دوباره دست پشت سر مرد میبرد، اینبار چند اسکناس و یک تراول را جلوی چشمهای متحیر مرد میشمرد و به او تحویل میدهد، بغلش میکند و فیلم تمام میشود.
خبرنامه دانشجویان ایران: رضا مشتاقی// 1- «خب، اومدیم که یه شعبدهبازی خفن کنیم! بریم که داشته باشیم...»
پسرک نوجوان با خالکوبی روی صورت و مدل موی بوکسوری، رو به دوربین اینها را میگوید و میچرخد سمت مرد زبالهگرد.
«عمو خسته نباشی! دستهای من رو میبینی که؟ هیچچی توش نیست، درسته؟»
میآید جلو و دستهایش را میبرد پشت سر مرد. دوستش که پشتسر مرد ایستاده ساندویچی را در دستهای پسرک میگذارد و پسر غذا را به مرد مبهوت میدهد.
«این برای شما، قابلت رو هم نداره، ولی خداوکیلی قبول داری خالی حال نمیده بخوری؟ یه نوشابهای هم باید باشه دیگه، درسته؟»
مرد همچنان بهتزده نگاه میکند و سر تکان میدهد
پسرک دستهایش را دوباره پشت سر مرد میبرد و اینبار نوشابهای را میگیرد.
«اینم نوشابهاش که باهاش حال کنی! ولی خداوکیلی یه چیز دیگه هم کنار غذا لازم داری یا نه؟ امروز روز سختی بود، درسته؟ چقدر کار کردی؟»
دوباره دست پشت سر مرد میبرد، اینبار چند اسکناس و یک تراول را جلوی چشمهای متحیر مرد میشمرد و به او تحویل میدهد، بغلش میکند و فیلم تمام میشود.
صفحه پسرک 300 هزار فالوور دارد و مثل اکثر اینستاگرامرهای پرطرفدار، تبلیغات جزئی از پستهایش است. حتی زیر همین فیلم شعبدهبازی هم تبلیغ یک سایت شرطبندی را میکند. با وجود این میگوید «میخوام حالتون رو خوب کنم» با این کارها.
2- بهاره رهنما خیلی با پسرک تفاوت دارد، خیلیخیلی زیاد. نه به سنوسال با پسرک قابل مقایسه است، نه از نظر تحصیلات، نه از بابت جنس فعالیتها. حتی از نظر فالوور با پسرک قابل مقایسه نیست. صفحه اینستاگرامش سهمیلیون فالوور دارد. از یک نظر اما شبیه پسرک است. شب یلدا کیک تولدش را برداشته و رفته است میدان شوش. شمع کیک تولدش را روشن میکند و هیجانزده و سرخوش میگوید «امشب بهترین تولدمونه بهخاطر اینکه الان میدون شوشیم با این دوستای عزیزمون. بچهها لباس و غذا آوردن واسه کارتنخوابها. خیلی شب خوبی بود، این کار رو بکنید؛ چند نفری بشید راه بیفتید تو خیابونا. اینقدر خوبه، غم و غصههای خودتون یادتون میره... .» توی کپشن پستش هم نوشته است: «توصیه میکنم این جنس از کارهای خیر گروهی رو تجربه کنین که هم برای خودتون هم برای دیگران کلی شادیآفرینه.»
3- دو سال پیش، آن زمان که هنوز نیروی انتظامی لبخط شوش را پاکسازی نکرده بود و یکی از اصلیترین مناطق تجمع معتادان متجاهر و کارتنخوابها به حساب میآمد، شبها که شلوغتر میشد میرفتم و توی لبخط میچرخیدم؛ امیدوار به کشف رمز و راز محیطی که از دور از هر جنگلی بیقاعدهتر و مخوفتر به نظر میآمد. گاه گوشهای مینشستم، یک نفر کنارم فندک زیر پایپ میگرفت و چند متر آنطرفتر زنی از بچههایش که بهزیستی گرفته بودشان میگفت و از همصحبتش راه چارهای میجست تا کودکانش را بازپس گیرد. میان این بازار مکاره، یکدفعه سر و کله ماشینها پیدا میشد و کارتنخوابها برمیخاستند و دور ماشینها را میگرفتند. خیلیها شبها میآمدند و غذا پخش میکردند؛ از مردم عادی گرفته تا سمنها و خیریهها. بعضی شبها شهرت داشت؛ «سهشنبهشب گروه فلان میاد، اُرگ میاره و آهنگ میزنه، بعضی وقتا لباس هم میارن.» گاهی بین این خیل، ماشینهای مدل بالایی بود با سرنشینهای بهغایت شیکپوش و آراسته. چند نفر از سرنشینها پیاده نمیشدند. از توی ماشین مینشستند به تماشای پخش شدن غذاها توسط همراهانشان. انگار که در جستوجوی «حال خوب» آمده باشند. کار دیگری نمیکردند.
