تختی، سوژه قابل تحسینی است. چرا که زندگی پرفراز و نشیبی دارد و به شدت دراماتیک است. سویههای سیاسی و اجتماعی قویای دارد و از منظر آگاهی تاریخی نیز قابل توجه است. با این همه، سوال فیلم که در قالب راز خودکشی تختی است، نیازمند پاسخی سینماییتر از آنچه به نمایش درآمده است، بود.
خبرنامه دانشجویان ایران: محمدرضا کردلو// ۱. میتوان ادعا کرد «معکوس» چند «سوژه» دارد و در عین حال میتوان گفت که مخاطب به سختی متوجه «سوژه» فیلم میشود. موضوع و مسئله فیلم چندبار عوض میشود. در واقع اگر بخواهیم بیست دقیقه پایانی فیلم را به عنوان فینال بپذیریم، همه دقایق قبل از بیست دقیقه پایانی اضافیاند. در عین حال مسئله نیم ساعت اول فیلم(تلاش برای به دست آوردن پول دیه) هیچ سنخیتی با ادامه آن ندارد. شاید اگر بگوییم«معکوس» سوژه نداشت، راحت تر باشیم.
۲. سوژه محوری «سال دوم دانشکده من»(که میتوانست سال سوم دانشکده من یا حتی سال چهارم دانشکده من هم نام بگیرد)، گویا چالشهای دوستی دو دختر جوان با یکدیگر است. در پس این چالش مسئله فیلم مشخص نیست. اگر ماجرای یک رقابت عاشقانه است، که باید گفت، کمتر کارگردانی توانسته بود «عشق» را این اندازه خار و خفیف نشان دهد و صدرعاملی این کار را کرده است. «سال دوم دانشکده من» روایت پیرمردها از نسل امروز است؛ غیر واقعی و تحریف شده.
۳. تختی، سوژه قابل تحسینی است. چرا که زندگی پرفراز و نشیبی دارد و به شدت دراماتیک است. سویههای سیاسی و اجتماعی قویای دارد و از منظر آگاهی تاریخی نیز قابل توجه است. با این همه، سوال فیلم که در قالب راز خودکشی تختی است، نیازمند پاسخی سینماییتر از آنچه به نمایش درآمده است، بود.
داستانگویی
۱. «معکوس» پولاد کیمیایی، معکوس قصهگویی مرسوم و متداول است. چرا که اساسا معلوم نیست قصه چیست، دعوا بر سر چیست؟ و به عبارت سینماییتر «یک خطی» فیلم چیست؟ دیالوگهای بیربط که کپیهای ناقص الخلقه و به شدت ضعیفی از دیالوگ نویسیهای کیمیایی پدر هستند.
۲. «سال دوم دانشکده من»، به جهت گنگ بودن قصه محوری، از داستانگویی مناسب عاجز است. ماجرای فیلم، ماجرای امروز است و به همین جهت لازم است که مقتضیات زمانه در روایت و داستان لحاظ شوند. این اتفاق اما نمیافتد چرا که زبان فیلم زبان امروز نیست. به عبارت بهتر، رسول صدرعاملی نتوانسته است، درباره دو دختر امروزی فیلم بسازد.
۳. «تختی»، مانند فیلم پیشین این کارگردان، «پلات» ندارد و به همین دلیل اگر جذابیتهای سوژه نبود، فیلم نمیتوانست موفقیت نسبی فعلی را به دست بیاورد. موفقیتی که مدیون قصه نیست، مدیون تحولات ریز و درشت دراماتیک زندگی تختی است. دیالوگهای متعددی از فیلم عملا روایتهای مستند درباره تختی است که کنار هم گذاشته شده است.
