خبرنامه دانشجویان ایران: امید حسینی در وبلاگ «آهستان» نوشته است:
خاصیت بازی های کودکانه این است که در نهایت به جرزنی و رجز خوانی طرف بازنده منجر میشود. این خاصیت بازیهای کودکان است، اما در رقابتهای انتخاباتی چطور؟ آیا جرزنی، داد و فریاد، عدم پذیرش واقعیت و عدم احترام به آرای مردم از سوی نامزدهایی که موفق به کسب اکثریت آرای مردم نشدهاند، قابل قبول است؟
آیا از کسانی که خود داعیهدار قانون، اخلاق، انصاف، متانت، صداقت، دموکراسی و آزادی هستند، پذیرفتنی است که از نتیجه انتخابات عصبانی شوند و به مردم توهین کنند و به هر نحو ممکن بخواهند خواستهی خودشان را بر مردم تحمیل کنند؟
امروز وقتی اخبار و ماجراهای یکی دو هفته گذشته را با خودم مرور میکنم، میبینم که بسیاری از خبرهایی که آن روزها درباره خشونتهای احتمالی حامیان آقای موسوی منتشر میشد، چندان هم نادرست نبود. وقتی آقایان و خانمهای استوانه نظام به صراحت تهدید میکردند که در صورت رای نیاوردن میرحسین موسوی، به خیابانها میریزند و به نتیجه انتخابات اعتراض میکنند، خیلیها حدس میزدند که در پشت پردهی این تهدیدها، آدمهایی نشستهاند که در حال برنامهریزی برای روز انتخابات و بعد از آن هستند.
تیر اول را آقای هاشمی رفسنجانی به سمت مردم پرتاب کرد وقتی در نامه سرگشادهاش به مقام معظم رهبری به صراحت تهدید کرد:«بر فرض اینکه اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریانها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشانهایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدانها، خیابانها و دانشگاهها مشاهده میکنیم!»
در روز انتخابات هم که همسر محترم ایشان، برای حامیان خود حکم جهاد صادر کرد و از آنها خواسته بود که به خیابانها بیایند!
علاوه بر خانواده هاشمی، آقایان خاتمی، موسوی و ستاد تبلیغاتی سبزها هم در این پروژه نقش فعالی داشتند. پیام تبریک سید محمد خاتمی به میرحسین موسوی آنهم چند ساعت مانده به پایان انتخابات و خیال پردازیهای ابوالفضل فاتح مبنی بر کسب آرای 30 میلیونی توسط موسوی، چیزی جز انحراف اذهان عمومی از نتیجه واقعی انتخابات نبود.
به هر حال انتخابات به پایان رسید، مردم با حضور میلیونی خود همه جهان و جهانیان را شگفت زده کردند. تماسهای تلفنی آن شب با شهرهای مختلف از پیروزی قاطع دکتر احمدینژاد در بسیاری از شهرها و روستاهای کشور حکایت داشت. خوشبختانه همان شب هم مردم در بسیاری از شهرهای کشور، به علامت پیروزی و بخاطر شادی و خوشحالی به خیابانها آمده بودند و تا ساعتها پس از نیمه شب در خیابانهای شهر مشغول جشن و شادمانی بودند، خوشبختانه این حضور و شادمانی هنوز هم در بسیاری از شهرها ادامه دارد، اما گویا چشم اصلاحطلبان سبزپوش قادر به تماشای این همه شکوه و عظمت نبوده و نیست! انگار قرار نیست آنها به راحتی آرای مردم را بپذیرند و شکست تاریخی خودشان را باور کنند.
نتیجه این شده است که دیروز و امروز تعداد معدودی از طلبکاران ملت به دستور اساتید اخلاق و انصاف خود در تهران دست به خشونت زدهاند و با آتش زدن اتوبوس و بانک و بستن معابر، فریاد میزنند که ما به خواستهی مردم توجهی نداریم، خواسته ما پیروزی آقای سبزپوش است، حتی اگر ملت به او رای نداده باشد!
خود آقای سبزپوش هم با صدور بیانیههای متعدد، بر هرج و مرج و خشونت دامن میزند، اما در نهایت این حامیان ساده و فریب خورده او هستند که مجبورند در خط مقدم خشونت بخاطر او کتک بخورند. اگر تا چند روز پیش گلایه ما از آقای سبزپوش این بود که چرا 20 سال سکوت کرده است و از این مساله ناراحت بودیم، امروز خوشحالیم که بالاخره فرصتی پیش آمده و ایشان سکوت 20 سالهشان را شکستند و با دست خود، پرده از چهره و واقعیت خود برداشتند!
از دیروز که این ماجراها را دنبال میکردم، یاد حوادث کوی دانشگاه و 18 تیر افتادم که شهر تهران همچین وضعیتی داشت. اگر خاطرتان باشد، آن سال هم خشونتطلبان چند روزی در خیابانهای تهران دست به آشوب و هرج و مرج زده بودند، اما حضور به موقع مردم انقلابی در روز 23 تیر، همه آنها را از میان برداشت. خوشبختانه امروز هم قرار است جشن پیروزی مردم به جای مصلی تهران در خیابان ولیعصر برگزار شود، آیا کسی توان مقابله با امواج خروشان ملت را دارد؟!