تابستان 96 در روستایی در حاشیه رباطکریم به همین قصد سراغ صاحب سوپرمارکت رفتم.
- اووووه... فراوون، چندتا میخوای بهت بگم؟
- اونایی که بچه کوچک دارند تو اولویت هستند برامون. میشناسید خانواده اینطوری؟
- آره. ببین یه خانواده است خونهشون روبهروی مهدکودکه. پنج نفرند، سه تا بچه کوچک هم دارن. یکیشون هم مریض احواله انگار. کارت یارانهشون دست منه. میآن خرید میکنن تا سر ماه که یارانهشون رو بریزن.
- کارت یارانه؟!
- آره...
دست کرد توی کشوی زیر دخل و یک دسته کارت درآورد.
- زیادن از این خانوادهها. کارت بانکیشون رو میذارن اینجا و رمزش رو میگن و خرید میکنن. تا سقف یارانهای که میگیرن...
2- الان که قدرت خرید 45 هزار تومان یارانه کمتر از نصف سال قبل شده است، ولی آن موقع هم بیشتر آن خانوادهها که دیدیم فقط با یارانه زندگی نمیکردند. در روستای دیگری حوالی رباطکریم، مرد نجاری بود که روستاهای اطراف هم او را میشناختند. شهره بود به مهارت در حرفهاش و اینکه با مواد روزگار خود و خانوادهاش را سیاه کرده است. در خانهاش را که زدیم، زنی محجوب و سر به زیر در را باز کرد که سیاه بودن دستهایش وقتی میخواست چادرش را مرتب کند به چشم میآمد. زن میگفت ریههای شوهرش از کار افتاده و نمیتواند کار کند. با پسرانش در خانه ضایعات تفکیک میکرد و روزگار میگذراند. چندبار پرسیدیم به «کمکی احتیاج ندارید؟» و هر بار قاطعانه گفت «نه». عزیزالنفستر از آن بود که برای حل مشکلاتش از ما کمک بخواهد، حتی وقتی که ما خودمان خواهان کمک کردن بودیم.
3- مشاور وزیر راه و شهرسازی اخیرا فرمودهاند: «طرح مسکن مهر شرایطی را بهوجود آورد تا مردم از روستاها به شهر بیایند. این طرح مناسبات جمعیتی را بر هم زد، افرادی 45 هزار تومان را گرفتند و چوپانی را رها کرده و آمدند در شهر ساکن شدند.» البته گفته جناب مشاور مستند به پژوهش و آمایشی صورت گرفته از سوی نهادهای رسمی و دانشگاهی نیست و صرفا براساس نقل قولی است از استاندار سمنان که به ایشان گفتهاند چند چوپان دیدهاند که آمدهاند و ساکن مسکن مهر شدهاند. این که چوپانی با سرمایهاش مسکن مهری بخرد و بتواند با یارانه خود روزگار بگذراند - اتفاقی اگر سال پیش همین موقع فرض محال بود، امروز به یقین محال است- گناه نابخشودنی نیست، اما آدرس غلطی است برای علت مهاجرت از روستاها و حاشیهنشینی. این مهاجرتها از زمان ساخت مسکن مهر شروع نشد، ریشهاش به پیش از انقلاب و آغاز صنعتی شدن و تضعیف امکانات و ابزارهای روستانشینی برمیگردد. این سیل مهاجرت با سوءمدیریتها و خشکسالی و حمایت نشدن از روستاییان و توزیع تبعیضآمیز امکانات رفاهی و بهداشتی و آموزشی میان شهرها و روستاها شدت گرفت، آنچنانکه امروز در برخی از آمارهای منتشره تعداد حاشیهنشینان را نزدیک به 20 میلیون نفر ارزیابی میکنند. در همان مناطق حوالی رباطکریم و بعدها در قلعهحسنخان و محله لبخط شوش تهران، من خانههایی را دیدم که با مبلغ سه تا پنج میلیون تومان پولپیش و 100 تا 200 هزار تومان اجاره میشد آنها را برای سکونت انتخاب کرد. البته این مبالغ مربوط به بهار 96 تا اوایل بهار 97 است و نمیدانم انفجار قیمت مسکن که ماههای اخیر و تحت سایه زعامت وزارت متبوع آقای مشاور رخ داد در آن مناطق چه نتیجهای بر جا گذاشته است.
4- احتمالا مشاور محترم وزیر از نرخ هزینه سکونت در حواشی شهرها بیاطلاع بودهاند که قیمت مسکن مهر را آنچنان فریبنده دانستهاند که مردمی دامداری و چوپانی خود را وانهند و در حاشیه شهرها – از قضا نگارنده دوران تحصیل کارشناسی خود را در سمنان گذرانده و میداند مسکن مهر سمنان که مورد استناد جناب مشاور بوده است، اگر چه نسبت به مسکن مهرهای بسیاری از دیگر شهرها موقعیت و امکانات مناسبتری داشت، اما در حاشیه شهر سمنان جایابی شده بود- سکونت کنند و دور از دیار خویش به یارانه 45 هزار تومانی اکتفا کنند.
در فرمایش جناب مشاور و در تفکرات اینچنینی، یک مساله همیشه مغفول میماند. بر فرض صحت ادعا، چوپانی که یک مسکن ارزان آنچنان جاذبهای برای او دارد که ولو به قیمت بیکار شدن و مجبور شدن به ارتزاق از یارانه، از یار و دیار جدایش میکند، چه سطح و کیفیتی از زندگی را قبل از مهاجرت داشته است؟ از کدام عقرب جراره به این مار غاشیه – بهزعم جناب مشاور و حضرت وزیر- میگریزد؟
5- اگر آقای رئیس و آقای وزیر و آقای مشاور و دیگر آقایان گاه به همین حوالی و حواشی تهران سری بزنند، میفهمند چوپانها را چه چیز به حاشیه شهرها کشاند.
بارها در خانههای محقری که مسکن مهر در برابر آن ویلای لواسان است، از این مهاجرها پرسیدیم «چرا برنمیگردید شهرتان؟» آنموقع من هم، احتمالا مثل آقای مشاور، بهنظرم زندگی از آنچه میدیدم بدتر نمیشد. آن زمانها من هم احتمالا مثل آقای مشاور، فکر میکردم این چوپانها نمیفهمند کجا باید زندگی کنند و سیری زیر دلشان زده است. در همین خیالها بودم که گوشم جواب میشنید:
-کجا بریم؟ کار نیست...
-کار؟
-بله، کار! همین کار ضایعات جمع کردن و دستفروشی در خیابان و مترو در روستا نیست. همین یک لقمه نان آنجا در نمیآید.
- نهفقط کار! آب نیست، دکتر نیست. چه میفهمی مریض را کول کردن و کشاندن به یک شهر دیگر برای یک معاینه و آزمایش ساده.
- از یک سطحی به بعد دیگه مدرسه نیست، باید بری روستای دیگه، شهر دیگه...
آقای مشاور! شهرها حریم قدس و کبریا نیستند که روستاییان غصبشان کرده باشند. کاش میفهمیدید چرا همین حاشیه را رها نمیکنند. کاش میدانستید آن طرف سکه چیست.