به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ اعتراضات به اصطلاح صنفی سال گذشته دانشجویان دانشگاه تهران و در نهایت پیوند آن با جریانات ضدامنیتی فعال در حوزه کارگری سبب شد تا دوباره چپ نو به ترمینولوژی سیاسی افزوده شود. چپی که این بار با نشان عدالتخواهی به صحنه آمده بود. اما بررسی زیست شخصی میانداران این جریان و عکس معروفی که معترضان به فقر را با بوت 2 میلیونی و کلاه 600 هزار تومانی نشان میداد سبب شد تا ماهیت بچهگانه آنها سریعا لو برود.
اما سوالی که بیپاسخ ماند این بود که بعد از سه دهه از سقوط رژیم شوروی و انزوای سوسیالیسم، چرا دوباره سوسیالیسم دوباره از دانشگاه تهران سربرآورده است؟ آیا این التقاط جدید نقطه مقابلی هم دارد یا نه؟ سوالاتی که پاسخ به آنها میتواند نشاندهنده آینده دستهبندیهای جامعهشناختی باشد و البیته در این میان سرنوشت جنبش مسلمان هم قابل تحلیل است.
تولد سرمایهداری اسلامی
همزمان با روی کارآمدن دولت موسوم به سازندگی و آغاز پروژه استحاله در اوایل دهه هفتاد، شاهد شکلگیری طبقه مرفهی از انقلابیون سابق بودیم که بعدها به یقه سفیدها مشهور شدند. طبقهای که دارای دو ویژگی مهم بودند: اول اینکه دارای سابقه انقلابیگری بودند و هر رفتار خود را زیر سایه این سابقه توجیه میکردند. از سوی دیگر این طبقه در روند استحاله، باور خود به بسیاری از آرمانهای انقلابی را از دست داده بودند و در پیوند با جریان سرمایهدار وابسته به طاغوت که به کشور بازگشته بودند، خود به سرمایهدارانی تبدیل شدند که بخش بزرگی از ساختارهای حاکمیتی کشور را نیز تصاحب کرده بودند.
میتوان این طبقه را طبقه سرمایهدار اسلامی دانست که این اواخر و با ظهور شبکههای اجتماعی نمودهای آن همچون ساختمانهای لوکس، اوتومبیلهای میلیاردی، تصاحب غیرقانونی صنایع ملی کشور به نام خصوصیسازی و مانور اشرافیت زیر سایه حجاب و ...، به شدت در مقابل دیدگان عموم قرار گرفته است. همچنین پیوند این طبقه با سیاستمداران و حاکمان جمهوری اسلامی سبب شده تا عملا به عنوان نتیجه عملکرد این نظام مطرح شوند.
غلبه نگاه لیبرالیستی در دوره اصلاحات و دولت مهرورزی در حوزه اقتصاد نیز به این فساد گسترده کمک شایانی کرد. کوچ این طبقه به بخش خصوصی خودساخته (در قالب تشکیل بانک و صنایع خصوصیسازی شده) در دولت خاتمی و پیوند آن با منابع عمومی دولتی در دولت احمدینژاد باعث شده تا عملا تمام دولتهای بعد از جنگ به سهم خود در فربه ساختن یقهسفیدها نقش موثری داشته باشند.
روی کار آمدن دولت روحانی اما سیر تبدیل لبیرالیسم به نئولیبرالیسم را شدت بخشید. عمیقتر شدن فاصله دولت و مردم، غلبه نگاه اقتصادی بر تمام امور حاکمیتی، پیوند گسترده در نظام جهانی طبقهبندی شده با کشورها تحت عنوان بستن با کدخدا و عبور از منابع هویتساز انقلابی نمودهای دولت روحانی هستند. این سیر حرکت از لیبرالیسم به نئولیبرالیسم طی سه دهه گذشته اما مخالفان سرسختی نیز داتشه که گاه توانستهاند اثرگذار باشند و گاه خود دچار استحاله شدند.
عدالتخواهی؛ التقاطی خوشنام
جریان چپ قدیمی (که بعدها خود به مروجان لیبرالیسم سیاسی تبدیل شده و با یقهسفیدها پیوند سیاسی، اقتصادی و رسانهای برقرار کردند)، جنبش عدالتخواه دانشجویی و در نهایت جریان ضعیف سوسیالیستی واقع در دانشگاه تهران از جمله این جریانها هستند که سرنوشت خاصی دارند.
