خنان آخوندی با ترامپ تفاوتهایی هم دارد. یکی از اصلیترین آنها وضعیت داخلی دو کشور به لحاظ اقتصادی است. ترامپ وضعیت اقتصادی آمریکا را (طبق آمارهایی که ارائه کرده) ارتقا داده تا جایی که حتی در مجمع عمومی سازمان ملل ادعا کرد که در این دو سال بیش از تمام سالهای زعامت روسای جمهور قبلی آمریکا، کار کرده است.
خبرنامه دانشجویان ایران: محسن راحمی// 10 روز پیش دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، در سخنرانی خود در سازمانملل از همه مردم جهان خواست که با سوسیالیسم مبارزه کنند. او گفت: «هرجا سوسیالیسم و کمونیسم بوده، به فساد کشیده شده است. همه مردم جهان باید با این تفکر مبارزه کنند.» ترامپ با اشاره به ونزوئلا، از همه کشورها خواست در کنارش بایستند تا برای این کشور و مردمش دموکراسی و آبادانی به همراه بیاورد! ترامپ گفت: «ونزوئلا زمانی یک کشور ثروتمند و غنی بود، اما حالا سوسیالیسم و کمونیسم این کشور را به فقر و بدبختی کشانده است. همه کشورها باید مقابل سوسیالیسم بایستند.»
10 روز پس از سخنان رئیسجمهور آمریکا در نیویورک، عباس آخوندی وزیر راه و شهرسازی در تهران و در یادداشتی که جمعه 13 مهر و با عنوان «ما و مارکس» منتشر کرد، به موضوع سوسیالیسم پرداخت. آخوندی در این یادداشت نوشته است که «هنوز نتوانستهایم از سیطره اندیشه مارکس رهایی پیدا کنیم.» او بنمایه بسیاری از تجویزها و راهکارهایی را که در حوزههای مختلف با جزمیت کامل و بهعنوان «اسلام ناب» عرضه میشود تحت تاثیر «آموزههای مارکس» دانسته است. آخوندی اضافه کرده است: «سهمالارث ما از آموزههای مارکس، «مهندسی اجتماعی با هدف ساختن جامعهای با طراز فکری خودمان»، «نقض حقوق مالکیت و گاهی حقوق مدنی به نفع حقوق عامه»، «عبور مکرر از اقتصاد رقابتی و برپا ساختن بساط داغ و درفش قیمتگذاری و تعزیر بهبهانه شکست بازار»، «مداخله گسترده دولت در همهچیز بهبهانه عدالت اجتماعی و ایجاد رفاه برای مردم» و مسائلی از این دست است.» او ادامه داده است: «ما نتوانستیم به یک نظریه منسجم برای مدیریت اقتصاد و اجتماع دسترسی پیدا کنیم و همچنان در تحت سیطره اندیشه چپ باقی ماندهایم. هرچند شب و روز تظاهر کنیم که با آنان در جنگ نظری هستیم.» آخوندی در پایان بر ضرورت خوانش مارکس برای نیفتادن در «تله میراث آموزههای او» تاکید کرده است.
گرچه همزبانی و همزمانی سخنان رئیسجمهور آمریکا و وزیر جمهوری اسلامی در رد و طرد سوسیالیسم - بهلحاظ جامعهشناسیمعرفت یا روانشناسیمعرفت- میتواند موضوع یک بررسی مستقل باشد، اما از مقایسه اولیه سخنان ترامپ و آخوندی نیز میتوان به نکات جالبی رسید.
خیلی نزدیک
1- سخنرانی ترامپ در سازمان ملل بیش از آنکه یک بحث نظری در باب نفی سوسیالیسم و شکست آن باشد، یک «تشر سیاسی» به کشورهایی بود که اندیشه مقابله با امپریالیسم و نظم نوین جهانی به رهبری آمریکا را زیرسوال میبرند. کیست که نداند ونزوئلا نه به خاطر سیاستگذاریهای سوسیالیستی در اقتصاد، که به دلیل «مخالفت با هژمونی آمریکایی» مورد غضب و تحریم آمریکا قرار گرفته است.
همانطور که در گفتههای ترامپ، سوسیالیسم، از وجه نظری تهی و تنها «نقابی» برای مقابله با «آمریکاستیزی» است، موضع عباس آخوندی هم نه مبارزه با سوسیالیسم، که عداوت با «عدالت اجتماعی» است. آخوندی بعضی از مظاهر مورد مخالفتش را هم صراحتا برشمرده است:
1- نقض حقوق مالکیت [خصوصی] و گاهی [نقض] حقوقمدنی [افراد] به نفع حقوق عامه
2- عبور مکرر از اقتصاد رقابتی و برپا ساختن بساط داغ و درفش قیمتگذاری و تعزیر، به بهانه شکست بازار
3- مداخله گسترده دولت در همهچیز بهبهانه «عدالت اجتماعی» و «ایجاد رفاه برای مردم»
البته از حق نباید گذشت که آخوندی به مورد دیگری نیز اشاره کرده است:
4- مهندسی اجتماعی با هدف ساختن جامعهای با طراز فکری خودمان
که این ویژگی مربوط به تمام قانونگذاریهای مدرن است و مختص مارکس نیست. سایر مکاتب و مذاهب فکری مدرن هم بهدنبال ساختن جامعهای با تراز فکری خاص هستند.
