خبرنامه دانشجویان ایران: محمدصادق شهبازی*// شنبه شش هفته پیش برای ارائه ای رفته بودم زاهدان، قبلاً هم به زاهدان و زابل رفته بودم، اما فرصت گشت و گذار نزدیک در منطقه فراهم نشده بود.
تکان دهنده تر از فضای نابرابری و تبعیضی که در سیستان و بلوچستان به نسبت مرکز یعنی تهران هست، (و متاسفانه این مسئلهای معمول، در بسیاری مناطق مرزی ماست) نابرابریای است که در خود استان وجود دارد.
ادارههای اصلی شهر و فضای زندگی متفاوت مسئولین اکثراً شیعه، مساجد و حوزههای علمیه نسبتاً مجلل اکثراً متعلق به برادران اهل تسنن، دانشگاه های مجلل دست روشنفکرها به ویژه دانشگاه سیستان و بلوچستان با فضای سبز و سالنهای عجیب و غریبش، در برابر محرومیت گسترده در استان و خود زاهدان که ازقضا اکثراً برادران بلوچ و سنی هستند و در محلههایی از قضا نزدیک به هر سه این مجموعهها ساکنند تکان دهنده است! البته این فضای محرومیت بر بسیاری از شیعیان و سیستانیها هم سایه افکنده.
جایی که در تداوم خیابان اصلی شهر یعنی خیابان آزادی ۳۷۶ هزار نفر زندگی میکنند، هشت هزار دانشآموز بازمانده از تحصیل هست و خدمات شهری بهخاطر حاشیه نامیدن این بخش شهر (میدان کشاورزی به بعد) بسیار ضعیف است اگر نگوییم ارائه نمیشود که تلنبار زباله ها و ساختمانهای نیمه ویران خود بهترین بازگوکننده است.
تازه بگذریم از نبودن صنعت جدی که کارخانه بافت بلوچ نیز که با تأکیدات رهبری سرپا بود، با قصه همهجایی خصوصیسازی افسارگسیخته به گل نشسته است و مشکل ریزگرد و آب و مشکلات بهداشتی و از همه مهمتر دولت حداقلی. بر شهرک صنعتی گرد مرگ پاشیده بودند.
سه هفته پیش یکی دو روز برای حضور چند برنامه و اردوی دانشجویی به خوزستان و اهواز رفته بودم. زمانی که به میشداغ وارد شدم، الاحوازیه با تهدید قبلی به اردوگاه و یک کاروان دانشجویی دیگر حمله کرده بود، و بین محافظان و مهاجمین تیرهای سبک و نیمه سنگین رد و بدل میشد.
روز قبل در مسیر هم بعضی نقاط محروم خوزستان را دیدیم، هم اوضاع آشفته زیست محیطی به خاطر ریزگرد، صنعت نفت، نیشکر، مشکلات گروه ملی فولاد و نیشکر هفتتپه و سایر شرکتهای به گل نشسته حاصل خصوصیسازی. برنامه سیستماتیکی هم برای سودبردن مردم منطقه از فرصت بزرگی مثل راهیان نور نیست.
شش ماه قبل هم دو هفته بعد از حمله تروریستی اهواز، برای برنامه ای به انجا رفته بودم، با مسئولین یکی از حوزههای علمیه و یکی از مسئولین اصلی فرهنگی شهر جلسه داشتیم، روی نقشه نقاط محروم بحرانخیزی مثل ملاثانی، مَلاشیه و... را نشان میدادند و از شدت تبلیغات وهابیت، سلاح و کارهایی که خودشان میکنند، مثل مبلغ فرستادن به این مناطق میگفتند. مناطق بحرانی که میگفتند همه مناطق محروم بود. در همان اهواز مثل زاهدان نابرابری گسترده درون شهری هست و مناطق محروم حتی در مرکز شهر موجود.
آیا جز این است که چنین تبعیضی تهران/شهرستان و درونشهرستانی و چنین استضعافی عامل اصلی شکلگیری و قدرت گرفتن پدیدههایی نظیر ریگی و الاحوازیه است؟
آیا بخشی از مردم این مناطق جذب تئوری پوسیده تکفیری شدهاند یا چون نابرابریهایی را دیدهاند و بعضا خدمترسانیهایی از آن سمت و بیشتر دستگذاشتن آن گروهکها روی بعضی اعتراضات به حق مردمی نسبت به نابرابریها، جذب آنها شده اند و در مناطقی که شیعه و سنی همواره با هم در همزیستی بوده اند، فضا برای سوءاستفاده علیه نظام از جانب این گروهکها فراهم شده است.
ابتدای انقلاب، اولین مناطقی که به هم ریخت از قضا گنبد و ترکمن صحرا و کردستان بود که هم ماجرای قومی و هم مذهبی وجود داشت، دانشجویان و گروه های انقلابی مثل سپاه و بیش از همه جهاد، به خدمت رسانی در این مناطق همت گماشتند، خروجی این رویکرد بدنه منسجم انقلابی و طرفدار جمهوری اسلامی در اهل تسنن و علمای گنبد و بدنه انقلابی و جدا شدن مردم از گروه های کموله و دموکرات و شکل گیری پیشمرگان کرد مسلمان و قهرمانهایی مثل کاک جلال برنامه در کردستان بود.
کار فرهنگی اصلی نه تبلیغ مذهبی در این مناطق که نشان دادن عملی رویکردی است که امام صادق از آن به ادب جعفر یاد می کند، یعنی جوری عمل کنید که همه بگویند این تربیت جعفربن محمد است.
راه واکسینه کردن این مناطق، به رفع تبعیض و استضعاف و محرومیت است. بخشی اش سلبی است و بخشی فعال کردن ظرفیتهای بالقوه این مناطق است.