جنبش عدالتخواه دانشجویی: این جنبش نتیجه تقویت جریان دانشجویی مسلمان در دانشگاهها از میانه دهه هشتاد و صعود جریان اصولگرایی به مناصب قدرت بود. ماجرای کارتنخوابها و تجمعات معروف آن دوره زمینه تولد این جنبش را پدید آورد. با پیروزی دولت احمدینژاد و تقویت روابط با دولتهای شبه سوسیالیستی آمریکای لاتین، به یکباره شاهد تولد گروهی درون این جنبش بودیم که عدالت را به عنوان دال مرکزی گفتمان خود برگزیده و تمام مناسبات را بر حسب آن تعریف کردند. مراسم «چه مثل چمران» را باید اوج نمایش قدرت این گروه دانست که نهایتا با خودنمایی عدهای مارکسیست به پایان رسید.
عبور از ولایت و تقدم عدالت بر ولایت سرآغاز جریانی شد که سرانجام پایه اولیه گروه سیصد نفره ای شد که در نامه به مقام معظم رهبری، فروپاشی اجتماعی جمهوری اسلامی را متذکر شدند و فروپاشی سیاسی را نتیجه حتمی آن دانستند. (نکته ای که بسیاری تمایلی به ابراز آن ندارند این است که هسته این شبه جریان التقاطی عدالت طلب، تشکل های اسلامی دانشگاهی بودند که اتفاقا جزو نخبگان جریان دانشجویی مسلمان محسوب میشدند ولی سرانجام به ایده شکست جمهوری اسلامی در حوزه عدالت و تقدم عدالت بر ولایت رسیدند). همین گروه بودند که داد جنبش عدالتخواه اصیل را درآورد و در بیانیهای تاکید کرد که: « به باور ما ولایتمداری منهای عدالتخواهی یک دروغ بزرگ، و عدالتخواهی منهای ولایتمداری یک انحراف بزرگ است... اجازه نمیدهیم چند نفر معدود، کپیِ آن نامهی کذایی 300 نفرِ را، این بار به اسم عدالتخواهی امضا بزنند؛ و اجازه نمیدهیم عدالتخواهی را که در 12 سال اخیر، مفتخر به پیگیری مطالبات رهبری از مسئولان بوده را به تریبونی جهت پیگیری توهمات «کمیته 3 نفره نجات بشریت» در ولنجک تبدیل کنند! اگر گمان بردهاند که میتوانند با ارتباط با چند نفر معدود، عدالتخواهی را منحرف کرده و آن را به تریبونی جهت طرح توهمات ذهنی خود تبدیل کنند بدانند که سخت در اشتباهاند.»
جریان نوپدید سوسیالیستی دانشگاه تهران: جریان چپ فکری به صورت سنتی لانه در دانشگاه تهران دارد. جریانی که بعد از پیوند با اصلاحطلبان در دهه هفتاد از فاز فکری خارج شده بود و پا در میدان عمل گذاشته بود و عملا جریان چپ نو رادیکال شکل بگیرد. اما روی کار آمدن دولت احمدینژاد و محدودیت فعالیت و همچنین فعالیت گسترده در فتنه 88 سبب شد تا دوره فترت این جریان در دانشگاههای شاخص تهران آغاز شود. تشکیلات بهم ریخته، اختلاف نظر گسترده و فعالیت در قالب گروههای تروریستی سبب شد تا مدتها این جریان جنبه دانشجویی خود را از دست بدهد.
شکست جریان چپ نو در دانشگاههای تهران و امیرکبیر سبب شد تا بعد از یک دوره ناکامی دوباره از سال 1396 این جریان در قالب فعالیت صنفی و پیگیری حقوق و مطالبات دانشجویی به عرصه بازگردد.
بیشتر بخوانید// با بوت ۲ میلیونی به دنبال احقاق حقوق کارگران!
حمایت فعال از روحانی در انتخابات ریاستجمهوری سال گذشته فرصتی شد تا این جریان در قالب جبهه اصلاحات به عرصه بازگردد. اما بعد از ساماندهی دوباره تشکیلات روند جدایی بین این نیروها و تشکلهای اصلاحطلب آغاز شد و «مشت سیاه» به نماد خاص این جریان تبدیل شد. (مشت سیاه نماد جنبش دانشجویی «آتپور» صربستان است که در یک برنامه مشترک با خانه آزادی آمریکا و به رهبری افرادی چون داورین پوپوویچ، موزیسین پاپ، و ژاژ دنو، حکومت میراسلاو میلوسویچ را سرنگون کردند).
جریان چپ نو نیز همانند بخشی از جنبش عدالتخواه دانشجویی به مرور با جریان انحرافی همگرایی پیدا کرده است. مروری بر کانالهای تلگرامی افراد شاخص جریان انحرافی نشاندهنده سطح همدلی و البته اشتراک عقیده میان این دو جریان است. تبلیغ آثار ادبی مارکسیستی، حمایت از دستگیرشدگان اغتشاشات سال گذشته و تلاش برای انطباق ماهیت اعتراضی! این جریان با جریان خود از جمله این نشانهها است.