آخوندی که پیشتر نیز سازمان حمایت از مصرفکنندگان و تولیدکنندگان -نهادی نظارتی برای کنترل قیمت تولیدات، خدمات و کالا- را سازمانی مارکسیستی خوانده بود و خواستار «جمعکردن بساط تعالیم مارکسیستی» با «انحلال این سازمان» شده بود، مشابه ترامپ، به طبقه سرمایهدار منتسب است و به نظر میرسد در پوشش نقد مارکس، به دنبال حفظ منافع طبقه سرمایهدار رانتیر (یقهسفیدها) است. البته بین این دو از این لحاظ فرقی هم هست که در بخش تفاوتها به آن اشاره خواهد شد.
2- شباهت دیگر، وضع سیاست بینالملل در زمانه ایراد این دو نطق است. لیبرالیسم در کاملترین صورتش در قالب نظامهای لیبرال دموکراسی به وضعی دچار است که دیگر دفاع از آن چندان سهل و آسان نیست. با وجود اینکه از اوایل دهه 1970، تا دهه نخست قرن بیست و یکم شمار نظامهای لیبرالدموکرات از 35 کشور به بیش از 110 کشور افزایش پیدا کرد و تولید کالاها و خدمات چهار برابر شد و رشد اقتصادی به همهجای جهان رسید اما همزمان در بسیاری از کشورها و بهخصوص در کشورهای توسعهیافته، نابرابری بهشدت افزایش یافت، چراکه «فوائد و منافع» رشد، پیش و بیش از همه به جیب ثروتمندان سرازیر شد و دست نامرئی که بنا بود منجر به توزیع درآمدها شود، دست در کار انباشت ثروت و نابرابری شده بود. لیبرالیسم در سالهای پایانی دهه اول قرن بیست و یکم، به بحران مالی 2008-2007 آمریکا و بحران یورو در سال 2009 ختم شد و در هر مورد سیاستهای نولیبرال به «رکودهای عظیم»، «بیکاری گسترده» و «افت درآمد» میلیونها کارگر معمولی انجامید و اعتبار «الگوهای لیبرال دموکراسی» بهشدت زیرسوال رفت تا جایی که با این فروپاشی اقتصادی، دموکراسی هم تقریبا در همه مناطق جهان عقب نشست و بسیاری از کشورهای اقتدارگرا به رهبری چین و روسیه قاطعتر و مستحکمتر شدند و بعضی کشورهایی که در دهه 1990 از منظر لیبرالدموکراسی، موفق بودند (از جمله مجارستان، لهستان، تایلند و ترکیه) پس نشستهاند و در مسیر اقتدارگرایی افتادهاند. (فوکویاما، فرانسیس، در رد سیاست هویت (مقاله)) حالا در سیاست بینالملل نظامهای ترکیبی همچون «سوسیالدموکراسی» هواخواهان بیشتری پیدا کرده است. کار تا جایی بالا گرفته که حتی خود ترامپ، که بهعنوان یک لیبرال شناخته میشود در بسیاری از سیاستهای خود، مشی لیبرال ندارد. نمونه اخیر آن بستن تعرفه بر کالاهای وارداتی از اروپا و چین و برپا کردن جنگ اقتصادی در زمانه جهانیسازی است! او پیشتر هم با خروج از کنوانسیونها و سازمانهای بینالمللی و با زیرپاگذاشتن معاهدات بینالمللی نوع دیگری از ضدیت با روند جهانیسازی - بهعنوان تحفه تام لیبرالدموکراسی در «پایان تاریخ»- را از خود نشان داده بود.
خیلی دور
1- سخنان آخوندی با ترامپ تفاوتهایی هم دارد. یکی از اصلیترین آنها وضعیت داخلی دو کشور به لحاظ اقتصادی است. ترامپ وضعیت اقتصادی آمریکا را (طبق آمارهایی که ارائه کرده) ارتقا داده تا جایی که حتی در مجمع عمومی سازمان ملل ادعا کرد که در این دو سال بیش از تمام سالهای زعامت روسای جمهور قبلی آمریکا، کار کرده است. اما آقای آخوندی در حالی اینچنین به یکی از آلترناتیوهای لیبرالیسم میتازد که تنها برنامه وزارتخانه متبوعش در پنج سال گذشته، طرح «مسکن اجتماعی» بوده که حتی یک واحدش هم ساخته نشده است. او مسکن مهر را تعطیل کرد و تمام صنایع متصل با این بخش را به رکود عمیق برد و با «شعبدهای مدیریتی» از دل این رکود، قیمت مسکن سر به فلک کشید. مقارن با آن و در مقیاس بزرگتر، دولت یازدهم و دوازدهم با حضور اشخاصی چون مسعود نیلی، محمد نهاوندیان، ولیالله سیف و محمدباقر نوبخت و دیگران و با مشی نولیبرال، عملا کشتی اقتصاد کشور را به گل نشاندهاند.
2- تفاوت دیگر بین این دو سخن، آن است که رئیسجمهور آمریکا هیچوقت در قامت یک تئوریسین ظاهر نشده است. او حتی از متهم شدن به پوپولیسم هم ابایی ندارد اما آخوندی سودای تئوریپردازی دارد. مثلا در جلسه هیات دولت «اندیشه پویا» را طوری به دست میگیرد تا عکاسان تصویرش را بگیرند یا درباره مجله «نگاه نو» یادداشت مینویسد و میگوید در این دو سه روز مجله از دستش نیفتاده است. و باز مثلا در جلسه بزرگداشت جواد طباطبایی سخنرانی میکند و بعد هم دستور میدهد در وزارتخانه متبوعش دبیرخانه ایرانشهری راه بیندازند. وزیر ما کرسی وزارت شهرسازی را با کرسی تئوریپردازی اشتباه گرفته و شاید این هم به قول متفکران ایرانی از مظاهر توسعهنیافتگی است.