دو- ریش جوگندمی و بلند و غبارنشسته بر چهره مرد، نمیگذارد خوب بفهمی پیر است یا جوان. زنی که باید همسرش باشد عقبتر از مرد و کنار چادر ایستاده است. هر دو ردپای اعتیاد بر چهرهشان هست، اما انگار مواد قویتری بر جسم و جان زن تاخته و تکیدهترش کرده است. مرد از زندگی قبلیاش میگوید که در ساوه برقکار بوده و حالا بهخاطر طلبکارانش نمیتواند برگردد و با این وضعیت هم روی روبهرو شدن با آشنایان را ندارد. دارد حرف میزند که ناگاه دخترکی چهار، پنجساله از توی چادر بیرون میآید و کنار پای مرد میایستد و خیره میشود توی صورتم و میخندد. میخندد و میپرسد «اون پسره دوستته؟» میگویم «آره دوستمه. تو دوستات کجان؟» میخندد و جواب میدهد «من دوست ندارم که!»
سه- سقف چادر را بادکنک زدهاند. پسر نوجوانی که کف چادر خوابیده بلند میشود و مینشیند. «پسرمه». میپرسم «چند وقته اینجایید؟»
«40 روزه. اومده بودیم تهران برای کار، نگهبان یه خونه قرار بود بشیم. اونی که کار برامون پیدا کرده بود مدارکمون رو گرفت و گموگور شد. پشت حرم امام(ره) تو یه آلونک میخوابیدیم. یه شب شمع روشن کرده بودیم، تموم شد و اثاثمون آتیش گرفت. الان 40 روزه اومدیم اینجا. آب خوردنمون رو از امامزاده میآریم، حموم هم میریم حرم امام(ره). خودم تو عوارضی دستمال میفروشم، یه گله گوسفند هم این کناره. شبا مواظبش هستم، صاحبش ماهی 50 تومن بهم میده. پسرم هم تو بهشتزهرا(س) قبرها رو میشوره، سنگ قبر رنگ میکنه، سیمانکاری میکنه، خرجمون رو در میآره خلاصه... .»
دخترک خوشخوشان و ذوقزده به بادکنکهای سقف چادر نگاه میکند و میگوید «برام خوراکیموراکی میآره!»
«داداش؟»
«آره.»
«آقا پسرتون مدرسه نمیره؟»
مادر جواب میدهد «تا دوم راهنمایی خونده. امسال باید میرفت سوم که دیگه اینجوری شد وضعیتمون... .»
«کسی اینجا اذیتتون نمیکنه ؟ اومدنی چند تا معتاد کنار چادر وایساده بودن... .»
«نه، خداییش اینا کاری به ما ندارن. حتی تا الان چندبار چادر خالی بوده و اینا اینجا بودن دست نزدن به وسایلمون. الان فقط شهرداری اذیت میکنه، چندبار اومدن گفتن جمع کنید برید از اینجا.»
«شهرداری اومد اینجا، دید وضعیت و بچهها رو؟»
«آره، هم دخترم، هم پسرم، هر دوتاشون تو چادر بودن.»
«بعد چیزی نگفتن؟»
«نه! فقط گفتن جمع کنید برید از اینجا.»
«تا حالا پلیس هم سر زده اینجا؟»
«یکی، دوبار اومدن تو چادر رو گشتن، دیدن موادی، چیزی نداریم، رفتن.»
«اونا هم بچهها رو دیدن؟»
«آره دیدنشون. دنبال مواد میگشتن. اینجا بعضی وقتا پر از معتاده. چادر و دور و برش رو گشتن، چیزی پیدا نکردن، رفتن.»
چهار- در تعریف ریسک میگویند: تشکیل شده است از «احتمال وقوع خطر» و «شدت خطر در صورت وقوع». قوت هریک میتواند ضعف دیگری را جبران کند. کودکان آینده دنیا هستند و هر خطری که آینده دنیا را تهدید کند، ولو احتمالش ضعیف باشد، ریسک بالا تلقی میشود و در همهجای دنیا میکوشند برطرفش کنند. به همین خاطر است که وضعیت کودکان در معرض خطر را در رویهها و اسناد قانونی تعریف میکنند و اگر کودکی در معرض خطر بود، منتظر وقوع خطر نمیمانند و مداخله میکنند. به همین خاطر است که گزارشدهی کودکآزاری را الزامی میکنند و اگر کسی کودکی را در معرض آزار دید و گزارش نکرد، مانند یک مجرم با او برخورد میکنند. اورژانسهای اجتماعی و خطتماسها به همین منظور پدید میآیند و مردم را آموزش میدهند که اگر کودکی آزار میدید یا در معرض آزار بود، به دولت و نهادهای مسئول خبر دهید. اینطور میشود جان یک نفر را، نه؛ اینطور میشود آینده دنیا را نجات داد.
پنج- وقتی مردم وظیفه دارند که به وضع کودکان حساس باشند، این تکلیف را راحتتر میتوان برای ماموران و نهادهای رسمی به رسمیت شناخت. مقابله با کودکآزاری نیاز به ایجاد یک شبکه از سازمانها و نهادهای مختلف دارد، ولو وظیفه اصلی و اولیه این نهادها ارتباطی با بحث کودکآزاری نداشته باشد. در همین مورد گزارشدهی، مامور شهرداری که به زمینهای غیرمسکونی سرکشی و ساکنان غیرمجازشان را تخلیه میکند، باید آموزشدیده باشد و خود را موظف بداند که اگر کودکی را در این شرایط دید، با پدر و مادری ناتوان و بدون دسترسی به امکانات اولیه زندگی، این وضعیت را به مقامات بهزیستی و قضایی اطلاع دهد. مامور پلیسی که در پی کشف موادمخدر آمده و حالا با چنین شرایطی روبهرو شده است هم همینطور. معلمی که در شاگردش نشانههای کودکآزاری میبیند، پزشکی که کودکی را با بیماری ناشی از غفلت والدین نزدش میآورند، مامور اجرای احکامی که حکم تخلیه یک خانه را اجرا میکند و میبیند که مستاجر کنار خیابان چادر میزند و... همه و همه باید چنین تکلیفی داشته باشند و سازوکار لازم و نظام و درگاه مشخص برای ارجاع این موارد و پیگیری آنها برایشان ایجاد شود.
با ایجاد چنین شبکهای از دستگاههای مسئول و هماهنگ میتوان آینده را نجات داد. در غیر این صورت، آینده این دنیا در چادر است، در گرمای نزدیک به 40 درجه، بدون کولر و یخچال، بدون دسترسی به آب برای آشامیدن و شستوشو، در کنار معتادانی که ممکن است همیشه به این مهربانی که تاکنون بودهاند، نباشند و روزی در غیاب پدر و برادر و تحت تاثیر مواد، یک تیتر دیگر به سابقه رسانهای ایران در زمینه کودکآزاری اضافه کنند؛ مثل ستایش، آتنا، بنیتا و... .