«آشنا»یان دولت آگاهانه یا ناآگاهانه، به دامن زدن این موضوع در رسانههایشان پرداختند. حاج قاسم در شرایطی که محبوبتر از همه روسای جمهور و چهرههای سیاسی در ایران، روزهای سخت مقابله با تکفیریها را پشتسر میگذاشت، بیانیهای صادر کرد. فرمانده سپاه قدس نوشت: «حقیر، سرباز صفر ولایت و نظام جمهوری اسلامی و ملت شجاع و عزیزتر از جانم بوده و انشاءالله با استعانت از خدای سبحان تا آخر عمر در همین جایگاه «سربازی» خواهم بود».
این نامه نهتنها بهانه را از غرضورزان میگیرد، بلکه درس بزرگی به آنها میدهد؛ نگاه حاج قاسم به سیاست، مانند آنان تاکتیکی نیست و «سرباز جمهور»، حرفی نمیزند مگر اینکه به آن اعتقاد داشته باشد. او ملت را عزیزتر از جان خود میخواند. شاهد این تعبیر و ادعای صادقانه، روز و شبهایی است که او در خط مقدم جهاد با دشمن بعثی و جهاد با تکفیریها و دفاع از جبهه مقاومت، سپری کرده است. فرماندهای که صادقانهترین مواجههها را با مردم داشته؛ چه آن روز که برای سربازی ماهها در خط مقدم مانده و چه آن وقت که از خطکشیهای کاذب سیاسی میان مردم، گله کرده و گفته است: «اینکه در جامعه مدام بگوییم او بیحجاب و این باحجاب است یا اصلاحطلب و اصولگراست، پس چه کسی میماند؟ اینها همه مردم ما هستند».
با این همه پیشینه در مکتبی بودن، امروز حاج قاسم سلیمانی از سوی عدهای که نگاهی صرفا انتفاعی به سیاست دارند، مورد سوال قرار گرفته که چرا به حسن روحانی نامه نوشته و گفته: «حقیر به عنوان سرباز ولایت و این ملت سرفراز و با همه جان به حضور جنابعالی عرض میکنم: این همان دکتر روحانی است که ما شناخت داشتیم و داریم و باید باشد. شما با سخنان حکیمانه ارزشمند و قدرتمندانه خودتان رهبر عزیز، ملت بزرگوار ایران اسلامی و مسلمانان جهان را سرافراز نمودید. دست شما را برای ایراد این سخنان بموقع، حکیمانه و صحیح میبوسم و برای هر سیاستی که مصلحت نظام اسلامی باشد، در خدمت هستیم».
انتقاد آنان از حاج قاسم، در شرایطی است که او هیچگاه تاکتیکی به سیاست نگاه نکرده است. او هیچگاه جز مصلحت نظام، به آوردهای سیاسی برای خود نیندیشیده است و اساسا احتیاجی به جایگاه خاصی نداشته که بخواهد برای رسیدن به آن زمینهسازیهای تاکتیکی کند. مواجهه امروز او با روحانی به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران در معرکههای بینالمللی نیز برخاسته از همین نگاه استراتژیک است. اینکه حسن روحانی یک رئیسجمهور با ایدههایی غربگرایانه است، اینکه او در سالهای گذشته مواجهههای عزتمندانه مانند آنچه در اظهارات اخیرش ابراز کرده، نداشته است، اینکه او در داخل نتوانسته وضعیت اقتصادی را اداره کند، اینکه مواجهه او با منتقدانش اسفبار است، اینکه ما منتقد او هستیم و او انتخاب ما نبوده و نیست و حتی اینکه او برخلاف حاج قاسم نشان داده به سیاست کاملا تاکتیکی و ناظر به «هدف وسیله را توجیه میکند» مینگرد (شاهد مثالش مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری در سالهای 92 و96) و خیلی چیزهای دیگر، آیا دلیل میشود که از جانب انصاف روی بگردانیم؟ آیا نباید میان «نسبت» ما با روحانی و «وظیفه» ما در قبال او تفاوت باشد؟ کمی «بهشتی» باشیم. یعنی شبیه بهشتی به سیاست نگاه کنیم و نزاعهایمان را شخصی نکنیم و بفهمیم مصلحت کشور را!