید تمام دین غیر از امر به معروف و نهی از منکر به اندازه قطرهای آب است ولی امر به معروف و نهی از منکر به اندازه یک اقیانوس است؛ یعنی اصل امر به معروف و نهی از منکر است. این بحث هم که مردمی است پس اینجا جمهوریت معنی مییابد. معنای جمهوریت همان امر به معروف و نهی از منکر است.
طهارت، نماز، زکات و امر به معروف و نهی از منکر اساس حکمت در اسلامند چون مبنای حکومت اینها هستند. براساس این چهار عنصر است که امامت بنا میشود. یعنی مبنا بر دعوت است.
امام در نظریه ولایت فقیه بحث جمهوریت را مدنظر داشت اما تفکری مانند علامهطباطبایی با تفکر امام در تضاد بود. وی در کتاب روابط اجتماعی در اسلام نظریه استخدام را مطرح میکند که بهشدت از بالا به پایین است. ایشان عدالت را تبعی میداند و میگوید نظم اجتماعی و عدالت تبعی توحید است. این درحالی است که توحید بدون عدالت معنا ندارد.
ظلم و عدل را مردم براساس فطرتشان تشخیص میدهند. مبنای تمام اخلاقیات هم عدالت است. عدالت فقط در جمهوریت معنا دارد. در حکومتی از بالا به پایین - مثل اشاعره- عدالت وجود ندارد.
سروش و علامه طباطبایی و بعدها آقای جوادیآملی بحث حکومت اسلامی را پیش کشیدند که مبنای آنها هم فلسفه ملاصدرا بود. ملاصدرا عرفانی است و رابطه امام و امت را مراد و مریدی میبیند و جمهوریت در آن جایگاهی ندارد. جمهوریت رفت و اشرافیت در ایران و خانوادههای قدرت و ثروت به وجود آمد که شعار آزادی میدهند. اینکه در جامعه بهطور سیستماتیک فساد ایجاد میشود به این خاطر است که ساختار به این وضعیت درآمده است.
امام ۱۳۲۳ فلسفه را رها کرد و وارد فقه و عدل شد. بعد از ۴۳ و ۴۸، ایشان بحث ولایتفقیه و امر به معروف و نهی از منکر را مطرح میکند. نظام امت و امامت براساس ارتباطات میانفرهنگی است و نه جنگ و جهاد. بحث ما دعوت است. جنگهایی که ما داشتهایم برمبنای دفاع است نه جهاد ابتدایی. امامعلی(ع) روز اول با معاویه نجنگید. اول او را دعوت کرد و وقتی معاویه اعلام جنگ کرد با او جنگید. حاکمیت به امام اقتدار و ولایت میدهد نه قدرت. فردی که جهالت دارد دچار وهم میشود و اگر وهم داشته باشد دچار وحشت میشود.
فقه سنتی نتوانست جمهوری اسلامی و مصلحت را بفهمد. فقه سنتی عقب مانده و دچار تحجر شده و طیف دیگر هم که ملاصدرایی و عرفانی است. لذا حوزه علمیه ما عقیم است. رهبری هم چند سال پیش چارچوب سیاسی تئوریک انقلاب اسلامی را از حوزه قم مطالبه کرد و آنها نتوانستند چیزی ارائه کنند.