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و اساتیدی همچون اباذری و آزاد ارمکی که سالها مبلغ سوسیالیسم بودند به عنوان راس این جریان شناخته شدهاند. این جریان علمی، بحرانهای فعال در جامعه را ناشی از دو عامل ناتوانی گفتمان انقلاب اسلامی در امر حکومتداری و نفوذ گسترده نئولیبرالیسم در ساختارهای حاکمیتی معرفی میکنند. اواخر سال گذشته بود که شاهد دعوای رسانهای گسترده میان این جریان و افرادی چون جواد طباطبایی و روزنامه سازندگی بودیم که طرفین یکدیگر را به رادیکالیسم در اندیشه خود متهم کردند.
اما در عرصه عمل سوسیالیسم نوین که به دنبال عدالت گسترده در جامعه است به تولد جریانی منجر شد که باید آن را چپ آمریکایی نو دانست. جریانی که با شعار «نان، کار، آزادی» و با راهبرد «اداره شورایی» به دنبال آغاز اعتراضات سراسری است. دراین میان نیز برخی از اعضای جناح رادیکال جبهه اصلاحات همانند «انجمن ترقیخواه» با آنها همراه شدهاند.
این جریان عدالتخواه را به عنوان برند خود انتخاب کردهاند. این جریان سه مشخصه اصلی دارد؛ اول اینکه خود را لنینیست معرفی میکند. دوم بشدت سعی دارد خود را ساختارشکن و به اصطلاح آوانگارد در حوزه عدالتخواهی معرفی کند و سوم اینکه با شعار «نان، کار، اداره شورایی» پیگیری حقوق صنفی و مدنی اقشار مختلف مردم را راهبرد اصلی خود میداند. اما نگاهی به زیست اجتماعی این افراد در حوزه شخصی بیانگر ماهیت واقعی این جریان است. از بوت 2 میلیونی بگیرید تا کلاه 600 هزار تومانی. این افراد بشدت سعی دارند خود را شبیه چریکهای آمریکای لاتین نشان دهند. در حالیکه حتی از ابتداییترین رفتار چریکی مارکسیستی یعنی دوری از مظاهر بورژوایی، سرباز میزنند.
این یعنی همان چپ آمریکایی که نه توان تحمل سختی زندگی غالب مردم را دارد و نه توان دل کندن از زندگی لاکچری که برای خیلیها یک آرزو دست نیافتنی است. این رفتار را مقایسه کنید با جریان مطالبهگر انقلابی که علیرغم همه فشارها در میان کارگران اهوازی حضور یافتند و صدای این اقشار را در رسانهها منعکس کردند.
تضادی که سرنوشت جریان مسلمان را مشخص خواهد کرد
عدالتخواهی اکنون میان دو جریان رادیکال چپ رادیکال با گرایش لنینیستی و جریان ضد ولایت عدالتخواه دانشجویی با صبغه اسلامی گرفتار است. در این میان جنبش مسلمان که به دنبال حضور در میدان است دچار یک دوقطبی شده است. از سویی شاهد هستیم که برخی دانشجویان فعال در تشکلهای اسلامی در رقابت با جریان چپ، به نام عدالتخواهی به تخریب نظام روی آوردهاند. از سوی دیگر نیز عدالتخواهی مصداقی علیه برخی اشخاص و گروهها توسط افرادی در رقابت با جریان انحرافی باب شده است. این فضای دوقطبی ناشی از عدم وجود یک گفتمان است که نتوانسته عدالتخواهی را بعد از چهار دهه از عمر انقلاب به نمایش بگذارد. بنابراین میتوان گفت که قرار گرفتن میان دو جریان رادیکال سبب پیدایش یک رادیکالیسم میان جریان مسلمان خواهد شد.
جریانهای رادیکال التقاطی ناگزیر به سمت آنارشیسم حرکت خواهند کرد. عدم توان پیادهسازی گفتمان، دور شدن از فضای رسمی، عدم توان اقناع افکار عمومی برای همراهی با خود و در نهایت سرخوردگی مفرط از دلایل سوق پیدا کردن حتمی رادیکالیسم التقاطی به سمت آنارشیسم است. در این میان نیز اگر جنبش مسلمان نتواند نسبت خود با حاکمیت، افکار عمومی و ماهیت انقلابی خود مشخص کند به سمت قطبها کشیده خواهند شد که ناگفته نتیجه آن مشخص است.
* گزارش از سعید درویشی