خبرنامه دانشجویان ایران: مهدی شیخ صراف*// «قصیده گاو سفید» میخواهد مثل اسمش خاص باشد. مثل صحنه آغازین که یک گاو را در وسط حیاط زندان نشان میدهد که دو صف از زنان و مردان سیاهپوش در دو سوی آن قرار گرفتهاند. فیلمساز دوست دارد روشنفکر به نظر برسد و حرف تازهای بزند. در گام اول نسبتا موفق است. با آنکه جریان فیلمهای ضدقصاص از دوره اوج خود فاصله گرفته و حالا از مد افتاده اما بهتاش صناعیها خواسته از زاویه جدیدی به ماجرا نگاه کند. فیلم در مرحله ایده هم تفاوتهایی با کلیشههای رایج آثار با محوریت قصاص دارد. شاید برداشت تازهای از «ان فی القصاص حیات» و البته فیلمساز دوست دارد جای «حیات» را «ممات» بگذارد!
چالش اصلی فیلم این است که اگر حکم اشتباهی در دادگاه صادر شود غیر قابل برگشت است. آب رفته به جوی باز نمیگردد و این حکم دادگاه به خاطر شهادت دروغ یا اطلاعات ناقص پرونده زندگیهای بسیاری را تا مرز نابودی میبرد. اما نتیجه فیلمنامه بهتاش صناعیها و همسرش؛ مریم مقدم-که بازیگر اصلی فیلم هم هست- به ضد خودش بدل شده. فیلم در همان ایده و طرح اولیه باقی مانده و فیلم نامه بدون خلاقیت و نداشتن پیرنگ کافی منجر میشود به صحنه مبتذل همخوابگی قاضی نادم با همسر محکوم اعدامی! یا تاوان دادن قاضی مستعفی با مرگ فرزند جوانش. چیزی شبیه داستانهای سریال کلید اسرار! مسئله این است که بسیاری از مخاطبان در صحنه اول دیدن مرد غریبه که خود را دوست شوهر زن معرفی میکند، با آن شمایل و برخورد، به راحتی میتوانند حدس بزنند او کیست. تنها جذابیت فیلم میتواند روند شکلگیری رابطه زن و مرد باشد که آن هم به سردستیترین شکل ممکن اجرا شده است.
برای چنین آثاری حتی به کار بردن عنوان ضدقصاص هم لطف اضافه است چرا که در مرحله تبدیل محتوا به یک اثر منسجم با ریتم مناسب که تماشاگر بتواند آن را تحمل کند متوقف مانده است. حتی از خلق صحنهها یا دیالوگهای ماندگار در ذهن مخاطب خبری نیست. «بالاخره همه ما میمیریم اما مهم است که چطور بمیریم»، «قصیده گاو سفید» حتی نمیتواند این گزاره را به درستی تبیین کند و مدام در کارگردانی ساکن، صحنههای سرد، سکوت شخصیتها، سیگار کشیدن و دیالوگهای بیروح بین افراد دست و پا میزند. در تمام فیلم اثری از یک خانواده سالم نیست و همه از هم پاشیدهاند، قاضی، محکوم، فامیل، ولی دم و حتی همسایهها! این از هم پاشیدگی به درون تک تک شخصیتها رسوخ کرده اما ریشه این از هم پاشیدگی در جامعه نیست، در خود فیلمنامهای است که بعد از کلی وقت تلف کردن، با یک پایان سردستی و عجولانه سعی میکند خودش را به همان گاو وسط زندان و تیتراژ پایانی برساند.