4- «شما برای چی میاید اینجا به ما کمک میکنید، به ما درس میدید؟»
این سوالی است که احتمالا هر داوطلبی که با کودکان محروم کار کرده باشد، شنیده است. بزرگترها خودشان سعی میکنند پاسخی به این سوال بدهند و معمولا نیازی نمیبینند از کسی که کمکشان میکند بپرسند «چرا اینجایی؟» کودکان میپرسند و اگر جوابتان «برای اینکه حالم خوب میشه» و «احساس میکنم به این کار نیاز دارم» باشد، بعید است دیگر بتوانید آن کودک را همراه و همدل خود کنید. برعکس، وقتی با چنین ذهنیتی به سمت کار «خیر» بروید، محرومان را در این باور خود مستحکم میکنید که «ما حاشیه هستیم و دیگران متن.»
5- تنها شیشه نیست که دوپامین را بهطرز غیرقابل باوری در مغز منتشر میکند. گاه کمککردن به شیشهایهای کارتنخواب پایپبهدست هم دوپامین را میجهاند توی رگها و آنوقت دیگر توی آن سرخوشی، یادت میرود «استفاده ابزاری از آدمی فقط این نیست که کارگری را چون بردهای به ثمن بخس بهکار بگیری یا اینکه از جمال زنی زیبارو برای تبلیغ و فروش محصولاتت استفاده کنی.» اینکه فقر یک نفر و رفع حاجت او بخواهد وسیلهای باشد برای خوب شدن حال ما و احساس ارزشمندکردنمان، استفاده ابزاری از آن انسان است. کرامت انسان حکم میکند شخص بهعنوان یک هدف در نظر گرفته شود نه بهعنوان ابزاری برای برآورده کردن اهداف دیگران. آنها که فقر و رنج دیگران را بهانه میکنند برای دستیابی به شهرت و قدرت و ثروت که حسابشان معلوم است، اما همین وسیلهشدن رفع رنج دیگری برای خوب شدن حالمان هم خطاست. تصور نکنید که این یک بحث نظری است و در عمل تاثیری ندارد و «ما به نیت دیگران چه کار داریم که چرا رنج دیگران را میکاهند و خیری میرسانند.» وقتی برای خوب شدن حالمان سمت کار بهظاهر خیر میرویم، با تسکین دیدن آلاممان معضل را رها میکنیم. دیگر دنبال حل مساله نیستیم. این میان آدم رنجدیدهای باقی میماند که تصور میکرده درمان رنج او برای شما مهم است. دور نیست روزگاری که شاهد سازمان یافته شدن این جوانکهای اینستاگرامی باشیم که یک روز کودک کاری را سوار بر خودرو کرده و تراولچک به دستش میدهند و روز دیگر به فکر نوشابه بعد از ساندویچ زبالهگردان هستند و میخواهند حال فالوورهایشان را خوب کنند. بعید نیست روزی که موسساتی بهجای گلگشت و تفریح و جلسات خندهدرمانی و... «حاشیهدرمانی» تجویز کنند و دست آدمهایی را بگیرند و ببرند نزد حاشیهنشینان تا با کمک کردن، حالشان خوب شود. عجیب نیست اگر «تورهای سکونتگاههای فقیرنشین» بهزودی در تبلیغات آژانسهای مسافرتی دیده شود. از الان میشود تصور کرد روزی را که برای جشن تولد گرفتن، بهجای رزرو کردن میز در کافهها سراغ هماهنگکردن ماشین برای سر زدن به حاشیهها بروند
6- از این ذهنیت که گذر کردیم و خواستیم کمی عمیقتر شویم، میشود به این پرداخت که حتی خوبکردن حال همین محرومان و مستضعفان هم هدف درستی نیست. باید وضعیت این آدمها تغییر کند، نه حالشان. به گلی سر چهارراه خریدن و خوراکی دست کودک کاری دادن و غذایی دست کارتنخوابی رساندن، هیچچیز تغییر نمیکند. ساعتی بعد و روزی دیگر آش همان آش است و کاسه همان کاسه. اگر حالشان را خوب میکنید هم باید در چارچوب و مسیری باشد که وضعیتشان را تغییر دهد.
فعلا شاید وقت خوبی برای این حرفها نیست. در این هنگامه که درگیر تظاهرهای اینفلوئنسرها با رنجهای مردم هستیم، به همین حداقل باید قناعت کرد. به اینکه از خوبکردن حال خودمان بگذریم و به فکر خوبکردن حال دیگران باشیم. این زمانه که گذشت، میشود به فکر خوبکردن وضعیت آدمها و کندن برچسب «حاشیهنشین» و «کودک کار» و «معتادان متجاهر» و «کارتنخواب» از پیشانی انسانها بود؛ به فکر آن روز که خوببودن وضع آدمها، حال همه ما را خوب میکند.