قهرمان
۱. بی مسئلگی «معکوس»، فیلمی بیقهرمان تحویل داده است. اگرچه یکی از قهرمانهای بنام سینمای ایران را به نام کیمیایی پدر میشناسند، اما پولاد کیمیایی در اولین کار سینمایی خود، تعدادی شخصیت منفعل را به تصور اینکه میتواند از آنها قهرمان بسازد، نصفه و نیمه رها میکند. سالار که به نظر میرسد نقش اول فیلم است، حتی یک نیمچه قهرمان هم نیست. حتی پیمان (کسی که به عنوان رقیب سالار شناخته میشود) که باید طبیعتا مخاطب از این شخصیت متنفر شود با تحول عجیب و غریبش در پایان فیلم و بازگرداندن ماشین مسابقه رضا دردشتی، از شخصیت منفی داستان به قهرمانی نیم بند تبدیل میشود!
۲. طبیعتا انتظاری درباره صحبت کردن پیرامون «قهرمان» در «سال دوم دانشکده من» وجود ندارد.
۳. «تختی» شمایل یک قهرمان است. قهرمانی که بیشتر با وجوه سیاسی و اجتماعیاش به تصویر کشیده میشود. دیدار با مصدق و آیت الله طالقانی، حضور در دانشگاه و سخنرانی برای دانشجویانی که در تحصن حضور دارند، نپذیرفتن شهرداری تهران و مربیگری تیم ملی کشتی، کمک به زلزله زدگان بوئین زهرا و دستگیری پی درپی او از مردم، همه مولفههای کم نظیری برای خلق قصهای قهرمان محور و فوق العادهاند. اما قصهای حول قهرمان تعریف نمیشود و روایتهای پراکنده جای آن را پر میکنند.
تصویر اجتماع
۱. معکوس پولاد کیمیایی فاقد تصویری مشخص و معین درباره فضای اجتماعی است. انگار فیلم نظری درباره محیط پیرامون خود ندارد و محیط پیرامونی نیز اثری بر ماجرای فیلم نمیگذارد. گویی دنیای فیلم، دنیای دیگری است که فقط شخصیتهای فیلم در آن زندگی میکنند.
۲. «سال دوم دانشکده من» تصویر عقب ماندهتری از واقعیتهای فضای اجتماعی دارد. زبان فیلم در نمایش روابط اجتماعی عادی ناموفق و الکن است.
۳. درباره تصویر اجتماعی در «تختی» ساعتها میشود صحبت کرد. نمایش فلاکتهای دوران استبداد پهلوی. یکی از نکات مهم در «تختی» تصویری است که از حاشیه نشینی ارائه میشود. واقعیتی که در این برهوت فراموشی دوران سیاه، یک یادآوری است؛ فقر در منطقهای نزدیک به محل زندگی تختی از سالهای کودکی او تا روزهای نزدیک به مرگش، همچنان حضوری گسترده دارد. در این بین فیلم سینمایی «تختی» در کنار نقد به استبداد، نزدکان و ساختار استبداد زده پهلوی، یک روحیه در میان مردم را نیز در بوته نقد قرار میدهد و آن فراموشکاری و حافظه ضعیف تاریخی ایرانیان است.
خانواده
در اولین روز از سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر، از خانواده از هم گسیخته «معکوس» که در پایان و خیلی بیمنطق قرار است با استارت رضا دردشتی دورهم جمع شوند، تا خانواده اغراق شده آوا که صدرعاملی در «سال دوم دانشکده من» به نمایش میگذارد، به خانواده «تختی» میرسیم و مادری ایرانی که نگران اولاد است، حتی زمانی که قهرمان جهان و المپیک شده است. مادر به غلامرضا میگوید: «همون روزی که عکست رفت رو روزنامهها، تو رو از من گرفتن!»( نقل به مضمون). علاقه خاص تختی به پدرش نیز اشارهای به توجه به «خانواده» دارد. اشاره دقیقی نیز در سکانس مواجهه تختی با جوانی در تولیدو آمریکا وجود دارد. تختی به او میگوید:«اگر دنبال حال خوبی، در رفتن نمیتونه حالت رو خوب کنه.» او این جمله را در رابطه با خانواده و «وطن » به زبان میآورد.